۳) هوش هیجانی سازش پذیری
حل مسأله، واقعیت سنجی، انعطاف پذیری
۴) هوش هیجانی مدیریت استرس
تحمل استرس، کنترل تکانه
۵) هوش هیجانی خلق کلی شادکامی، خوشبینی

تعاریف سلامت روانی

واژه فارسی بهداشت از دو کلمه «به» به معنی نیکو و پسندیده و «داشت» به معنی نگاه داشتن و حفظ کردن تشکیل شده که معنی ساده آن حفظ و نگاهداری چیزی به نحو نیکو و مطلوب است. پس بهداشت در واقع یک فرایند است که از طریق آن و با بهره گرفتن از راهکارهای مناسب به حفظ و نگهداری آنچه باارزش است می پردازیم. در جهان پزشکی، طبیعتاً آنچه با ارزش است سلامتی انسان است. پس درونمایه بهداشت حفظ و نگاهداری بهینه سلامتی بیشتر است. در اینجا بلافاصله دو سئوال مهم مطرح می شود: اول، سلامتی چیست؟ و فرد سالم کیست؟ دوم، چگونه می توان سلامتی را حفظ و از آن نگاهداری کرد؟ مسلماً اگر هدف را تعریف بهداشت و یا سلامت روانی باید بیماری روانی را نیز تعریف کرد.
بحث درباره سلامتی و بیماری مدت مدیدی است که فکر پژوهشگران را به خود مشغول ساخته است. هنگامی که از پزشک معروف انگلیسی آسلر[۴۱] در اواخر قرن نوزدهم تعریف سلامتی را خواستند وی چنین پاسخ داد: «عدم وجود بیماری در فرد سلامتی است» و هنگامی که پرسیدند پس در این صورت بیماری چیست، آسلر بی درنگ پاسخ داد: «عدم وجود سلامتی»!
محققین امروزه اعتقاد دارند که ملامتی و بیماری یک حالت مطلق و مستقل در انسان نیست یعنی بیماری و سلامتی یک «رویداد» نیستند بلکه یک «فرایند» محسوب می شوند. وضعیت جسمانی و روانی انسان در یک طیف یا گستره قابل بررسی است. بدین معنی که انسان می تواند در درجات و باشد گوناگون بیمار یا سلامت باشد.
تعریف پزشکی از بیماری و سلامتی مشخص است. البته همان گونه که خواهیم دید این تعریف دچار دگرگونی های بسیاری شده و امروزه کمتر متخصصی به آن اعتقاد کامل دارد. دیدگاه پزشکی سنتی غربی را درباره بیماری می توان بدین صورت خلاصه کرد. «بیماری یعنی بروز اختلال یا آسیب به بافت های بدن که متعاقب آن عوارض غیر و مشخص ظاهر می گردد.» این عوارض یا نشانگان واکنش طبیعی بدن نسبت به بروز آسیب است.
بسیاری از پژوهشگران در حیطه روان شناسی نشان داده اند که فرد پس از شناخت اختلال و تشخیص نوع بیماری وارد مرحله ای می شود که در آن ایفای نقش بیماری صورت می گیرد. این مرحله که آن را «نقش اجتماعی بیماری» می نامند بدین ترتیب است که از نظر اجتماعی فرد بیمار باید نقشی متفاوت از آنچه در وضعیت سلامتی دارد ایفا کند (وایتمن ۱۹۸۲). برای مثال، بسیاری از مسئولیت های اجتماعی و فردی از بیمار سلب می شود، اجازه خارج شدن موقت از جامعه، انزوا و دوری جستن از برخوردها و معافیت از انجام تکالیف و وظایف فردی و اجتماعی و خانوادگی به او داده می شود. مجوز عدم فعالیت شغلی را جامعه صادر می کند. بیمار مجاز می شود تا بیش از پیش ابراز احساسات کند و درد و ناراحتی خود را ابراز نماید. در عین حال اطرافیان فرد بیمار مکلف می شوند تا از وی نگاهداری کنند و احتیاجات وی را فراهم سازند (افزایش حمایت عاطفی و اجتماعی). در مقابل این «مجوزها» بیمار نیز موظف می شود برای بهبود و بازگشت هر چه سریعتر به جامعه تلاش کند و همچنین موظف می شود تا با فرایند درمان همکاری کامل داشته باشد. بیماری که از دستورات پزشک و مسئولین اطاعت بی چون و چرا می کند «یک بیمار خوب» شناخته می شود. حال و صورتی که مدت بیماری به درازا انجامد و یا در حال مثمرثمر واقع نشود به تدریج ماهیت این نقش اجتماعی تغییر می یابد. فرد بیمار به عنوان یک موجود ناتوان از جامعه طرد می شود. تاریخ پزشکی بارها این مسأله را در مورد بیماران روانی، افراد سلول و جذامیان یا بیماران مزمن و لاعلاج در ادوار مختلف نشان داده است.

جهت دانلود متن کامل این پایان نامه به سایت jemo.ir مراجعه نمایید.

