۳-۴- اجتماع و جامعه آرمانی مثنوی معنوی بخش دیگر اندیشه اجتماعی مولانا، مأخوذ از روابط اجتماعی موجود (وضع موجود) است این بخش از اندیشه اجتماعی مولانا، بایدها ونبایدهای واقع‏گرایانه جامعه است و مولانا آن ها را برای اصلاح و ضابطه‏ مند ساختن روابط انسانی بیان داشته است. در ذیل به نمونه‏ هایی از این‏گونه دیدگاه‏های مولانا، اشاره می‏شود. اندیشه آرمان گرایانه مولوی در باب مسائل اجتماعی، آنگاه که معطوف به انسان «بما هو انسان» می‏شود، کمال‏گرا و ستایش‏گرا است. او انسان را مانند قرآن و عصای موسی و نفس عیسی، مجموعه‏ای از حقایق متعالی و رمز اندر رمز می‏داند؛ مرغ باغ ملکوتش می‏خواند که چند روزی در کنده و زنجیر تن گرفتار آمده است؛ اما آنگاه که انسان را در موجودیت اجتماعی‏اش مورد ارزیابی قرار می دهد، او را موجود مسخ شده‏ای می‏یابد که از فطرت و جبلّت قدسی و عرشی خود خارج شده و به صورت دیو و دد و گرگ آدمخوار، درآمده و جواب خوبی را با بدی می دهد. اندیشه های اصلاحی مولانا در باب اجتماع و جامعه را، می‏توان، به دو بخش تقسیم کرد: برای دانلود متن کامل پایان نامه به سایت tinoz.ir مراجعه کنید. تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی ۴-۳-۱- نگرش های آرمانی در قسمت نخست از اندیشه های آرمان گرایانه مولوی، با دیدگاه‏ها و نگرش‏ هایی که جهت‏گیری آرمان ‏گرایانه دارد و انسان‏آرمانی و مدینه فاضله او را ترسیم می‏کند مواجه ایم؛ یعنی مدینه و جامعه‏ای که مولانا برای مصور ساختن آن ها از تعبیرات نمادینی همچون دریا، بالا، مطلع شمس، نیستان، باغ ملکوت و… کمک می‏گیرد. این مدینه فاضله، جامعه‏ای ورای وضع موجود و حتی دارای طبیعتی است، ورای طبیعت موجود. جامعه مدنی مولانا جامعه‏ای است، اثیری که با نمونه ‏برداری از دنیای مثالی و با تکیه بر آیه کریمه«ان من شی‏ء الا عندنا خزاینه و ماننزله الا بقدر معلوم» (حجر: ۲۱)، باز پروری و بازآفرینی شده است. در آرمان شهر مولانا، مواد و مصالح و عناصر طبیعت و جامعه، نه براساس واقعیات موجود، بلکه آن گونه که مولانا می‏خواسته است با هم ترکیب‏شده و مدینه فاضله مولانا را تشکیل داده است. انسان‏آرمانی مولانا نیز انسانی است آراسته به همه فضیلت‏ها و منزه از همه رذیلت‏ها. مولانا در نگاه آرمان ‏گرایانه، آنچه که می‏بیند، دیو و دد و همراهان سست عنصر است و آنچه که می‏خواهد، شیر خدا و رستم دستان. او این حقیقت تلخ را باور کرده است که انسان مورد جستجو و مورد آرزویش، یافت می‏نشود؛ زیرا دیگران نیز در طلبش روزان و شبان را در نوردیده و سرانجام دست از جستجو کشیده و جز غبار راه، دست‏آوردی نداشته‏اند، اما مولانا با این همه دست از طلب نمی‏دارد و چراغ دستان انسان پژوه وی، خاموش نمی‏گردد و کسانی که قطع امید کرده اند و انسان و جامعه آرمانی را دست نایافتنی می دانند، نهیب می زند: دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست گفتند یافت می نشود جسته ایم ما گفت آنچه یافت می‏نشود، آنم آرزوست (کلیات شمس، ۱۳۷۱: ۱۷۴) انسان‏آرمانی مولانا با جارویی جاودانه و حیرت برانگیز، به امر دوست، دریا را غبار می‏روبد، سجده بی‏ساجد اقامه می‏کند، گردن به شمشیر دوست می‏سپارد تا از هر رگ بریده‏اش صد هزار چراغ بروید. حلقه‏های اتصال جامعه‏ای که مولانا از آن سخن می‏گوید، چه جامعه‏آرمانی و چه جامعه واقع‏گرا، عشق و حکمت است. عشقی که از دل می‏جوشد و مرده را زنده، گریه را خنده و هشیار عافیت جوی را سرمست شوریده و مجنون را زنجیر بریده می‏کند و حکمتی که از سر می‏جوشد و ریشه در اندیشه دارد و ودیعه‏های الهی است که هر کس باید به قدر توان وجودی خود از آن برخوردار گردد، که«من لم یذق لم یدر».

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت