تعاریف هیجان و نظریات مرتبط با آن

ارائه تعریفی از هیجانات تا حد زیادی سخت است، زیرا می توان هیجان را به دامنه وسیعی از پاسخ ها اطلاق کرد. برای مثال ناراحت شدن از دست استاد، کلافگی ناشی از ترافیک، لذت بردن از قدم زدن در پارک، ترس از یک نمره بد، احساس گناه بخاطر عمل نکردن به گفته های والدین و … را می توان به عنوان هیجان در نظر گرفت . این هیجانات در چند بعد قابل بررسی هستند. شدید یا ملایمند، مثبت یا منفی اند، عام یا خاص اند، کوتاه مدت یا بلند مدت اند،     اولیه اند یا ثانویه (یعنی هیجانی که در واکنش به یک پاسخ هیجانی ایجاد می شود) (گراس و تامپسون، ۲۰۰۷ ).

افلاطون معتقد بود که هیجانها همانند دارویی هستند که عقلانیت را مختل می سازند . این عدم اطمینان در دوره رواقیون نیز مطرح بود که هیجانها بیماری روح است ادامه یافت. مطالعه نوین هیجان ها با داروین[۱] شروع شد که در کارش این روش فکری را دنبال کرد . او متوجه شباهت هایی میان تظاهرات احساسی در انسان و دیگر حیوانات و نیز میان افراد بالغ و کودکان شد . او مشاهده کرد که این تظاهرات خواه ذره ای استفاده داشته باشد یا نه روی می دهند، او آنگاه توانست استدلال کند که این تظاهرات وقتی در انسان بالغ پدید می آید، انعکاسی از تاریخچه تعاملی و سابقه ی تحول ما از دوران کودکی است. به دنبال داروین، ویلیام جیمز[۲] مطرح ساخت که هیجان ها عبارتند از ادراک رویداد های بدن و والتر کنن[۳] مطرح کرد که آنها فوران تکانه های مربوط به بخش های پایینی و غیر عقلانی مغز هستند . چنین پیشنهاداتی روند کلی نظریه سازی روانشناسی در مورد هیجان‎ها را تشکیل می داد. سنت فکری دیگری درباره ی هیجانها در تاریخ نظریات روانشناسی غرب وجود داشته است. این سنت با ارسطو شروع شد که مطرح کرد که هیجانها بر داوری های شناختی مبتنی اند. او از اصطلاحات مربوط به هیجانها تجزیه و تحلیلی مؤلفه ای به دست داد. بنابراین، برای نمونه، او خشم را به عنوان حالتی پدید آمده در نتیجه ی این باور که فردی مورد اهانت قرار گرفته است تحلیل کرد. این شیوه ی تجزیه و تحلیل معنای اصطلاحات مربوط به هیجان از طرف اسپینوزا[۴] دنبال شد (آیزنک[۵]، ۱۹۹۲؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۹).

در این سنت شناختی، کاری که مشخص کننده ی نقطه ی آغاز دوران نوین است متعلق به فردریک پاول هان[۶] است که در سال ۱۸۸۷ مطرح کرد که هیجانها وقتی بروز می‌کنند که چیزی موجب قطع یک گرایش یا یک فعالیت در حال اجرا می گردد. هیجان سپس اختلالی ذهنی تولید می کند که توجه خود آگاه را کاملاً به خودش اختصاص می دهد. شکتر و سینگر[۷] (۱۹۶۲) نیز در دهه ی ۱۹۶۰ مقاله ای منتشر کردند که اثر گذار ترین تحقیق اخیر در مورد هیجانها محسوب  می شود. هر هیجان در این نظریه دو مولفه دارد، تحریک غیر شناختی و نا متمایز نه چندان متفاوت با نوع درون دادی که توسط جیمز و کنن اصل قرار داده شده بود؛ به همراه انتسابی شناختی از سبب تحریک. شکتر و سینگر با یک حرکت، سنتهای زیست شناسانه، شناختی و روانی- اجتماعی را متحد کردند (آیزنک۱۹۹۲؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۹).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

۲-۲-۱-۳- ابعاد هیجان

هیجانها را می توان در چند بعد متمایز کرد:

الف) هیجانها در کیفیت متفاوت هستند: بعضی از حالات هیجانی فی النفسه             نا خوشایند و منفی هستند. مثل ترس، درد، خشم و تنفر و بعضی دیگر طبیعتاً پاداش دهنده و مثبت هستند مثل شادی و غرور (هانزداتیر و اولندیک[۸]، ۲۰۰۷).

ب) هیجانها در شدت و طول مدت نیز متفاوتند: تامپسون بیان کرده نه تنها کیفیت و نوع هیجان مهم است، بلکه شدت بر انگیختگی و طول مدت آن نیز دارای اهمیت است. یک تجربه با شدت متفاوت می تواند فشاری متفاوت روی شخص داشته باشد. برای مثال کودکی که برای مدت طولانی از والدینش جدا می شود، هیجان منفی شدیدتری را تجربه می کند و بیشتر احتمال دارد این رویداد برایش آسیب زا باشد و پیامد های متفاوتی نسبت به کودکی که در این جدایی فقط چند قطره اشک ریخته است، تجربه کند (هانزداتیر و اولندیک، ۲۰۰۷).