 

اهداف و مقاصد بهداشت روانی

در اکثر کتب اهداف و مقاصد بهداشت روانی همان اهداف و مقاصدی است که بهداشت عمومی سعی در عمل کردن به آنها دارد، با این تفاوت که بهداشت روانی با حفظ سلامت روان و بهبود وضع روانی سروکار دارد و حاکی که محور اصلی بهداشت عمومی سلامت جسمی افراد جامعه است، اهداف بهداشت روانی را در اینجا ذکر می کنیم و اکثر متخصصین درباره این اهداف با هم توافق دارند سپس با دیدی انتقادی به تجزیه و تحلیل آنها خواهیم پرداخت.
۱- ایجاد سلامت به وسیله پیشگیری از بروز بیماریهای روانی
۲- کنترل عوامل موثر در بروز بیماری روانی و تشخیص زودرس بیماریهای روانی
۳- پیشگیری از عوامل ناشی از بازگشت بیماریهای روانی و ایجاد محیط سالم برای برقراری روابط صحیح انسانی
۴- درمان به موقع بیماری روانی
۵- ایجاد سیستم های حمایتی اجتماعی و روانی
۶- شناخت علل و نحوه شیوع بیماریهای روانی
سازمان بهداشت جهانی این اهداف را در سه بخش کلی یعنی پیشگیری، درمان و بازتوانی یا توان بخشی تقسیم کرده و بنا به توصیه این سازمان اهداف بهداشت روانی باید از طریق چهار کانال اصلی عملی گردند: اول، ارائه خدمات بهداشتی برای پیشگیری از ابتلا به بیماری روانی، بیماریابی و درمان سریع بیماران. دوم، آموزش به متخصصین مثل روان پزشکان، روان شناسان، دانشجویان، پرستاران و کسانی که با بهداشت روانی سروکار دارند. سوم، با انجام پژوهش درباره علل و نحوه به وجود آمدن بیماری روتنی و چگونگی درمان و پیشگیری. و چهارم، طرح و برنامه ریزی بهداشتی و گسترش مراکز روان پزشکی و درمانی ایجاد هماهنگی بین برنامه های خدماتی آموزشی و پژوهشی (سازمان جهانی بهداشت، ۱۹۶۶). برخی از متخصصین مسأله بالا بردن سطح بهداشت و سلامتی را مطرح کرده اند (سازمان جهانی بهداشت، ۱۹۹۱) و هدف کلی بهداشت روانی را چنین تعریف کرده اند. «افزایش مثبت جوانب مختلف سلامت جسمانی، روانی و اجتماعی همراه با پیشگیری از نابهنجاریهای جسمانی، روانی و اجتماعی» طبق این تعریف ارتقا سطح سلامتی از سه راه قابل اجراست: آموزش، پیشگیری و حمایت یا محافظت.
در مورد آموزش، اسمیت (۱۹۷۹) چنین نظر می دهد: «آموزش در بهداشت یعنی ایجاد ارتباط با افراد و گروه های جامعه با هدف پیشبرد مثبت سلامتی و از میان بردن بیماری از طریق تحت تأثیر قرار دادن و تغییر دادن طرز فکر و اعتقادات و رفتار مسئولین و عموم مردم». هدف اصلی آموزش ارائه مشکلات و اطلاعات لازم و کمک به مردم برای کسب مهارتهای اجتماعی است، به طوری که افراد جامعه احساس کنند که کنترل شخصی و قدرت تصمیم گیری دارند.

بهداشت روانی:

