به نظر میرسد که داروهای روانی محرک (مانند؛ متیل فنیدیت با نام ژنریک ریتالین) در عمل به بهبودی رفتاری برای حدود ۸۰درصد کودکان دارای اختلال نارسایی توجه/ بیش فعالی منجر میشود (کانینگهام[۱]،۱۹۹۹؛ الیا، آمبروسینی و راپوپورت[۲]،۱۹۹۹؛ موسسه ملی سلامت،۱۹۹۸). به هر حال، کاربرد این دارو مدتهاست که زوایای پنهان و مبهمی را برای پزشکان آشکار ساخته است. در حالی که یک دارو ممکن است برای کودکان دارای این اختلال عملکرد و نتیجه خوبی داشته باشد ولی، همان دارو میتواند بیشتر ما را به افراد بیش فعال تبدیل کند. به طور کلی، نظریههای خودگردانی به این مساله به عنوان نارسایی کارکردی در خودگردانی یا کنترل تکانش ها مینگرند. استفاده از متیل فنیدیت، قطعه پیشانی مغز را که کارکرد خودگردانی دارند برمی انگیزد. این کارکرد، نواحی زیرقشری و قشری بازبینی کننده فعالیتهای حرکتی و حواس پرتی را تحت تأثیر قرار میدهد (بارکلی،۱۹۹۸؛ تیتر و سمراد-کلیکمن[۳]،۱۹۹۷).
با مصرف دارو (بیشتر اوقات متیل فندیت) بیش فعالی و تکانشی را بهتر میتوان کنترل کرد (کابوت[۴]،مورل[۵]، پلهام[۶]،۱۹۹۹). شواهدی در حال ظهور است که نشان میدهد کنترل دارویی چالشهای رفتاری، مؤثرتر از مداخلههای غیردارویی مانند رفتاردرمانی است(جنسن،۱۹۹۹). در حالی که پژوهشهای حامی اثربخشی دارو رو به افزایش است ولی مداخله دارویی بر روی عملکرد تحصیلی، تأثیر بسیار محدودی دارد (بنه دتو-ناشو و تاناک[۷]،۱۹۹۹). از سوی دیگر، تفکر کنونی حاکی از آن است که اگرچه مصرف دارو فواید آشکاری دارد اما ممکن است بی مورد تجویز شود و انتظار این که دارو باعث بهبودی کلی کودک از جمله عملکرد تحصیلی او شود، اساساً به واسطه شواهد پژوهشی موجود مورد حمایت قرار نمیگیرد (جنسن و همکاران،۱۹۹۹).
برخی از پژوهشگران در رابطه با مصرف داروهای روان محرک به دلایل نظری و عملی هشدار دادهاند (مانند،جنسن و همکاران،۱۹۹۹). اولاً همان طور که میتوان از هرگونه دارودرمانی با چنین استفاده گسترده ای، انتظار داشت، نگرانیهایی در رابطه با عوارض جانبی این دوره وجود دارد. در برخی از موارد، مشکل بتوان بعضی از ویژگیهای روان شناختی که به صورت عوارض جانبی شدید بروز میکنند، مانند افزایش اضطراب را از نشانههای اختلال نارسایی توجه/ بیش فعالی جدا کرد. پژوهشگرانی که این گونه پرسش ها را مورد تحقیق قرار میدهند همواره سعی دارند تعیین کنند که آیا برای مثال افزایش اضطراب ناشی از مصرف دارو در طی زمان است یا به این دلیل رخ میدهد که کودک به واسطه اثرات منفی شخصیتی یا بین فردی اختلال نارسایی توجه/بیش فعالی رفته رفته مضطرب میشود (چرلند و فیتزپاتریک، ونس[۸] و همکاران،۱۹۹۹). افزون بر این، برخی از پژوهشگران در مورد موضوعات دیگر مرتبط با دوز مناسب دارو، تجویز بی مورد، اثر مصرف و نکاتی در مورد برنامه ریزی و اجرای روش اداره کردن کودکان تحت دارودرمانی، نگرانی مداومی را ابراز میکنند (بک، سیلورستون، گلور و دان[۹]،۱۹۹۹؛ بیدرمن و همکاران،۱۹۹۹، میلر[۱۰]،۱۹۹۹). کودکانی با این سن کم ممکن است در طی دوره بسیار طولانی دارو مصرف کنند و روشن نیست که اثرات فزاینده آن بر روی رشد جسمانی و یا هوشی کودک چه خواهد بود (باکیننگهام،۱۹۹۹، موسسه ملی سلامت،۱۹۹۸). شواهدی وجود دارد حاکی از این که حساسیت نسبت به عوارض جانبی داروها که در کودکان پیش دبستانی بیشتر است (هاندن، فلدمن، لوریر و مورای[۱۱]،۱۹۹۹).اثرات جانبی دارو درمانی معمولاً خیلی زود ظاهر میشود،رایجترین اثرات جانبی کوتاه مدت استفاده از داروهای محرک عبارتاند از بی خوابی، کاهش اشتها، دل درد و سردرد. اثرات جانبی نظیر اینها فقط در عده کمیاز کودکان اتفاق میافتد که جزئئ و موقتی است.با این وجود درباره اثرات جانبی مصرف دراز مدت داروهای محرک اطلاعات محدودی وجود دارد اما یک اثر جانبی دارو در دراز مدت که اغلب والدین راجع به آن سؤال میکنند، کاهش احتمالی میزان رشد کودکان میباشد(فرید من،دویال،۱۹۹۹ به نقل از صدر السادات و محمدی،۱۳۸۱ ). مسلماً تحقیق بیشتر در این حوزه بسیار ضروری است. بالاخره، دارو رفتار حدود ۲۰% کودکان دارای اختلال نارساییتوجه/ بیشفعالی را بهبود نمیبخشد (دوپاول و ایکرت[۱۲] ۱۹۹۷). نگرانی در مورد مداخلههای دارویی در رسانههای عمومی نیز بازتاب داشته است و به تناوب اخبار رسانه ای را به میدان دست به گریبانی با چالشهای ارائه شده توسط این کودکان تبدیل میکند (بانک[۱۳]،۲۰۰۰).
مداخلههای غیردارویی خانواده محور نیز میتواند رفتارهای مخل کودکان دوره ابتدایی دارای اختلال نارساییتوجه/ بیشفعالی را بهبود بخشد و برای برخی از کودکان مؤثرتر از بقیه است. درکل به نظر میرسد که برای کنترل مشکلات رفتاری کودکان، راهکارهای اصلاح رفتار مورد نظر مؤثرتر از راهکارهای دیگر شامل مداخلههای شناختی-رفتاری یا شناختی باشد. درمانهای شناختی-رفتاری بر مبنای فنون رفتاری قرار دارند که –در تلاش برای افزایش کنترل شناختی فرد بر روی اعمال خود- با تلاشهایی بر ایجاد تغییر اثربخش در نحوه تفکر مشخص در مورد رفتارهای خود ترکیب شدهاند (دوپول و ایکرت،۱۹۹۷؛ موسسه ملی بهداشت،۱۹۹۸).استفاده از مداخلههای اصلاح رفتار با هدف کنترل فعالیت رفتاری کودک و ساخت دهی به محیط کلاس به نظر میرسد که به لحاظ تحصیلی برای کودک مؤثر باشد. درواقع میتوان گفت محیط آموزشی مؤثر برای کودکان دارای اختلال نارساییتوجه/ بیشفعالی باید محیط ساختارمند باشد.
آموزشهای تربیتی باید به طور مستقیم موضوعهای محتوایی خاصی را هدف بگیرند که کودک در آن مشکلاتی دارد. راهکارهایی که ساختارمندی قابل ملاحظه ای دارند، یادگیری را ارتقا میبخشند (دوپل و ایکرت،۱۹۹۸). برای مثال، هرگاه الگوسازی و تمرین زیاد با تقویت ترکیب شود، خواندن دروس ممکن است اثربخش تر شود، که تمامی آن، ساختارمندی قابل ملاحظه ای را در جهت تکلیف مورد یادگیری به وجود میآورد (نوئل[۱۴]و همکاران،۱۹۹۸). سوابق پژوهشی هم چنین نشان میدهد که به منظور بهره بردن از آموزش، لازم است که راهکارهای یادگیری به کودکان دارای اختلال نارسایی توجه/بیش فعالی آموزش داده شود (فول استورم-برگرون،۱۹۹۸). لازم است که این کودکان نمایش عملی مشخص راهکار را تجربه کنند. نه فقط توصیفی از آن را بشنوند. تمرین عملی تاکتیک ها موفقیت بیشتری به دنبال دارد تا آن که صرفاً به این کودکان گفته شود که باید آن را انجام دهند. این کودکان اغلب نیازمند آموزش انفرادی، با تمرکز بر روی موضوع محتوایی خاصی که نیاز به توجه دارد نظیر خواندن، ریاضی یا املا، از طرف معلم یا کمک معلم هستند. کار انفرادی و عملی، پرزحمت و سخت است. برخی از پژوهش ها نشان دادهاند که جلسههای انفرادی، به ندرت ممکن است به عنوان راهکارهای آموزشی کودکان دارای این اختلال مورد استفاده قرار بگیرند (کال وود-براث واید[۱۵]،۱۹۸۹). بدیهی است که در مورد کاربرد عملی و اثربخشی چنین رویکردهایی، پژوهشهای بیشتری لازم است.
رویکردهای درمانی چندجانبه- که اغلب درمان چندالگویی[۱۶] نامیده میشود (نظیر دارودرمانی و رفتاردرمانی)، برای کودکان دارای اختلال نارسایی توجه/ بیش فعالی اثربخش تر است (گلداستین،۱۹۹۹). اما این رویکرد مخاطره ای را دربردارد که ممکن است در درمان انفرادی مشاهده نشود. در گزارش بیانیه موسسه ملی سلامت (۱۹۹۸) ذکر شده است که ارتباط و هماهنگی بین ارزیابی ها و خدمات آموزشی (مدرسه محور) و بهداشتی (پزشکی) معمولاً اغلب ضعیف است. تشخیص گذاران و مداخله گرهای هر دو رشته ممکن است در برقراری ارتباط با خارج از رشتهشان مشکل داشته باشند که این مشکل تبعات قابل ملاحظه ای نظیر بدترشدن شرایط کودک یا افزایش مشکلات جانبی نظیر رفتارهای ضداجتماعی به دنبال دارد. ارتباط و هماهنگی بین رشته ها چالشی در فراهم سازی خدمات برای تمای افراد دارای ناتوانی بوده است (درو و هاردمن،۲۰۰۰). به نظر میرسد که این شرایط برای کودکان دارای اختلال نارسایی توجه/بیش فعالی بدتر باشد زیرا حجم بالایی از درمانهای دارویی و آموزشهای مدرسه محور رادریافت میکنند. باتوجه بیشتر به تسهیل ارتباط میان پزشکان مربوطه و سایر درمانگرها میتوان این موقعیت را بهبود بخشید. به هرحال این امر رخ نمیدهد مگر آن که به طور ارادی و هدف مند در برنامههای مداخله کودک آورده شود (باربارسی و اولسن[۱۷]،۱۹۹۸).
[۱]-Cunningham
[۲]-Ambrosini & Rapoport
[۳]-Teeter, Semrud-Clikeman
[۴]-Chabot
[۵]-Murrell
[۶]-Pelham
[۷]-Benedetto-Nasho, Tannock
[۸]-Cherland, Fitzpartrick, Vance
[۹]-Beck, Silverstone, Glor, Dunn
[۱۰]-Miller
[۱۱]-Handen, Feldman, Lurier & Murray
[۱۲]-Dupaul & Eckert
[۱۳]-Bank
[۱۴]-Noell
[۱۵]-Callwood,Brathwaid
[۱۶]-multimodal treatment
[۱۷]-Barbaresi & Olsen
[شنبه 1400-02-25] [ 09:09:00 ب.ظ ]
|