ج) برانگیختگی هیجانی ممکن است بر اساس اطلاعات درونی یا بیرونی باشد:
در تعیین حالات هیجانی خود، ما اطلاعات موثقی نسبت به آنچه در درونمان احساس می کنیم داریم. اما در تعیین حالات هیجانی دیگران ما فقط می توانیم بر اساس رفتار، تظاهرات صورت، متغیر های بافتی و محیطی، زبان و ژست بدنی شان قضاوت کنیم (هانزداتیر و اولندیک، ۲۰۰۷).

 

 

۲-۲-۱-۴- تعاریف مختلف تنظیم هیجان

تا کنون توافقی بر تعریف «تنظیم هیجان» وجود ندارد. به واقع بحث و مشاجره ی زیادی درباره ی آن وجود دارد، تا حدی که چالش ها درباره ی مؤثر بودن آن به عنوان یک  سازه ی علمی رو به افزایش است (کول، مارتین و دنیس[۹]، ۲۰۰۴).

پژوهش های انجام شده تعدادی تعریف را ارائه کرده اند. برخی از محققین تنظیم هیجان را توانایی افزایش یا کاهش هیجانات به میزان نیاز تعریف کرده اند. برای مثال اگر شما در میانه ی یک جلسه، در محل کار احساس ناراحتی کنید ممکن است سعی کنید با فکر کردن در مورد چیز دیگری خود را از آنچه ناراحتتان می کند جدا کنید. بعضی از متخصصین این را یک مثال از تنظیم هیجان می دانند (اندامی خشک، ۱۳۹۲). گراس (۱۹۹۸) معتقد است تنظیم هیجان یک زمینه مطالعاتی است که بررسی می کند چطور افراد بر هیجاناتشان تاثیر می گذارند، کنترلشان می کنند یا آنها را بیان می کنند.

کول و همکاران (۲۰۰۴) تنظیم هیجان را به عنوان تغییراتی که مرتبط با هیجانات هستند و به وسیله ی بعضی رخداد ها یا موقعیت ها فعال می شوند تعریف می کنند .

بریدج،مارجی و زف[۱۰] (۲۰۰۱) تنظیم هیجان را به عنوان مجموعه ای از  فرایند هایی در نظر گرفته اند که یک شخص ممکن است از آنها  برای فراخوانی یک هیجان مثبت یا منفی، حفظ آن هیجان، کنترل یا تغییر آن استفاده کند و آنها بین هیجان و نوع ابراز آن هیجان تفاوت قائل شده‎اند ( به نقل از مک لم[۱۱]، ۱۳۹۰) .

تنظیم هیجان به عنوان فرایند هایی که از طریق آنها، افراد هیجاناتشان را برای پاسخ به توقعات محیطی هشیارانه و نا هشیارانه تعدیل می کنند، در نظر گرفته می شود (آلداو و همکاران، ۲۰۱۰).

(دال[۱۲]۲۰۰۱؛ به نقل از مک لم، ۱۳۹۰) تنظیم هیجان را به عنوان تلاش فرد برای مدیریت هیجان در نظر گرفته است، که در آن هیجان خاصی برای یک هدف مورد استفاده قرار می گیرد.

گراس و تامپسون (۲۰۰۷) نوشته اند که اصطلاح تنظیم هیجان می تواند تنظیم به    وسیله ی هیجان معنی شود یا می تواند اشاره به چگونگی کنترل هیجانات داشته باشد.

تنظیم هیجان شامل کنترل هیجان و توانایی تنظیم حالات روانی و روان – زیستی فرد است (ایزنبرگ و همکاران، ۲۰۰۷).

تامپسون (۱۹۹۴) تنظیم هیجان را به عنوان فرایند های درونی و بیرونی که عامل نظارت،  ارزش گذاری و تعدیل عکس العمل های هیجانی، مخصوصاً هیجان های شدید و موقتی، برای دستیابی به اهداف شخصی می داند.

هم چنین تنظیم شناختی هیجان می تواند به عنوان مدیریت اطلاعات بر انگیخته شده هیجانی با راهبرد های شناختی هشیار تعریف شود (زلومکی و هان[۱۳]، ۲۰۱۰).

برخی محققین تعریف گسترده تری از هیجان را استفاده می کنند. این محققین تنظیم هیجان را به صورت مجموعه گسترده ای از مهارت ها و توانایی ها که به حفظ سلامت و کارکرد سیستم هیجانی کمک می کند می بینند. تنظیم هیجان درست، شامل توانایی برای :

  • تشخیص اینکه شما یک پاسخ هیجانی دارید.
  • پذیرفتن پاسخ هیجانی تان ( به جای رد کردن آن یا ترسیدن از آنها)
  • به کار بردن راهبرد هایی که به شما اجازه می دهد که شدت هیجان را زمانی که نیاز است کم کنید.
  • درگیر شدن در رفتار های هدفمند موقع ناراحتی.
  • کنترل رفتارهای تکانشی موقع ناراحتی (سالترز- پدنولت[۱۴]، ۲۰۰۹؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۹).

[۱]- Darwin

[۲]- Wiliam James

[۳]- Walter Cannon

[۴]- Spinoza

[۵]- Eysenck

[۶]- Paulhan

[۷]- Schachtet & Singer

[۸]-Hannesdottir &Ollendick

[۹]- Cole,Martin & Dennis

[۱۰]- Bridge,Margie & Zaff

[۱۱]- Mc lem

[۱۲]- Dahl

[۱۳]- Zolmke & Hahn

[۱۴]- Salters - Pedneanult

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت