بررسی آرمانشهر مولانا در مثنوی معنوی- قسمت ۵۰ |
۳-۴- اجتماع و جامعه آرمانی مثنوی معنوی بخش دیگر اندیشه اجتماعی مولانا، مأخوذ از روابط اجتماعی موجود (وضع موجود) است این بخش از اندیشه اجتماعی مولانا، بایدها ونبایدهای واقعگرایانه جامعه است و مولانا آن ها را برای اصلاح و ضابطه مند ساختن روابط انسانی بیان داشته است. در ذیل به نمونه هایی از اینگونه دیدگاههای مولانا، اشاره میشود. اندیشه آرمان گرایانه مولوی در باب مسائل اجتماعی، آنگاه که معطوف به انسان «بما هو انسان» میشود، کمالگرا و ستایشگرا است. او انسان را مانند قرآن و عصای موسی و نفس عیسی، مجموعهای از حقایق متعالی و رمز اندر رمز میداند؛ مرغ باغ ملکوتش میخواند که چند روزی در کنده و زنجیر تن گرفتار آمده است؛ اما آنگاه که انسان را در موجودیت اجتماعیاش مورد ارزیابی قرار می دهد، او را موجود مسخ شدهای مییابد که از فطرت و جبلّت قدسی و عرشی خود خارج شده و به صورت دیو و دد و گرگ آدمخوار، درآمده و جواب خوبی را با بدی می دهد. اندیشه های اصلاحی مولانا در باب اجتماع و جامعه را، میتوان، به دو بخش تقسیم کرد: برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید. تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی ۴-۳-۱- نگرش های آرمانی در قسمت نخست از اندیشه های آرمان گرایانه مولوی، با دیدگاهها و نگرش هایی که جهتگیری آرمان گرایانه دارد و انسانآرمانی و مدینه فاضله او را ترسیم میکند مواجه ایم؛ یعنی مدینه و جامعهای که مولانا برای مصور ساختن آن ها از تعبیرات نمادینی همچون دریا، بالا، مطلع شمس، نیستان، باغ ملکوت و… کمک میگیرد. این مدینه فاضله، جامعهای ورای وضع موجود و حتی دارای طبیعتی است، ورای طبیعت موجود. جامعه مدنی مولانا جامعهای است، اثیری که با نمونه برداری از دنیای مثالی و با تکیه بر آیه کریمه«ان من شیء الا عندنا خزاینه و ماننزله الا بقدر معلوم» (حجر: ۲۱)، باز پروری و بازآفرینی شده است. در آرمان شهر مولانا، مواد و مصالح و عناصر طبیعت و جامعه، نه براساس واقعیات موجود، بلکه آن گونه که مولانا میخواسته است با هم ترکیبشده و مدینه فاضله مولانا را تشکیل داده است. انسانآرمانی مولانا نیز انسانی است آراسته به همه فضیلتها و منزه از همه رذیلتها. مولانا در نگاه آرمان گرایانه، آنچه که میبیند، دیو و دد و همراهان سست عنصر است و آنچه که میخواهد، شیر خدا و رستم دستان. او این حقیقت تلخ را باور کرده است که انسان مورد جستجو و مورد آرزویش، یافت مینشود؛ زیرا دیگران نیز در طلبش روزان و شبان را در نوردیده و سرانجام دست از جستجو کشیده و جز غبار راه، دستآوردی نداشتهاند، اما مولانا با این همه دست از طلب نمیدارد و چراغ دستان انسان پژوه وی، خاموش نمیگردد و کسانی که قطع امید کرده اند و انسان و جامعه آرمانی را دست نایافتنی می دانند، نهیب می زند: دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست گفتند یافت می نشود جسته ایم ما گفت آنچه یافت مینشود، آنم آرزوست (کلیات شمس، ۱۳۷۱: ۱۷۴) انسانآرمانی مولانا با جارویی جاودانه و حیرت برانگیز، به امر دوست، دریا را غبار میروبد، سجده بیساجد اقامه میکند، گردن به شمشیر دوست میسپارد تا از هر رگ بریدهاش صد هزار چراغ بروید. حلقههای اتصال جامعهای که مولانا از آن سخن میگوید، چه جامعهآرمانی و چه جامعه واقعگرا، عشق و حکمت است. عشقی که از دل میجوشد و مرده را زنده، گریه را خنده و هشیار عافیت جوی را سرمست شوریده و مجنون را زنجیر بریده میکند و حکمتی که از سر میجوشد و ریشه در اندیشه دارد و ودیعههای الهی است که هر کس باید به قدر توان وجودی خود از آن برخوردار گردد، که«من لم یذق لم یدر».
[شنبه 1399-12-16] [ 11:57:00 ب.ظ ]
|