بهداشت روانی عبارت است از پیشگیری از بروز بیماریهای روانی و سالم سازی محیط روانی – اجتماعی تا افراد جامعه بتوانند با برخورداری از تعامل روانی با عوامل محیط فرد رابطه و سازگاری صحیح برقرار کرده و به هدفهای بلند تکامل انسانی برسند، بهداشت روانی در تعریف سازمان جهانی بهداشت به عنوان یکی از معیارهای لازم برای سلامت عمومی در نظر گرفته شده است. از دیدگاه این سازمان سلامتی عبارت است از «حالت رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی و نه تنها نبود بیماری» (پورافکاری، ۱۳۷۹). در خلال دهه ۱۹۵۰ تعدادی از متخصصان کوششهایی انجام دادند تا فهرستی از ملاک های بهداشت روانی را تهیه کنند. برای مثال در سال ۱۹۵۹ در مورد بهداشت روانی فهرست طبقه بندی شده زیر را ارائه داد:
الف: نگرشهای مثبت به خود
ب: میزان رشد و نمو یا خودشکوفایی
ج: ترتیب اصلی یا عملکرد یکپارچه روانی
د: خودمختاری یا استقلال شخصی
ه: درک صحیح از واقعیت
و: تسلط بر محیط.
از نظر دوویچ (۱۹۶۳)ملاک های مهم سلامت روانی عبارت است از:
الف: شناخت خود و محیط
ب: استقلال فردی
ج: رفتار بهنجار و منطبق با معیارهای جامعه
د: یکپارچگی شخصیت (گنجی، ۱۳۷۶).
نگرشهای مربوط به خود
– تسلط بر هیجانها – آگاهی از ضعف ها – رضایت از خویشتن
* نگرشهای مربوط به دیگران
– علاقه به دوستی های طولانی و صمیمی – احساس تعلق به یک گروه – احساس مسئولیت در مقابل محیط انسانی و مادی
* نگرشهای مربوط به زندگی – پذیرش مسئولیت ها – ذوق توسعه علایق و امکانات – توانایی اخذ تصمیم شخصی- ذوق خواب کار کردن همچنان که در تعریف بالا می بینیم بهداشت روانی مطلوب یعنی داشتن نگرشهای کارآمد در مورد خود، دیگران و محیط، در این حال پاسخ های فرد سازگارانه خواهد بود. کورسینی (۲۰۰۱) بهداشت روانی را چنین تعریف می کند: «وضعیت روانی یا مشخصه های سلامت هیجانی، رهایی نسبی از اضطراب و نشانه ها، ظرفیت برقرایی روابط پایا و توان رویارویی منظم با استرس ها و نیازمندی های زندگی». در این تعریف به نشانه ها و ارتباط آن با بهداشت روانی اشاره شده است. پس همان طور که ملاحظه شد در ارتباط با مفهوم بهداشت روانی دیدگاه ها و نظرات متفاوتی ارائه شده است. به طور کلی می توان گفت: مفهوم بهداشت روان در ارتباط با بهزیستی، رفاه اجتماعی و سازش منطقی با پیامدهای زندگی مطرح می شود و می توان آنرا نوعی قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی عادلانه و مناسب دانست.
تعریف بهداشت روانی بر اساس دیدگاه های مکاتب مختلف روان شناسی:
مکتب زیست گرایی در مطالعه رفتار انسانی بیشترین اهمیت را بر بافت ها و اعضای بدن قائل است. طبق این نظر بهداشت روانی عبارت است از نظام متعادلی که خوب کار می کند به طوری که اگر تعادل بهم بخورد، بیماری روانی ظاهر خواهد شد (گنجی، ۱۳۷۶).
مکتب روان تحلیل گری مانند زیست گرایی بر تعادل بین ساخت ها، تشخیص و درمان استوار است. درباره بهداشت روانی مفاهیم روان تحلیل گری زیادی وجود دارد. فروید معیاری که برای سلامت روانی مطرح می کند، وجود تمامیت، در نیروهای روانی می باشد. منظور تعادل بین خود و فراخود از طرفی و بین سطح خودآگاه و ناخودآگاه از طرف دیگر می باشد (گنجی، ۱۳۷۶).
از نظر دیدگاه رفتارگرایی بهداشت روان به محرکها و محیط وابسته است. از دیدگاه رفتارگرایی بهداشت روانی، رفتاری است که با محیط معینی و با نوعی بهنجاری رفتاری، سازگاری دارد (گنجی، ۱۳۷۶).
در دیدگاه شناختی، هم افر اد متعددی به روش های مختلف از دیدگاه خود، بهداشت روانی را تعریف می کنند و ویژگی های آن را بر می شمارند. انسان سالم بنابر نظر گلاسر (۱۹۶۳) کسی است که دارای شرایط زیر باشد:
* واقعیت را انکار نکند و درد و رنج را با انکار کردن نادیده نگیرد بلکه با موقعیت ها به صورت واقع گرایانه رو به رو شود، هویت موفق داشته باشد، یعنی عشق و محبت بورزد و هم عشق و محبت دریافت کند، هم احساس ارزشمندی کند و هم دیگران احساس ارزشمندی او را تأیید کنند. مسئولیت زندگی و رفتارش را بپذیرد و به شکل مسئولانه رفتار کند، پذیرش مسئولیت، کامل ترین نشانه سلامت روانی است.
* توجه او به نتایج درازمدت، مقطعی و منطبق بر واقعیت باشد.
* بر زمان حال و آینده تأکید نماید، نه بر گذشته و تأکید او بر آینده نیز جنبه درون نگری داشته باشد نه صورت خیال پردازی.
اهمیت درمان گلاسی نیز به سه اصل قبول واقعیت، قضاوت در درستی رفتار و پذیرش مسئولیت رفتار و اعمال استوار است و چنانچه در شخص این سه اصل تحقیق یابد، نشانگر سلامت روان آن فرد می باشد.
الیس (۱۹۶۰) اصولی را برای سلامت روانی در نظر گرفته است که عبارتند از: نفع شخصی، رغبت اجتماعی، تحمل، انعطاف پذیری، پذیرش نداشته ها، اطمینان، تعهد و تعلق نسبت به چیزی خارج از وجود خود، تفکر علمی، پذیرش خود، خطر نمودن، لذت گرایی بلندپایه (اصغری پور، ۱۳۸۲).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت