حق ستیزی و حق طلبی در قرآن |
،ص۹٫
- قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، پیشین، ج۷، ص ۹۹٫
در این زمینه قرآن کریم درباره دو رویی و حق ستیزی منافقان می فرماید: «وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ نافَقُوا وَ قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاتَّبَعْناکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ»۱؛ « همچنین کسانى را که دو رویى نمودند نیز معلوم بدارد. و به ایشان گفته شد: «بیایید در راه خدا بجنگید یا دفاع کنید». گفتند: «اگر جنگیدن مىدانستیم مسلماً از شما پیروى مىکردیم.» آن روز، آنان به کفر نزدیکتر بودند تا به ایمان. به زبانِ خویش چیزى مىگفتند که در دلهایشان نبود، و خدا به آنچه مىنهفتند داناتر است».
مساله نفاق و حق ستیزی منافقان در اسلام گرچه در مکه هم قابل طرح است اما بیشتر از مکه، از زمانى مطرح شد که پیامبر به مدینه هجرت فرمود و پایههاى اسلام قوى و پیروزى آن آشکار شد. ولی در مکه تقریباً منافقى وجود نداشت. زیرا مخالفان قدرتمند هر چه مىخواستند آشکارا بر ضد اسلام مىگفتند و انجام مىدادند و از کسى پروا نداشتند و چندان نیازى به کارهاى منافقانه نبود، لذا دشمنان شکست خورده، براى ادامه برنامههاى تخریبى خود تغییر چهره داده، ظاهرا به صفوف مسلمانان پیوستند، ولى در خفا به اعمال خود ادامه مىدادند.
حق ستیزی منافقان به جایی رسید که در قرآن کریم، آیات فراوانی به موضوع منافقین می پردازد تا آنجا که سوره ای نیز مستقل در شرح حال آنها به نام «منافقون» نازل شد. و این مطلب بیان کننده اهمیت موضوع است. حق ستیزی منافقان را، قرآن با معرفی ویژگی هایشان در این سوره بیان می کند.
آن ها در باطن کافر و مشرک و منحرف هستند. ولى در ظاهر اظهار اسلام و ایمان می کنند.
……………………………………………………………………………………………………………………………….
- آل عمران/۱۶۷٫
بنابراین نفاق اعظم، اشدّ و اقبح اقسام کفر است. زیرا علاوه بر کفر باطنى، شامل مکر و حیله و خدعه نسبت به مسلمانان نیز میباشد و آنچه از مصائب و بدبختیها که دامنگیر مسلمانان شده از قِبَل اینگونه افراد بوده است. از این جهت، خداوند در قرآن سختترین عذاب و درکات دوزخ را براى آنان مقرر داشته و فرموده: «إِنَّ الْمُنافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّار»۱؛«آرى، منافقان در فروترین درجات دوزخند».
دانلود متن کامل پایان نامه در سایت fumi.ir |
صاحب المیزان می فرماید: «نکته ای که از این آیه مورد بحث استفاده می کنیم این است که در آتش دوزخ مراتبى مختلف براى ساکنان آن هست، بعضى در سافلند و بعضى در اسفل و ناگفته پیدا است که به حسب اختلاف این مراتب شکنجهها نیز مختلف مىشود که خداى عزوجل این عذاب هاى مختلف را درکات نامیده»۲.
علامه طباطبائی در تفسیر آیه «وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاهَ إِلَّا وَ هُمْ کُسالى وَ لا یُنْفِقُونَ إِلَّا وَ هُمْ کارِهُونَِ»۲؛ «و هیچ چیز مانع پذیرفته شدنِ انفاقهاى آنان نشد جز اینکه به خدا و پیامبرش کفر ورزیدند، و جز با حال کسالت نماز به جا نمىآورند، و جز با کراهت انفاق نمىکنند».کفر به خدا و رسول او، کسالت و بى میلى در نماز خواندن، و کراهت در انفاق را از ارکان نفاق آنان شمرده است».۴
حق ستیزی و شیطنت های این قوم منافق زیاد موجب آزار و اذیت پیامبر و اصحابش می شد. قرآن هم به طور آشکار بیان می دارد:
…………………………………………………………………………………………………………………………..
۱٫نساء/۱۴۵٫
۲٫طباطبایی،محمدحسین،تفسیرالمیزان،ترجمه سیدمحمدباقرموسوی همدانی،پیشین،ج۵، ص۱۹۳٫
۳٫توبه/۴۵٫
۴٫طباطبایی،محمدحسین ،تفسیرالمیزان،ترجمه سیدمحمدباقرموسوی همدانی،پیشین،ج۹، ص۴۱۴٫
«لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَهَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَکَ الْأُمُورَ حَتَّى جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ أَمْرُ اللَّهِ وَ هُمْ کارِهُونَ»۱؛ «در حقیقت، پیش از این نیز در صدد فتنه جویى برآمدند و کارها را بر تو وارونه ساختند، تا حقّ آمد و امر خدا آشکار شد، در حالى که آنان ناخشنود بودند».
حضرت علامه در تفسیر این آیه می نویسد: «یعنى قسم مىخورم که منافقان به طور مسلم پیش از این جنگ (جنگ تبوک) خواهان فتنه و محنت و اختلاف کلمه و تفرقه اجتماع شما بودند، هم چنان که در جنگ احد عبداللَّه ابن ابى بن سلول یک ثلث از جمعیت سپاهیان شما را از صحنه جنگ به طرف مدینه برگردانید و از یارى رسول خدا (ص) دریغ نمود. آرى، همین منافقین بودند که همواره امور را براى تو دگرگون ساخته، نعل را وارونه مىزدند و مردم را به مخالفت تو دعوت و بر معصیت تخلف از امر جهاد تحریک نموده، یهودیان و مشرکان را بر قتال با مسلمانان بر مىانگیختند و در میان مسلمین جاسوسى و خرابکاریهاى دیگر مىکردند تا آنکه حق- آن حق که مىبایست پیروى شود- بیامد، و امر خدا و آنچه که از دین مىخواست پیروز گشت و برخواستههاى شیطانى کافران غالب آمد با اینکه کفار از پیشرفت آن اکراه داشتند».۲ صاحب مجمع البیان نیز فتنه را این گونه بیان دارد: «فتنه: نامى است که به هر بدى و شرى اطلاق می شود، و معناى این آیه آن است که این منافقان در صدد ایجاد اختلاف و تفرقه و پراکندگى شما پیش از جنگ تبوک بودند»۳.
به هرحال خطر حق ستیزی منافقان بیشتر از کافران می باشد. در هر دوران که شاهد فتنه ایی باشیم که موجب شکست شود، سرچشمه آن را می توان در مسئله نفاق بعضی افراد جستجو کنیم و در می یابیم که شکست مسلمانان به خاطر دورویی و نفاقی بوده که افراد داشته و از این طریق بود که تیشه به ریشه ی اسلام می زدند.
…………………………………………………………………………………………………….
۱٫توبه/۴۸٫
۲٫طباطبایی،محمدحسین ،تفسیرالمیزان ، ترجمه سیدمحمدباقرموسوی همدانی ،پیشین، ج۹ ص۳۹۰و۳۸۹٫
- طبرسی،فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن،ترجمه مترجمان ،پیشین ،ج۱۱،ص ۱۰۹٫
گفتارپنجم: کافران
از مصادیق حق ستیزان دیگری که می توان از آنها نام برد، کافران می باشند.
قرآن کریم درباره حق ستیزی این گروه می فرماید:«کَیْفَ یَهْدِی اللَّهُ قَوْماً کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَهَ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ»۱؛ «چگونه خداوند، قومى را که بعد از ایمانشان کافر شدند، هدایت مىکند با آنکه شهادت دادند که این رسول، بر حق است و برایشان دلایل روشن آمد، و خداوند قوم بیدادگر را هدایت نمىکند. آنان، سزایشان این است که لعنت خدا و فرشتگان و مردم، همگى برایشان است».
بازگشت به کفر پس از گواهی به حقانیت رسالت پیامبر، با وجود دلایل روشن، موجب گرفتاری آن حق ستیزان شده و لعنت خدا و فرشتگان و مردم را برای خود خریداری کرده و ننگ ابدی را در پیش خواهند داشت.
از آیه فوق دو معنى براى ظلم و ستم و حق ستیزی کافران فهمیده می شود: یکى کفر ورزیدن بعد از ایمان. دوم انکار پیامبر و انکار حقیقت نمودن بعد از دلایل آشکار، که به راستى ظلم و ستم هم از همین کفر و انکار حق سر چشمه می گیرد و گرنه خدا پرستان حقیقت بین نسبت به خدا و نسبت به خلق و نسبت به خود هرگز ستم روا نمی دارد.
به هر حال چرا خداوند آنها را هدایت نمىکند؟ دلیل آن روشن است آنها پیامبر را با نشانههاى
روشن شناختهاند و به رسالت او گواهى داده اند. بنابراین در بازگشت و عدول از اسلام در واقع ظالم و ستمگرند، و کسی که آگاهانه ظلم و ستم می کند لایق هدایت الهی نیست.
………………………………………………………………………………………………………………………..
۱٫آل عمران/۸۶و۸۷٫
او زمینههاى هدایت را در وجود خود از میان برده است.
منظور از «بینات» در آیه فوق، قرآن مجید و سایر معجزات پیامبر اسلام است و منظور از ظالم در اینجا کسى است که در درجه اول به خود ظلم کرده و راه ارتداد پیش گرفته و در درجه بعد سبب گمراهى دیگران شده است.
سپس مىافزاید: آنها کیفرشان این است که لعن خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها است «أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَهَ اللَّهِ وَ الْمَلائِکَهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ».
«لعن» در اصل به معنى «طرد و دور ساختن آمیخته با خشم و غضب است و در مورد خداوند به معنى دور ساختن از رحمت خویش مىباشد و اما در مورد فرشتگان و مردم به معنى خشم و تنفر و طرد معنوى یا تقاضاى از خداوند درباره دور ساختن اینگونه افراد از رحمت است»۱.
آرى این حق ستیزان ظالم و کافر که آگاهانه این راه را پیمودهاند چنان در فساد و گناه فرو مىروند که مورد نفرت همه افراد عاقل اعم از انسان و فرشتگان بلکه از آن بالاتر مورد خشم و غضب پروردگار قرار مىگیرند. نه تنها از هدایت الهی محروم هستند بلکه رضایت به نابودی خویش با عذاب الهی می دهند.
قرآن در این زمینه می فرماید: «وَ إِذْ قالُوا اللَّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَهً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیم»۲؛ «و یاد کن هنگامى را که گفتند: «خدایا، اگر این کتاب همان حقِّ از جانب توست، پس بر ما از آسمان سنگهایى بباران یا عذابی دردناک بر سر ما بیاور»
………………………………………………………………………………………………………………………….
- مکارم شیرازی،ناصر، تفسیر نمونه،دارالکتب الاسلامیه،تهران،چاپ اول،۱۳۷۴،ج۲،ص۶۴۹٫
۲٫انفال/۳۲٫
«کلمه امطار به معناى نازل کردن چیزى است از بالا به پایین، و لیکن بیشتر در قطرات باران استعمال مىشود، ممکن هم هست بگوییم در لغت به معناى همان باریدن باران است، و لیکن در آمدن سنگ از آسمان بطور استعاره استعمال شده است، و به هر حال اینکه گفتند: «فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَهً مِنَ السَّماءِ» و به اسم آسمان تصریح کردند، براى دلالت بر این است که این سنگ باریدن صرفا به نحو یک آیه از آیات آسمانى باشد، و مانند سایر آیات آسمانى هلاکت خدایى شمرده شود.
پس باریدن سنگ از آسمان بر سر ایشان که درخواست آن را کرده بودند خود یکى از اقسام عذاب است، و سایر اقسام آن داخل در تحت جمله «أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلِیمٍ» مىباشد، و به همین منظور یعنى به منظور اینکه تمامى اقسام باقی مانده را شامل شود کلمه عذاب را نکره و بدون الف و لام آورد، و معنایش این است: «یا عذاب دیگرى بر ما بفرست که دردناک باشد». و اگر در میان همه اقسام عذاب الیم، فقط سنگ باران را ذکر کردند براى این بود که: «در این قسم عذاب، هم عذاب جسم است و هم عذاب روح، عذاب جسم است براى اینکه بدن را متالم مىسازد، و عذاب روح است براى اینکه متضمن ذلت و اهانت است»۱.
حق ستیزی کفار با ایجاد اختلاف درباره قرآن نمونه دیگری است از مبارزات آنها با پیامبر و دین آن حضرت. قرآن همچنین می فرماید: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتابِ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ»۲؛ «چرا که خداوند کتاب تورات را به حق نازل کرده است، و کسانى که درباره کتاب خدا با یکدیگر به اختلاف پرداختند، در ستیزهاى دور و درازند».
…………………………………………………………………………………………………………………
۱٫طباطبایی،محمدحسین ،تفسیرالمیزان،ترجمه سیدمحمدباقرموسوی همدانی،پیشین،ج۹،ص۸۷٫
۲٫بقره/۱۷۶٫
تهدیدها و وعدههاى عذاب که براى کتمان کنندگان حق بیان شده است به خاطر این است که خداوند کتاب آسمانى قرآن را به حق و توام با دلائل روشن نازل کرده تا جاى هیچگونه شبهه و ابهامى براى کسى باقى نماند. با این حال گروهى به خاطر حفظ منافع کثیف خویش دست به توجیه و تحریف مىزنند و در کتاب آسمانى اختلافها به وجود مىآورند تا به اصطلاح آب را گل آلود کنند و از آن ماهى گیرند. چنین کسانى که اختلاف در کتاب آسمانى مىکنند بسیار از حقیقت دورند «وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتابِ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ».
کلمه«شقاق» در اصل به معنى «شکاف و جدایى است»۱. این تعبیر شاید اشاره به این باشد که ایمان و تقوا و افشا کردن حق رمز وحدت و اتحاد در جامعه انسانى است، اما خیانت و کتمان حقائق موجب پراکندگى و شکاف است نه شکاف سطحى که آن را بتوان نادیده گرفت بلکه جدایى و شکاف عمیق درباره اختلافاتی که کافران بر سر قرآن دارند.
صاحب مخزن العرفان موارد اختلاف را این گونه بیان می کند«کفار در جدایى و تفرقه انداختن بین کلمات حقانى از هم بسیار دورند که هر کسى به رأى و اندیشه خود چیزى گفته بر خلاف حرف دیگر، آنان در هواهاى نفسانى و نیز در گفتارشان بسیار اختلاف دارند، مقصود از کتاب قرآن است که هر یک از کفار راجع به قرآن چیزى گفته بعضى گویند قرآن شعر است، بعضى گویند سحر است، پارهاى گویند کهانت است جماعتى گویند کلام اعجمى است، بعضى گویند اساطیر و گفتههاى پیشینیان است»۲.
……………………………………………………………………………………………………………………………
- راغب اصفهانى، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن،پیشین،ص۴۶۰٫
- امین، سیّده نصرت؛ مخزن العرفان فی تفسیر قرآن، پیشین،ج۲،ص۱۸۷٫
جدال و اشکال تراشی، با بکارگیری روش های باطل و دستاویزهای دروغین، از شیوه ها ی دیگر حق ستیزی کافران است. قرآن نیز در این زمینه می فرماید: «وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلاَّ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ یُجادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَ ما أُنْذِرُوا هُزُواً»۱؛ «و پیامبران خود را جز بشارت دهنده و بیم رسان گسیل نمىداریم، و کسانى که کافر شدهاند، به باطل مجادله مىکنند تا به وسیله آن، حق را پایمال گردانند، و نشانههاى من و آنچه را بدان بیم داده شدهاند به ریشخند گرفتند».
طبرسی از قول ابن عباس در تفسیر این آیه در مورد کافرانی که مجادله می کنند می فرماید:
«مقصود کسانى است که زبان به استهزاء مىگشودند و راههاى مکه را براى مبارزه با اسلام میان خود تقسیم می کردند. بحث و مناظره آنها در راه اثبات باطل این بود که پیامبر را وادار می کردند که طبق هوى و هوس ایشان، آیات و معجزاتى بیاورد، تا اگر نیاورد، از او اخذ سند کرده، قرآنش را باطل معرفى کنند.گفته میشود: «ادحضت حجته» یعنى دلیل او را باطل کردم.«وَ اتَّخَذُوا آیاتِی وَما أُنْذِرُوا هُزُوا»ً: آنان قرآن و قیامت و آتش جهنم را وسیله استهزا قرار دادند»۲.
از آیات دیگری که به حق ستیزی کافران دلالت دارد، این آیه است: «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّهٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ وَ کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النَّارِ»۱؛ « پیش از اینان قوم نوح، و بعد از آنان دستههاى مخالف دیگر به تکذیب پرداختند، و هر امّتى آهنگ فرستاده خود را کردند تا او را بگیرند، و به وسیله باطل جدال نمودند تا حقیقت را با آن پایمال کنند.
……………………………………………………………………………………………………………………………
۱٫کهف/۵۶٫
- طبرسی،فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن،ترجمه مترجمان،پیشین،ج۱۵،ص۸۷٫
۳٫غافر/۵و۶٫
پس آنان را فرو گرفتم آیا چگونه بود کیفر من؟ و بدینسان فرمان پروردگارت درباره کسانى که کفر ورزیده بودند، به حقیقت پیوست که ایشان همدمان آتش خواهند بود». مقصود آیه گروههاى مختلف و امّتهاى گوناگون است که همه آنها پس از قوم نوح نیز رسولان و پیامبران را تکذیب کردند. و هر امّتى از امّتهاى مذکور، یا هر امّتى از امّتهاى پیشین که رسولى به سوى آنان فرستاده شد. کوشیدند تا او را بگیرند و از رسالتش جلوگیرى کنند، یا او را شکنجه دهند یا بکشند، چنانچه قوم پیامبر چنین قصدى کردند تا او را بگیرند و حبس کنند یا بکشند. با رسول و پیامبرشان به باطل مجادله کردند. تا حقّ را از بین ببرند، همانطور که قوم پیامبر خواستند او را از بین ببرند و حقّ را زایل سازند.
گفتارششم: امت های پیشین
عرب زمان جاهلیت بسیارى از سرنوشت قوم عاد، ثمود، لوط، و غیره را می دانستند. هرگاه به مسافرت می رفتند به آثار آنان عبور و مرور می کردند. آثار آنان را مشاهده و درباره آنان و آثارشان با یکدیگر گفتگو می نمودند، و می دانستند که خداى توانا ایشان را به علت آن تکذیبى که درباره آنچه پیامبرانشان از طرف خدا آورده بودند هلاک نموده است.
بنابراین حق ستیزی عده ای از امتهای پیشین، عامل شد تا دچار قهر الهی شوند و در همین دنیا نیز، عقوبت اعمال خود را ببینند. قرآن کریم این مورد را اینگونه بیان می کند: «فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْباءُ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»۱؛ «آنان حقّ را هنگامى که به سویشان آمد تکذیب کردند، پس به زودى، حقیقت ِ خبرهاى آنچه را که به ریشخند مىگرفتند به آنان خواهد رسید».
این آیه مورد بحث آن افرادى را که پیامبر اسلام را تکذیب می کردند وادار می کند تا از نابود شدن اقوام گذشته به خاطر حق ستیزیشان عبرت و اندرز بگیرند. اینها قرآن و سایر امور دینى را که از جانب پروردگار و حق است، مورد تکذیب و استهزاء قرار دادند.
در این زمینه صاحب المیزان می نویسد:«این تخویف و انذار براى این است که استهزاء به آیات پروردگار استهزاء به حق است، و حق چیزى است که خواه ناخواه روزى ظهور مىکند، و از مرحله نبا (خبر) تجاوز نموده و به مرحله خارج و عیان مىرسد»۲.
……………………………………………………………………………………………………………………….
۱٫انعام/۵٫
- طباطبایی، محمدحسین،تفسیرالمیزان، ترجمه سیدمحمدباقرموسوی همدانی،پیشین،ج۷،ص۲۱٫
در آیه بعد خداوند علت هلاکت امتهای پیشین را به خاطر حق ستیزیشان اینطور بیان می کند: «أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْراراً وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ»۱؛ «آیا ندیدهاند که پیش از آنان چه بسیار امّتها را هلاک کردیم؟امّتهایى که در زمین به آنان امکاناتى دادیم که براى شما آن امکانات را فراهم نکردهایم، و بارانهاى آسمان را پى در پى بر آنان فرو فرستادیم، و رودبارها از زیر شهرهاى آنان روان ساختیم. پس ایشان را به سزاى گناهانشان هلاک کردیم، و پس از آنان نسلهاى دیگرى پدید آوردیم».
در صورتى که عرب زمان جاهلیت داراى قدرت و سلطهاى بودند که عرب زمان جاهلیتى که مورد خطاب قرار گرفتند نبودند. اضافه بر قدرت و سلطهاى که به آنان عطا کردیم بارانهاى فراوان و به موقع هم از آسمان براى آنان فرستادیم تا موجب فراخى هر نوع نعمتى براى ایشان شد. و جوىهاى آب را تحت اختیار آنان قرار و جریان دادیم تا هر نوع بهره بردارى که
می خواستند، می کردند، چنانکه می فرماید:
(وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْراراً وَجَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ) ولى آنان طبق طبع انسان که هرگاه بى نیاز شود طغیان و سرکشى خواهد کرد شروع به گناه و سرکشى نمودند. و اینطور مىپنداشتند که قدرت و ثروتشان موجب جاویدان بودنشان خواهد شد. چون این چنین شدند ما آنانرا نابود کردیم و قوم دیگرى را ایجاد و جانشین ایشان نمودیم. چنانکه می فرماید: (فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ).
……………………………………………………………………………………………………………….
۱٫انعام/۶٫
«آیا این کافران نمی دانند که ما بسیارى از امتها را در قرنهاى گذشته، هلاک و نابود کردهایم، با اینکه به آنها قدرت و ثروتى بخشیده بودیم که به شما نبخشیدیم».
صاحب تفسیر مجمع البیان در ذیل این آیه درباره رفاه حق ستیزان که باعث هلاکتشان شد
می نویسد: «مقصود این است که آنها را از لحاظ غلامان، کنیزان، اموال، قدرت، سلطنت، نفوذ در ازاى عمر، در رفاه قرار دادیم. شما اخبار آنها را شنیده خانهها و آثار آنها را دیدهاید. «وَأَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْراراً»: ابن عباس گوید: مقصود این است که باران و برکات روزى را براى آنها مىفرستادیم»۱.
«وَجَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ» و آبها را در رودها براى آنها جارى ساختیم اما هیچیک از این نعمتها و قدرتها آنرا سودى نبخشید. همین که حق ستیزی، سرکشى و قانون شکنى کردند، آنها را هلاک کردیم. «وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ» پس از هلاک آنها مردم دیگرى را به وجود آوردیم.
از این آیه بر مىآید که تفکر، تدبر و بحث کردن با مصادیق حق ستیزان و منکرین قیامت لازم است. باید به آنها فهمانید که: خدایى که گذشتگان را هلاک کرده و اقوام و ملل دیگرى بعد از آنها آفریده، قادر است که این جهان را فانى کند و جهان دیگرى را خلق کند و مردم را پس از مرگ، از قبرها بیرون آورد و به حساب اعمالشان رسیدگى کند.
ستیز با حق، با حربه باطل، توسط امت های پیشین، روشی است که قرآن به آن اشاره دارد:
……………………………………………………………………………………………………………………
- طبرسی،فضل بن حسن،مجمع البیان فی تفسیر القرآن،ترجمه مترجمان،پیشین،ج۸،ص۱۷٫
«کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّهٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ»۱؛ «پیش از اینان قوم نوح و بعد از آنان دستههاى مخالف دیگر به تکذیب پرداختند، و هر امّتى آهنگ فرستاده خود را کردند تا او را بگیرند، و به وسیله باطل جدال نمودند تا حقیقت را با آن پایمال کنند. پس آنان را فرو گرفتم آیا چگونه بود کیفر من؟».
خداوند در این آیه حال امتهای پیشین را که با جدال به باطل در صدد حق ستیزی و مقابله با حجتهاى حق بر آمدند و خدا آنان را نابود کرد بیان می کند. همچنین این آیه در مقام جواب دادن از شبههاى است که بعد از آیات قبل ممکن است به ذهن کسى وارد شود، و آن شبهه این است که ما مىبینیم همیشه برد با همین کفار است که از پذیرفتن حق استکبار مىورزند و در آیات خدا جدال مىکنند و هیچ گرفتارى هم پیدا نمىکنند و باطل خود را پیش هم مىبرند.
صاحب المیزان اینگونه پاسخ می دهد، که حاصل جواب این است: «امتهاى گذشته چون قوم نوح و گروههاى بعد از ایشان مانند عاد و ثمود و قوم لوط و غیره، از کفار امروز در تکذیب و جدال به باطل قویتر بودند، آنها هم تا این حد پیشروى کردند که مىخواستند رسول خدا را بگیرند و از بین ببرند، ولى عذاب خدا مهلتشان نداد و این قضا در حق همه کفار رانده شده. پس توهم این که کفار معاصر از خدا پیشى گرفته اند و اراده خود را علیه اراده خدا به کار زدند، توهمى است باطل»۲.
…………………………………………………………………………………………………………….
۱٫مومن/۵٫
- طباطبایی، محمدحسین،تفسیرالمیزان، ترجمه سیدمحمدباقرموسوی همدانی،پیشین،ج۱۷،ص۴۶۴٫
پس جمله(کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ) «دفع آن توهم است، و به همین جهت جواب را بدون واو عاطفه آورد. و در جمله «وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّهٍ بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ» کلمه «همت» که با حرف«با» متعدى شده، به معناى این است که هر امتى قصد کرد رسول خود را، چون عبارت« هَمَّ بِه» به معناى« قصد کرد آن را» مىباشد، چیزى که هست بیشتر در مورد قصد
سوء استعمال مىشود. پس معناى این عبارت در آیه این است که: هر امت حق ستیزی قصد سوء به پیغمبر خود را می کردند، و خواستند تا او را بگیرند و به قتل برسانند و یا از شهر خارج کنند، یا آزارى دیگر برسانند، هم چنان که تک تک انبیا و رفتار امت آنان در قرآن کریم آمده و موضوع حق ستیزی امتهای پیشین را بیان کرده است»۱.
«وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ» کلمه «ادحاض» به معناى «زایل کردن و باطل ساختن است»۲، و اینکه فرموده: «فاخذتهم- من ایشان را گرفتم» با اینکه جا داشت بفرماید: فاخذهم- خدا آنان را بگرفت، براى اشاره به این نکته است که:
کار حق ستیزی این طاغیان و استکبارشان آن قدر خطرناک و فاحش بود، که امر آن تنها به دست خداى تعالى بود و دیگر بین خدا و بین ایشان هیچ کس دخالتى نداشت، تا شفاعتى کند و یا ایشان را یارى نماید، هم چنان که در جاى دیگر در باره این امتها فرموده: «فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ»۳؛ «تا آنکه پروردگارت بر سر آنان تازیانه عذاب را فرو نواخت».
………………………………………………………………………………………………………………….
- طباطبایی ، محمدحسین ،تفسیرالمیزان ، ترجمه سیدمحمدباقرموسوی همدانی،پیشین،ج۱۷،ص۴۶۴٫
- راغب اصفهانى، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن،پیشین،ص۳۰۸٫
۳٫فجر/۱۳٫
و در جمله «فَکَیْفَ کانَ عِقابِ» ذهن شنونده را به چیزى که خودش مىداند یعنى به کیفیت عقاب آنان متوجه مىکند تا شدت بلاى آنان در ذهنش حاضر شود و خلاصه مىفهماند تو خود مىدانى که ما چگونه آنان را که از مفسدان در روی زمین بودند هلاک کردیم و نسلشان را منقرض ساختیم.
گفتارهفتم: مفسدان
با توجه به آیات قرآن یکی دیگر از مصادیق حق ستیزان مفسدان می باشند که در قالب فسادی که بر روی زمین انجام می دهند سعی بر این دارند که با حق مبارزه کنند تا بتوانند خودشان به جای حق بنشینند. در زمان حضرت موسی نیز این مفسدان با مبارزاتی که با موسی داشتند، قصدشان این بود که با حاکمیت خود، بر روی زمین فساد به وجود آورند.
پس از ظهور معجزات، به دست حضرت موسى علیه السّلام فرعون که از مفسدان بود برای حق ستیزی خود، ناچار شد که ساحران و جادوگران را که در آن زمان رواج داشت جمع آوری کند. تا با سحر خود موسی را شکست دهند. اما غافل از این که خداوند توسط حضرت موسی سحر آنان را از معجزه جدا ساخت و با این عمل بر آنها پیروز شد.
«فَلَمَّا أَلْقَوْا قالَ مُوسى ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ»۱؛ «پس چون افکندند، موسى گفت: «آنچه را شما به میان آوردید سحر است. به زودى خدا آن را باطل خواهد کرد. آرى، خدا کار مفسدان را تأیید نمىکند و خدا با کلمات خود، حقّ را ثابت مىگرداند، هر چند بزهکاران را خوش نیاید».
کلمه «مفسدان» از ریشه «فَسَد» و به معنای« خروج شىء از اعتدال خواه کم باشد یا بیشتر»۲.
…………………………………………………………………………………………………………………………..
۱٫یونس/۸۱و۸۲٫
- راغب اصفهانى، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن،پیشین،ص۶۳۶٫
همچنین معنای دیگری که گفته شده «نقیض صلاح»۱می باشد.
با توجه به این آیه، تفسیر روشن در رابطه با سحر، بطلان و فساد بحثی دارند که:«هر سه مفهوم نزدیک به یکدیگر بوده و در مقابل مفهوم حقّ می باشند.
سحر: نشان دادن چیزیست بر خلاف واقعیّت و حقیقت آن.
بطلان: چیزیست که براى آن ثبوت و واقعیّتى نباشد، و تنها ظهور موقّتى داشته، و از حقیقت خالى است.
فساد: در مقابل صلاح بوده و عبارتست از پیدایش اختلال خواه در جهت تکوین صورت بگیرد و یا در تشریع.
همچنین در رابطه با این که حق ثابت و مفسدان غیر حق و عمل آن ها موقتی است، مىفرماید: خداوند متعال حقّ و ثابت و پاینده بود، و هرگز براى وجود او تحوّل و زوال و فنایى عارض نخواهد شد. همچنین است آنچه از صفات ذاتى او بوده، چون علم و قدرت و حیات و مظاهر این صفات که این ها ثابت و پاینده باشند. پس همه آنچه از مظاهر صفات پروردگار متعال هستند، حقّ و ثابت بوده و زوال و فنایى براى آنها نخواهد بود. أمّا آنچه ثبوت و واقعیّت نداشته و موقّتى و تظاهر و عرضى و اختلال و فساد باشد، قابل بقاء و دوام نیست.
خداوند متعال مىفرماید: «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ»۲؛ «و ذاتِ باشکوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند». چون برنامه جهان آفرینش به مبناى حقّ و واقعیّت است؛ قهرا آنچه بر خلاف حقّ باشد، از میان بر داشته شده و فانى خواهد شد»۳.
…………………………………………………………………………………………………………………………
۱٫فراهیدی،خلیل بن احمد، العین،پیشین،ج۷،ص۲۳۱٫
۲٫الرحمن/۲۷٫
- مصطفوی،حسن، تفسیر روشن، مرکز نشر کتاب،تهران،چاپ اول، ۱۳۸۰ش، ج۱۱،ص۷۵٫
صاحب تفسیر روان جاوید داستان اعجاز حضرت موسی را در برابر مفسدان و ساحران زمان خود این گونه بیان می کند«پس از جمعآورى ساحران به امر فرعون، حضرت موسى حاضر و با کمال شهامت فرمود عصاها و ریسمانهاى خودتان را که مهیّا نمودهاید بیاندازید تا سحر از معجز ممتاز شود و آنها ناچار انداختند و آن حضرت فرمود اینها سحر است نه آنچه را شما سحر خواندید از معجزات من و بر خدا لازم است که آنها را باطل کند و خواهد کرد چون خدا باطل را تأیید نمی کند و وسائل فساد را تهیّه نمی فرماید و اهل آن را تقویت نمی نماید و حق را ثابت و واضح خواهد فرمود. اهل آنرا در تمام ازمنه به حجّت غالب و در وقت مصلحت به شمشیر مظفّر و منصور می گرداند. به آیات واضحه الدلالات و قضاء و قدر و وعده نصرت که تمامى کلمات الهیّهاند و کراهت اهل جرم و عصیان تأثیرى در تغییر مراد الهى نخواهد کرد چنانچه عصاى موسى علیه السّلام تمام آن عصاها و ریسمانهاى مشحون به زیبق را که به واسطه حرارت زمین و آفتاب به جنبش آمده بودند بلعید و اثرى از آنها باقى نماند و فرعون و فرعونیان محو و نابود شدند».۱
به هر حال آنها آنچه را در توان داشتند بسیج کردند و همه وسائلى را که با خود آورده بودند به وسط میدان افکندند. در این هنگام موسى به آنها گفت: آنچه را شما در این میان آوردهاید سحر است و خداوند به زودى آن را ابطال مىکند (فَلَمَّا أَلْقَوْا قالَ مُوسى ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَیُبْطِلُهُ) شما افرادى فاسد و مفسدید چرا که در خدمت یک دستگاه جبار و ظالم و طاغى هستید و علم و دانش خود را براى تقویت پایههاى این حکومت خودکامه، فروختهاید، و این خود بهترین دلیل بر مفسد بودن شما است، و خداوند عمل مفسدان را اصلاح نمىکند (إِنَّ اللَّهَ لا یُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِینَ).
……………………………………………………………………………………………………………………………..
۱٫ثفقی تهرانی،محمد،تفسر روان جاوید،انتشارات برهان،تهران،چاپ سوم،۱۳۹۸ق،ج۳،ص۳٫
«در واقع هر کس در آنجا عقل و هوش و دانشى داشت، حتى پیش از غلبه موسى بر ساحران مىتوانست این حقیقت را دریابد که عمل ساحران عمل بى اساسى است، به دلیل اینکه در راه تقویت پایههاى ظلم و ستم قرار گرفته بود، چه کسى نمىدانست که فرعون غاصب و غارتگر و ظالم و مفسد است، آیا خدمتگزاران چنین دستگاهى شریک در ظلم و فساد او نبودند؟ و آیا ممکن بود عمل آنها یک عمل صحیح و الهى باشد؟ هرگز نه، بنابراین پیدا بود که خداوند این تلاش مفسدانه را باطل خواهد کرد»۱.
بنابرآنچه گفته شد این گونه برداشت می شود که در بین هر امتی پیامبری به عنوان بشارت دهنده و بیم دهنده بوده است. آن پیامبر حجتی می باشد از طرف خداوند در بین مردم که آنها را هدایت کند. دستورات الهی را برای مردم بازگو کرده تا امت پیامبر در سایه این دستورات بتوانند به کمال برسند. اما در این میان، کسانی هستند به عنوان حق ستیز که مخالفت کرده و به فکر منافع شخصی خود بوده و قصد نابودی پیامبر و براندازی آیین الهی او را داشتند. کافران، منافقان، مشرکان، فرعونیان، اهل کتاب و بالاخره مفسدان از این گروه بودند. آنها همیشه بیدار و از هر فرصتی که ممکن بود استفاده کرده و با ایجاد اختلاف بین مردم مومن و پیامبرشان، قصد نابودی آنان را داشتند.
………………………………………………………………………………………………………………………………….
- مکارم شیرازی،ناصر، تفسیر نمونه،پیشین،ج۸،ص۳۶۲٫
مبحث سوم:آثار حق ستیزی
حق ستیزان همیشه به انگیزه دست یابی به متاع دنیوی، روش های نابهنجار رفتاری در پیش می گیرند و بی جهت دیگران را به اموری متهم ساخته و با انحراف در بینش و ارائه تفسیرهای غلط و ناروا از مسائل، قصد ستیز و براندازی حق را داشته و سعی دارند آدمی را از مسیر طبیعی انسانیت خارج سازند. آنان در زندگی خود، بدون توجه به عقوبت کارهایشان، دچار انحرافاتی شده که موجب حق ستیزیشان می شود و به هر صورت ممکن به حق ستیزی خود ادامه می دهند. البته قرآن کریم حق ستیزی آنان را علاوه بر داشتن زمینه ها و مصادیق، دارای آثاری همچون اتهام جنون به پیامبر، مباهله، محرومیت از تزکیه، کفر به رسالت محمد، گمراهی انحراف در بینش، استحقاق لعن و محرومیت از لطف خدا نیز بر می شمرد که ما در این فصل به آنها اشاره خواهیم کرد.
گفتاراول: اتهام جنون به پیامبر(ص)
بهتان و افتراء عبارتست از اینکه انسان در حق غیر، به چیزی که راضی نیست، دروغ بگوید به عبارت دیگر چیزی را به دروغ به دیگری نسبت دهد و شخصی که مرتکب گناه و عمل زشتی نشده به انجام آن متهم کند و یا عیب و نقصی را که در او نیست به او بچسباند و فرقی نیست که این نسبت دروغ در حضور او باشد یا در غیاب. در حقیقت بهتان بدترین نوع دروغ است و چنانچه اتهام شخص در غیاب وی باشد غیبت هم به شمار می آید و انسان در واقع مرتکب دو گناه شده است یکی دروغ و دیگری غیبت و بزرگترین ظلم در حق برادر مؤمن آنست که او را متهم به ارتکاب گناهی کنی که هرگز آن را انجام نداده است. بهتان به اصطلاح، همین برچسب زدن به این و آن است که متاسفانه همواره در جوامع بشری مطرح بوده و امروزه نیز بزرگترین ابزار دشمنان و مخالفان است.
از جمله اتهاماتی که حق ستیزان داشتند، نسبت جنون به پیامبر بود که این موضوع را قرآن این گونه بیان می کند: .
«أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّهٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ»۱؛ «یا پیامبرخود را درست نشناخته و لذا به انکار او پرداختهاند؟ یا مىگویند او جنونى دارد؟ نه، بلکه او حق را براى ایشان آورده ولى بیشترشان حقیقت را خوش ندارند».
ابن عباس در تفسیر این آیه گوید: «آیا این همان محمدى نیست که در کوچکى و بزرگى او را مىشناختند و به راستگویى، امانتدارى و وفاى به عهد نزد ایشان معروف بود؟ بدین ترتیب آنها را توبیخ می کند که با اینکه او را به راستى و درستى و شرافت خانوادگى شناخته بودند، انکارش کردند.
در مورد آیه بعد نیز می فرماید: کدام جنون در او سراغ دارند؟ آنها پیامبر را دیوانه معرفى
می کردند تا مردم را از او متنفر کنند یا او را به روش خود بر گردانند. ولى او آورنده قرآن و دین حق است و دیوانه نیست. اکثر آنها از حق کراهت دارند. زیرا مطابق میلشان نیست»۱.
المیزان مراد از (أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ) یعنی«معرفت رسول» را این گونه بیان کرده است:«معرفت به حسب و نسب و خلاصه به سجایاى روحى و ملکات نفسى او است اعم از آن ملکاتى که کسب کرده یا آن ملکاتى که از اعقاب خود به ارث برده تا بدانند که آنچه مىگوید و ادعا مىکند صادق است، و خودش هم بدان ایمان دارد و از نزد خدا مؤید است»۳.
…………………………………………………………………………………………………………
۱٫مومنون/۶۹و۷۰٫
- طبرسی،فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن،ج۱۷، ص ۶۵و۶۶٫
- طباطبایی،محمدحسین، المیزان فی تفسیرالقران،مترجم سیدمحمدباقرهمدانی، پیشین،ج۱۵، ص ۶۳٫
حق ستیزان به طور کامل پیامبر را می شناختند. حضرت رسالت در میان قریش بلکه در حجاز بلکه در عرب گمنام نبود اشرف قبائل عرب قریش بودند و اشرف طوائف قریش بنى هاشم بودند. مخصوصاً پدران حضرت رسالت مثل عبداللَّه، عبدالمطلب، هاشم و عبدمناف تا برسد به حضرت اسماعیل و ابراهیم تمام از معاریف و بزرگان بودند و حضرت در میانه آنها به درستى و امانت و صحّت شناخته شده بود که او را محمّد امین مىگفتند.
همچنین صاحب اطیب البیان در ذیل این آیه در مورد نسبت جنون دادن حق ستیزان به پیامبر این چنین می فرماید:«آیا مىگویند که جنون به او عارض شده نه بلکه آمده آنها را به حق و حقیقت دعوت کند ولى اکثر آنها از حق کراهت دارند و خوش ندارند. نسبت جنون به حضرتش دادند، با اینکه عقل کل و کل عقل است، کدامیک از فرمایشات او و آیات کتابش بر خلاف عقل و حکمت و مصلحت است فقط منشأ جنونش اینست که میگوید: شرک نیاورید و تقلید آباء خود که در ضلالت و گمراهى بودند نکنید و از فساد و معاصى و اعمال زشت دست بردارید و خداى یکتا را عبادت کنید»۱.
این قرآنى که پیامبر آورده است می فرماید:«إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ ُوَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً»۲؛ «قطعاً این قرآن به آیینىکه خود پایدارتر است راه مىنماید، و به آن مؤمنانى که کارهاى شایسته مىکنند، مژده مىدهد که پاداشى بزرگ برایشان خواهد بود». بنابراین کسی که نسبت جنون به او داده شود چگونه می تواند چنین آیاتی را بگوید که هدایتگر است و بهترین و محکم ترین راه ها را به انسان نشان می دهد.
……………………………………………………………………………………………………………………….
- طیب،سیدعبدالحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن،پیشین،ج۹،ص۴۳۱٫
۲٫اسراء/۹٫
ولی دشمنان دین، براى حفظ مرام خود، شخصیّت مردان خدا را این گونه خدشه دار مىکردند. پیامبرى را که دعوت کننده به حق است منکر مىشوند و در گفتار و کتابى که محتوى حق است نمىاندیشند. چرا بیشتر آنان حق را نمىپسندند.
بنابراین بهانههاى رنگارنگی از جانب حق ستیزان و منکران گرفته می شد نه اینکه پیامبرشان را نمی شناختند. لذا او را انکار می کردند«أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ».
یعنى اگر این دعوت از ناحیه شخص مرموز یا مشکوکى صورت گرفته بود ممکن بود بگویند سخنانش حق است، اما خودش شخص ناشناخته و مرموزى است، نمىتوان به ظاهر سخنانش فریب خورد.
ولى اینها سابقه پیامبر را به خوبى مىدانستند، او را در گذشته محمد امین مىخواندند به عقل و دانش و امانت او معترف بودند، پدر و مادر و قبیلهاش را به خوبى مىشناختند، پس جایى براى این گونه بهانهها نیز نبود.
یا اینکه مىگفتند او دیوانه است (أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّهٌ). حق ستیزان در مورد اتهام جنون زدن به پیامبراعتقاد داشتند که ما شخص او را به خوبى مىشناسیم، مشکوک و مرموز نیست اما به عقل و فکر او ایمان نداریم، چه بسا این سخنان را از روى جنون مىگوید، چرا که با افکار عمومى محیط هماهنگ نیست و این ناهماهنگى و سنتشکنى خود دلیل بر دیوانگى است!.
قرآن بلافاصله براى نفى این بهانه جویى مىگوید: (بلکه او حق را براى ایشان آورده) و سخنانش گواه بر این حقیقت است (بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ). عیب کار اینجا است که آنها از حق کراهت داشتند.(وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ).
آرى اینها سخنان حکیمانه است منتها چون با تمایلات هوسآلود این گروه هماهنگ نیست آن را نفى کرده و بر چسب افکار جنون آمیز به آن مىزنند! در حالى که هیچ لزومى ندارد که حق تابع تمایلات مردم باشد. بنابر آنچه گفته شد آنان«پیامبرى را که دعوت کننده به حق است منکر مىشوند و در گفتار و کتابى که محتوى حق است نمىاندیشند. چرا بیشتر آنان حق را نمىپسندند؟ زیرا آنان در گردابى زندگى مىکنند که شهوتهایشان آن را در برگرفته است، و این همان فرق میان مؤمنان و کافران است»۱.
بنابراین با توجه به آیه «وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ»۲؛ «و اگر حق از هوسهاى آنها پیروى مىکرد، قطعاً آسمانها و زمین و هر که در آنهاست تباه مىشد. [نه!] بلکه یادنامهشان را به آنان دادهایم، ولى آنها از پیروى یادنامه خود رویگردانند».
این گونه برداشت می شود که هوى و هوسهاى مردم حق ستیز معیار و ضابطهاى ندارد، بلکه علاوه بر این در بسیارى از موارد به سوى زشتیها مىگراید، اگر قوانین هستى تابع این تمایلات انحرافى مىشد هرج و مرج و فساد سراسر جهان را فرا مىگرفت!.
سپس براى تاکید بیشتر روى این موضوع که اتهام جنون به پیامبر توسط حق ستیزان کاری بس بیهوده بوده است، مىگوید: بلکه ما قرآنى به آنها دادیم که مایه تذکر، یادآورى، توجه به خدا، مایه شرف و آبرو و حیثیت آنها است، ولى آنها از چیزى که مایه یادآورى و شرف و آبروى آنها است روى گردانند.
حق ستیزان وقتی نتوانستند در زمینه اتهام جنون به پیامبر پیروز شوند. اهداف شوم خود را تغییر داده و ایشان را دعوت به مباهله کردند.
…………………………………………………………………………………………………………………..
۱٫مدرسی،محمدتقی،تفسیرهدایت،پیشین،ج۸،ص۲۰۷٫
۲٫مومنون/۷۱٫
گفتاردوم: دعوت به مباهله
مباهله از ریشه ی «بَهل» در لغت به «معنای رها کردن آمده و «ابتهال» که از همان ماده است به معنای تضرع و خضوع در دعا معنا شده است»۱. اما مباهله در قرآن کریم به معنای «ملاعنه و لعن و نفرین یکدیگر»۲ مطرح شده است. پس لعن از لوازم دعای انسان به حساب می آید که در قرآن به این معنا بیان شده و علماء به این اعتبار، «ابتهال را به لعن معنا کرده اند»۳.
از آثار حق ستیزی دشمنان اسلام دعوت به مباهله بود.«بعد از فتح مکه در سال نهم هجری به دنبال تبلیغ دین مبین اسلام در شهرهای مختلف، گروه های فراوانی از مناطق دور دست برای پذیرش اسلام و مناظره با پیامبر اکرم(ص) به حضور ایشان در مدینه شرفیاب میشدند. به همین جهت آن سال به نام «عام الوفود» یعنی سال ملاقات گروه ها با رسول خدا(ص) شهرت یافت»۴.
«یکی از آن گروه ها چند نفر از اهل نجران و پیرو حضرت عیسی(ع) بودند که به مدینه میآمدند تا علاوه بر آشنا شدن با کسی که خود را پیامبر معرفی می کرد، از وضعیت دین جدید او آشنایی پیدا کنند»۵. «این گروه پس از ورود به مسجد مدینه و آشنایی با پیامبر اسلام، در مورد اعتقادات دینی خود با او به محاجّه پرداختند. اما مسیحیان پس از مناظره و شنیدن برهان های کافی از جانب پیامبر اسلام قانع نشدند، در نتیجه خدای سبحان به رسولش دستور داد تا با آنها به مباهله بپردازد».۶
……………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………
- ۱٫ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، پیشین، ج۱۱، ص۷۱٫
- ۲٫ زکریا، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، قم، دارالکتب العلمیه، بی تا، ج۱، ص۳۱۰٫
- ۳٫ راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، پیشین، ص۱۴۹٫
- جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم پیشین، ج۱۴، ص۴۵۲٫
- طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، پیشین، ج۳، ص۲۲۸٫
۶٫بلاغى نجفى، محمدجواد، آلاء الرحمن فى تفسیر القرآن، قم، بنیاد بعثت، ۱۴۲۰ق، چاپ اول، ج۱، ص۲۹۰٫
«فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکمُْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنفُسَنَا وَ أَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتهَِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلىَ الْکَاذِبِینَ»۱؛ «پس هر که در این باره پس از دانشى که تو را حاصل آمده، با تو محاجه کند، بگو: «بیایید پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، وما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».
صاحب تفسیر تسنیم این آیه را این گونه بررسی کرده است:«حاجک» از محاجّه یعنی حجت خواستن. حجت غیر از برهان است، برهان همان دلیل حق می باشد ولی حجت اعم از حق و باطل است که حق نماست. «تعالوا» جمع «تعال» فعل امر از تعالی است یعنی بالا بیائید. در زبان عرب اگر کسی با دیگری در یک سطح باشند با «اِلیَّ» او را می خواند و چنانچه از پایین فرد بالاتر را فراخواند از کلمه «انزل» وهرگاه فرد بالاتر، کسی را که در پایین است به سوی خویش بخواند کلمه «تعال» را به کار می برد.
«نبتهل» این واژه از«بَهل» به معنای رها کردن بدون سرپرست است. به شتر یا گوسفندی که رهایش کرده اند تا هر نوزاد نیازمند به شیر، از شیر او بنوشد «ناقه باهله» گفته می شود.«بهله الله» یعنی خدا او را رها کرد و از رحمت خاص خویش محروم ساخت.
«ابتهال» یعنی کار را به خدا واگذاشتن، که به تدریج به معنای تضرع و زاری خاص در درگاه خداوند اختصاص یافت. تضرع و ابتهال از لحاظ معنا به هم نزدیک هستند. بنابراین «ثُمَّ نَبْتهَِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلىَ الْکَاذِبِینَ» بدین معناست که ما کار را به خدا وا می گذاریم و با زاری لعنت خداوند را بر دروغگویان قرار می دهیم.
«ابناءنا» نوه پسری و دختری را شامل می شود.«نساءنا» زنی است که در عرض فرزند قرارگرفته است نه زن در مقابل شوهر.
………………………………………………………………………………………………………………………
- ۱٫ آل عمران/۶۱٫
«انفسنا» مراد خود پیامبر نیست و چون دعوت کننده غیر از دعوت شونده است و هیچ کس خود را دعوت نمی کند. بلکه کسی را گویند که از همه به صاحب دعوت نزدیک تر باشد. بنابراین پیامبر از خانواده خود همه کسانی را که مشمول آیه بودند به همراه برد»۱.
از این آیه این گونه بر می آید که حق ستیزی مخالفان پیامبر، منجر به مباهله شد و معجزه پیامبر در اینجا به صورت دعوت به مباهله ظهور کرده است. شرکت در مباهله شرطی داشت که جز اینان کسی آن را نداشت و آن تاثیر آمین همراهان در استجابت دعا بود که حق ستیزان این را نمی دانستند. آنان نمی دانستند که هرکس آمینش اجابت شود دعایش نیز مستجاب است.
علت مباهله ریشه کن شدن دروغگویان بود. استنباط دقیق علامه طباطبایی از تعبیر«الکاذبین» این است که فضیلتی بزرگ برای اهل بیت ثابت می کند زیرا: «اولا کاذب مانند صادق صفت فرد دارای پیام است. فرد بی ادعا نه کاذب است و نه صادق. ثانیا کاذبین جمع است. پس باید در هر دو گروه صاحبان پیام، جمع باشند تا هر یک که صادق بود کذب دیگری ثابت شود. بنابراین همراهان پیامبر نیز مانند خود آن حضرت دارای پیام بوده اند و اگر تنها فقط پیامبر پیام می داشت و دیگران نظاره گر صحنه بودند جمله باید این گونه بیان شود «فَنَجعَلُ لَعنَهُ اللهِ عَلی مَن کانَ کاذِباً» تا هم فرد و هم جمع را در برگیرد»۲.
بنابرآنچه درباره مباهله ـ که عاملش حق ستیزی مخالفان پیامبر بودـ گفته شد این گونه نتیجه گرفته می شود که:«قضیه مباهله حجتی است کافی و دلیلی است وافی برای سلف طاهرین، هم بر علیه مخالفین و هم برای موافقین و پیروان ایشان علیهم السلام. این روز در نظر حضرت محمد از بزرگترین روزهاست و از معجزات باهر آن حضرت است. که در آن روز حجت را
……………………………………………………………………………………………………………..
- جوادی آملی، عبدالله؛ تفسیر تسنیم،پیشین ،ج۱۴،ص۴۳۷تا۴۷۱ .
- طباطبایی ، محمدحسین ،تفسیرالمیزان ، ترجمه سیدمحمدباقرموسوی همدانی،پیشین،ج۳،ص۲۶۲٫
برای حاضرین و کسانی که این خبر به آنها برسد تا روز قیامت واضح و آشکار فرمود»۱.
بنابراین چون نابودی خود را در این ماجرا حتمی دانسته و هنگامی که مشاهده کردند او عزیزترین نزدیکان خود را برای این کار راهی میدان کرده است، به صدق ادعای او پی برده و از مباهله منصرف می شوند. آنها در میان خود به این نتیجه می رسند که اگر ادعای او بی اساس بود، «هیچگاه در صحنه ای که قرار است همراهان ایشان مورد لعن و نفرین قرار گیرند، اهل بیت خویش را سپر بلای خود قرار نمی داد. لذا آوردن آنها به این صحنه دلیل بر درستی دعاوی ایشان و اطمینان خاطر از نابودی طرف مقابل است. این امر موجب شد تا مسیحیان از مباهله دست کشیده»۲ و به پرداخت جزیه به پیامبراسلام راضی شوند»۳.
بنابراین آنهایی که به خاطر حق ستیزی، قضیه مباهله را به وجود آوردند، اگر محروم از تزکیه نبودند و به پیامبر خود ایمان داشته و به دستوراتش عمل می کردند، چنین محاجه ای برایشان پیش نمی آمد.
………………………………………………………………………………………………………………..
- سید بن طاووس، راهنمای سعادت، مترجم سید محمد باقر شهیدی گلپایگانی ،چاپ سعدی،بی نا، بی تا،سال ۱۳۴۱،ص۷۲٫
۲ ابوالفتوح رازى، حسین بن على؛ روض الجنان و روح الجنان فى تفسیرالقرآن، مشهد، آستان قدس رضوى، ۱۴۰۸ق، ج۴، ص۳۶۱٫
- طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، پیشین، ج۲، ص۷۶۴٫
۴٫بیضاوى، عبدالله بن عمر؛ أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت، دار احیاء التراث العربى، ۱۴۱۸ق، چاپ اول، ج۲، ص۲۱٫
- ۵٫ زمخشرى، محمود؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتب العربی، ۱۴۰۷ق، چاپ سوم، ج۱، ص۳۷۰٫
گفتار سوم: محرومیت از تزکیه
قرآن کریم یکی دیگر از آثار حق ستیزی را محرومیت از تزکیه بیان می کند. «تزکیه برگرفته از ماده«زکو» و به معنای پاک گردانیدن و اصلاح است»۱.«تزکیه به معنای تطهیر از اخلاق مذمومی که از شرّ شکم، کلام، غضب، بخل، حبّ جاه، حبّ دنیا، کبر و عجب ناشی می شود»۲.
با نگاهی به آیات قرآنی می توان دریافت که حق ستیزی بعضی از انسان ها، محرومیت از تزکیه را به دنبال خواهد داشت. چرا که تزکیه نفس و خودسازی از مهمترین و بلکه اساسی ترین اهداف بعثت پیامبران است که از سوی خداوند ماموریت یافته اند تا کسانی که قصد ستیز با حق را دارند، افزون بر شناخت خود و هستی و جایگاه و موقعیت خود و خدا و دیگران به سوی تزکیه نفس و خودسازی رهنمون سازند.
از این رو آیات قرآن و آموزه وحیانی و سنت نبوی، بیشترین توجه و تاکید را بر اموری دارد که خواسته ها و خواهش نفسانی به آن سو متمایل می شود که به خاطر حق ستیزی بعضی افراد به وجود می آید و به همین دلیل است که نفس می کوشد تا آدمی را بدان سو بکشاند و از دیگر امور غافل سازد.
قرآن کریم حق ستیزی بعضی از مردم را که سبب محرومیت از تزکیه آنان می باشد، این گونه بیان می کند: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیم»۳؛ «کسانى که آنچه را خداوند از کتاب نازل کرده، پنهان مىدارند و بدان بهاى ناچیزى به دست مىآورند، آنان جز آتش در شکمهاى خویش فرو نبرند. و خدا روز قیامت با ایشان سخن نخواهد گفت و پاکشان
……………………………………………………………………………………………………………….
۱٫ابن منظور، محمّد بن مکرم، لسان العرب، پیشین، ج۱۴، ص۳۵۸٫
۲٫طریحی، فخرالدّین، مجمع البحرین ومطلع النیرین،موسسه بعثت،قم،چاپ اول،۱۴۱۵ق،ج۱، ص۲۰۳٫
- بقره/۱۷۴٫
نخواهد کرد، و عذابى دردناک خواهند داشت».
شأن نزول: از ابن عباس نقل است که: «احبار یهود قبل از بعثت حضرت محمد(ص) عوام را بشارت مىدادند که نزدیک شد حق تعالى پیغمبرى از مکه مبعوث فرماید که شما را از شراب و ربا و زنا و غیر آن نهى فرماید. چون حضرت مبعوث شد، ترسیدند که اگر تصدیق نبوّت آن حضرت کنند همه مردمان ایمان آورند، ریاست و وظایف آنان از میان برود، پس تغییر دادند اوصاف آن حضرت را و کتمان نمودند. حق تعالى آیه شریفه را نازل فرمود».۱
حق ستیزی این افراد، سبب محرومیت از تزکیه الهی آنها می شود. و کسانیکه أحکام خدا را کتمان می کنند و حقایق را از مردم مىپوشانند و این خیانت بزرگ را به خاطر بدست آوردن ثروت یا مقام مرتکب میشوند باید بدانند که حقیقت گرانبهائى را به بهاى ناچیز از دست داده اند.
زیرا حق ستیزی و حق پوشى اگر با تمام دنیا مبادله شود باز مرتکب شونده آن ضرر و زیان کرده است و هدایا و اموالى را که از این راه تحصیل مىکنند آتشهاى سوزانى است که در درون وجود آنان وارد مىشود.
همچنین این تعبیر برای حق ستیزان مساله تجسم اعمال را در آخرت بار دیگر روشن مىسازد و نشان مىدهد اموال حرامى که از این طریق به دست مىآید در واقع آتشى است که در دل آنها وارد مىشود که در رستاخیز به شکل واقعى خود مجسم خواهد شد. بنابراین حق ستیزانی که به خاطر حق ستیزیشان از تزکیه محروم می شوند، آیات خداوند را به خاطر منافع دنیوی خود پنهان کرده که در واقع با این کار، شکم های خود را از آتش جهنم پر می کنند.
……………………………………………………………………………………………………………………….
۱٫حسینی شاه عبدالعظیمی،حسین بن احمد، تفسیراثنی عشری،انتشارات میقات،تهران،چاپ اول،۱۳۶۳،ج۱،ص۳۲۰٫
از آن جایی که حق ستیزی، محرومیت از تزکیه را به دنبال دارد، به خاطر این است که نفس آدمی بیشترین آسیب را از سوی هواهای نفسانی و خواهش های آن تحمل می کند و هواهای نفس آدمی در حقیقت گرایش های تشدیدی آدمی به سوی امور طبیعی همراه با زیاده خواهی نفس می باشد، بنابراین خداوند از انسان ها می خواهد تا خواهش ها و گرایش های طبیعی نفس را مهار و مدیریت کرده و اجازه ندهند که بخشی از وجود و خواسته های آدمی بر همه بخش های دیگر چیره شود و او را به سوی تباهی و فساد بکشاند.
حق ستیزی بعضی انسانها نه تنها محرومیت از تزکیه را به دنبال دارد بلکه کفر به رسالت پیامبر را نیز به دنبال خواهد داشت. که ما در گفتار بعدی به این موضوع می پردازیم.
گفتارچهارم: کفر به رسالت محمد
از آنجایی که حق ستیزی آثاری را به دنبال خود دارد، می توان یکی دیگر از آن آثار را کفر به رسالت پیامبر بیان کرد. انسان هایی که حق ستیز هستند سعی بر این دارند که انکار رسولان خود را بکنند. نه آنان را شناخته و نه دستورات آنها را پیروی می کنند. بلکه با او مخالفت می کنند. بنابراین کفر همان گونه که زمینه ساز حق ستیزی است، اثر آن نیز می باشد؛ کفری که زمینه ساز است مرتبه و مرحله ای از کفر است و کفری که اثر حق ستیزی است مرتبه و مرحله ای دیگر از آن. قرآن در این باره می فرماید:
«أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّهٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ»۱؛ «یا پیامبر خود را درست نشناخته و لذا به انکار او پرداختهاند یا مىگویند او جنونى دارد؟ [نه،] بلکه [او] حق را براى ایشان آورده و [لى] بیشترشان حقیقت را خوش ندارند».
«نکر» به معنی «ضد عرفان یعنی نشناختن»۲که منظور حقیقت پیامبر را نشناختن و او را انکار کردن است می باشد.«جِنَّه» به معنای «جنون»۳ یعنی کسی را به خاطر گفتارش نسبت دیوانگی دهند.
آیا آن حق ستیزان چون پیامبرشان را نشناختهاند، انکارش مىکردند؟ و یا به سبب گفتارش او را دیوانه می دانند؟ هرگز زیرا مردم پیامبر خدا را به راستگویى و امانت و اخلاص مىشناختند، و مىدانستند رسالتى که او براى ایشان آورده است همان چیزى است که عقل آنان نیز ایشان را بدان فرا مىخواند، و خداوندى که قرآن را از آسمان فرو مىفرستد عقلى در درون انسان آفریده است که آن را تصدیق کند و باور دارد. پس انسان می داند آن چه قرآن آورده است،
…………………………………………………………………………………………………………………………..
۱٫مومنون/۶۹،۷۰٫
- راغب اصفهانى،حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن،پیشین،ص۸۲۳٫
۳٫همان،ص۲۰۴٫
حق است، و همچنین هر کسى مىتواند با اندکى تعقّل و خرد ورزى به پیامبر خدا راه ببرد، و در یابد آن کس که او را اندرز مىدهد آیا پیامبر خداست یا مبلّغ شیطان؟ ولى به شرط آن که از زندان شهوتهایى که او را در خود غرقه ساخته بیرون آید، و تنها در آن هنگام است که حقایق را به روشنى و وضوح خواهد دید.
بنابراین پیامبر باید در میان مردم (به خوبى) شناخته شده باشد تا بهانهاى براى انکار حق ستیزان نباشد گر چه انسان در برابر سخن تازه عکس العمل نشان مىدهد، ولى نزول وحى که تازگى ندارد.
زیرا اگر این دعوت از ناحیه شخص مرموز یا مشکوکى صورت گرفته بود ممکن بود بگویند سخنانش حق است، اما خودش شخص ناشناخته و مرموزى است، نمىتوان به ظاهر سخنانش فریب خورد.
تفسیر خسروی در مورد کفر به رسالت حضرت محمد که اثر حق ستیزی آنها بود می نویسد:«یا آنکه پیمبر خود را نشناختهاند؟(و صغیر و کبیرشان صدق گفتار و درست کردارى و امانت و وفاى به عهد و شرف نسب این رسول را نمی دانند و این محمّد صلّى اللّه علیه و آله همان کس است که همگى او را به خوبى مىشناسند و به مکارم اخلاقش معترفند) و با این وصف منکر او هستند و جحد نبوّت او را می کنند. یا می گویند در او جنون و دیوانگى است، بلکه چنین نیست که آنها مىپندارند و قرآن با دین حق براى آنها آمده است و آنها به سبب انحرافى که در طبیعت و جبّلت آنهاست و این کتاب و این دین حق بر وفق مراد و هواى نفس آنها نیست بیشتر آنها مایل به حق نیستند و آن را نمی خواهند»۱.
بنابراین با وجود این که در گذشته پیامبرانی بوده و معجزاتی به همراه داشته و در کتب آسمانی خود سرگذشت مبارزات آن ها را خوانده و یا دیده بودند و چون سابقه محمد را به خوبى
…………………………………………………………………………………………………………………………
۱٫میرزاخسروانی،علیرضا،تفسیرخسروی،انتشارات اسلامیه،تهران،چاپ اول،۱۳۹۰ق،ج۶،ص۱۳۲٫
مىدانستند، که در گذشته «محمد امین» مىخواندند به عقل و دانش و امانت او معترف بودند،
پدر و مادر و قبیلهاش را به خوبى مىشناختند، پس جایى براى انکار رسالت نبود. اما می بینیم که نسبت به رسالت او کفر می ورزیدند. و حق ستیزی خود را چنین آشکار می ساختند.
عاملی در تفسیر آیه: «أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّهٌ بَلْ جاءَهُمْ بِالْحَقِّ» چنین می نویسد. «ابوالفتوح مىگویند دیوانه است نه اینطور نیست بلکه ایشان از پذیرفتن حقّ کراهت دارند و حاضر نیستند حقّ را قبول کنند و این پیغمبر هم حقّ آورده و به حقّ دعوت می کند لذا او را متّهم به دیوانگى مىکنند. و ممکن است اینطور معنى شود که اینکه حقّ آورده خود دلیل بر اینست که او دیوانه نیست چون کسى که سخن صحیح و درست و منظّم گوید و آنچه گوید به صلاح باشد در همه امور او دیوانه نیست.
«وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ» یعنى بیشتر این اعراب حقّ را بد می دارند ولى عدّهى کمى از آنها چنین نیستند که حقّ را نپسندند لکن از سرزنش دیگران باک داشتند که بگویند بیخرد بودى و سخن محمّد پذیرفتى از این جهت دین حقّ را نمىپذیرند»۱
آرى، قریش رسول خدا (ص) را با همه خصوصیات معجزه آسایش شناخته بودند، و اگر او را نشناخته بودند باز در اعراض از دین او و استنکاف از ایمان به او عذرى داشتند، چون معناى اینکه او را بدین اوصاف نشناخته باشند، این است که او را با اوصافى ضد آن شناخته باشند، یا اوصاف نیک مذکور را در وى احراز نکرده باشند که در این چند صورت البته معذور بودند، چون سپردن زمام امور و خلاصه تسلیم شدن در برابر چنین کسی عقلا جایز نیست.
ولی می بینیم که پیامبر را خوب شناخته ولی به خاطر حق ستیزی که داشتند، عامل گمراهی آنان نیز می شد.
…………………………………………………………………………………………………………………………….
۱٫عاملی،ابراهیم،تفسیرعاملی،انتشارات صدوق،تهران،۱۳۶۰ش،بی چا،ج۶،ص۲۷۴٫
گفتار پنجم: گمراهی
ستیز با حق، موجب ضلالت و گمراهی انسانها نیز می شود. یعنی کسانی که با حق در بیفتند و مبارزه کنند از جاده رسیدن به خدا منحرف و گمراه شده و به مقصد نمی رسند.
قرآن در این زمینه می فرماید: «أُولئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَهَ بِالْهُدى وَ الْعَذابَ بِالْمَغْفِرَهِ فَما أَصْبَرَهُمْ عَلَى النَّارِ ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِی الْکِتابِ لَفِی شِقاقٍ بَعِیدٍ »۱؛ «آنان همان کسانى هستند که گمراهى را به [بهاى] هدایت، و عذاب را به [ازاى] آمرزش خریدند، پس به راستى چه اندازه باید بر آتش شکیبا باشند! چرا که خداوند کتاب [تورات] را به حق نازل کرده است، و کسانى که درباره کتاب [خدا] با یکدیگر به اختلاف پرداختند، در ستیزهاى دور و درازند».
«ضلاله» از ضلل و به معنای «عدول از راه مستقیم»۲ و همچنین به معنای «ضد هدایت و رشد»۳می باشد.
«منظور از ضلالت این است که امر پیغمبر اسلام را با اینکه علم داشتند، کتمان کردند و مقصود از هدایت اظهار اوصاف پیغمبر اسلام صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم است. برخى می گویند مراد از ضلالت عذاب و مقصود از هدایت ثواب و راه بهشت است یعنى بهشت را با آتش مبادله کردند»۴.
تعجّب است از حال کفار در بى باکى آنان نسبت به آتش جهنّم و جرأتشان بر ارتکاب اعمالى که موجب دخول در آتش مىشود.
…………………………………………………………………………………………………………………………
۱٫بقره/۱۷۵و۱۷۶٫
- راغب اصفهانى، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن،پیشین،ص۵۰۹٫
- ابن منظور، محمد بن مکرم؛لسان العرب،پیشین،ج۱۱،ص۳۹۰٫
- طبرسی،فضل بن حسن،مجمع البیان فی تفسیر القرآن،ترجمه مترجمان،پیشین،ج۲،ص۱۷۴٫
تبیین القرآن در تفسیر این آیه که حق ستیزی عامل گمراهی شان شده است می نویسد:«آنان کسانی هستند که هدایت را می فروشند و به جایش گمراهی خریداری می کنند. و همچنین آمرزش خداوند را می فروشند و به جایش عذاب آخرت را خریداری می کنند. این جای تعجب است که آنان چگونه برآتش صبر می کنند که جزای کتمان آنها بوده است»۱.
صاحب تفسیر ارشاد الاذهان منظور از«اشْتَرَوُا الضَّلالَهَ» را این گونه می نویسد: «خریداری کفر به جای ایمان برای حفظ ریاست دنیویشان و مقصود از آنها علماء یهود و نصارا می باشد، یا به طور مطلق، گمراهان، رؤسایشان می باشند»۲.
آیه شریفه بیان آنست که علماء یهود و نصارى به جاى اینکه از علم خود به منظور پیروى از حقیقت و رهبرى دیگران کنند و بر حسب بشارتها و اخبار آسمانى دین اسلام را پذیرفته و به رسول اکرم (ص) به گروند و سپس در اثر نفوذى که دارند پیروان خود را نیز راهنمائى نمایند، به عکس نه تنها خودشان به خاطر حق ستیزی گمراه شده اند، بلکه در اثر تغییر احکام خدا سبب شدهاند که پیروان ادیان مزبور نیز براى همیشه در گمراهى باشند.
یعنى این وعدهها و تهدیدها براى آنست که خدا کتاب را به حق نازل کرده و باید آنچه در کتاب است کتمان نشود، تا روشن گردد که تورات و انجیل این احکام را تأیید کردهاند ولى آنها که درباره کتاب اختلاف مىکنند و آن را منشأ اختلاف و تشتت مىگردانند از حقیقت و از وحدتى که نظر کتاب است بسیار به دورند و باید در عذاب بمانند که غرض خدا را نقض کردهاند.
بنابرآنچه گفته شد آیه شریفه مفید آنست که خداوند کتابها را براى ایجاد وحدت فرستاده تا مانند رشته محکمى جامعه را به هم متصل کنند، اما حق ستیزان دانسته این کتابها را در مسیر
……………………………………………………………………………………………………………………..
۱٫حسینی شیرازی،سیدمحمد،تبیین القرآن،دارالعلوم،بیروت،چاپ دوم،۱۴۲۳ق،ج۱،ص۳۷٫
۲٫سبزواری نجفی،محمدبن حبیب الله،ارشادالاذهان الی تفسیر القرآن،دارالتعارف للمطبوعات،بیروت،چاپ اول،۱۴۱۹ق،ج۱،ص۳۱٫
اغراض خویش قرار داده و از مسیر اصلى منحرف مىکنند و قصد دارند پیروانش را نیز به گمراهی بکشند اما آنان در عذاب خدا خواهند بود چه مسلمان باشند یا غیر مسلمان.
نه تنها حق ستیزی آنان موجب گمراهی شده بلکه در بینش خود نیز منحرف شده و دچار مشکل شده اند که ما در گفتار بعدی آن را بررسی می کنیم
گفتارششم: انحراف در بینش
یکی دیگر از اثرات حق ستیزی که می توان از آن نام برد انحراف در بینش است. ستیز در برابر حق، زمینه ساز انحراف در بینش و تفسیر غلط و نابجا از پدیده ها می شود که این حق ستیزی منحرفین در بینش، تکذیب و تمسخر آیات قرآن را به دنبال خواهد داشت.
در این زمینه قرآن می فرماید: «فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْباءُ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ»۱؛ «آنان حقّ را هنگامى که به سویشان آمد تکذیب کردند، پس به زودى، [حقیقت] خبرهاى آنچه را که به ریشخند مىگرفتند به آنان خواهد رسید»
«بِالْحَقِّ یعنى به امر ثابت که فی نفسه متحقّق باشد و در اینجا مراد به آن دین است»۲
تفسیر روشن درباره کلمه حق، نبا و استهزاء می نویسد:«حقّ: چیزیست که ثابت و واقعیّت داشته باشد، و آن معنى أعمّى داشته و به هر چیزی که ثبوت واقعى دارد اطلاق مىشود، خواه وجود واجب باشد، و یا مفهوم واجب. «أنباء» جمع نبأ که به معنى نقل چیزیست از محلّى به محلّ دیگر، حدیث باشد یا موضوع دیگر. و تعبیر با أنباء نه با اخبار؛ براى دلالت به تأکید و دقّت است که عین آن أعمال نقل مىشود. و «استهزاء» طلب خوارى و حقارت است.
باید توجّه داشت تکذیب حق ستیزان که انحراف در بینش دارند، خود بزرگترین نقطه ضعف
………………………………………………………………………………………………………………………………
۱٫انعام/۵٫
- میرزاخسروانی،علیرضا،تفسیرخسروی،انتشارات اسلامیه،پیشین،ج۳،ص۴۰٫
براى تکذیب کننده است، زیرا هدف در تمام برنامهها و امور مادّى و معنوى رسیدن به حقّ و درک حقیقت است، و کسی که با حقّ مخالفت کند قهرا هدف صحیح و مقصد حقّى ندارد»۱.
پس در این آیه کریمه نیز اشاره مىفرماید به بزرگترین نعمت و لطف إلهى که آمدن حقّ (رسول خدا، قرآن مجید، آیین مقدّس اسلام، أحکام و حقایق دینى) است، و با این حال آنها این حقایق را به خاطر انحراف در بینشی که دارند، تکذیب و تحقیر مىکنند.
حق ستیزان که انحراف در بینش پیدا کرده اند اگر کلام وحی را به صورت مکتوب نیز لمس می کردند باز مبارزه می کردند و آن را تکذیب می کردند. قرآن در این زمینه می فرماید «وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ لَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ»۲؛ « و اگر مکتوبى، نوشته بر کاغذ، بر تو نازل مىکردیم و آنان، آن را با دستهاى خود لمس مىکردند قطعاً کافران مىگفتند: «این [چیزى] جز سحر آشکار نیست».
«قرطاس» یعنی «چیزی که بر روی آن می نویسند»۳.
روایت شده است که«بعضى از کفار به حضرت رسول (ص) اظهار نموده بودند که ما ایمان نمىآوریم مگر آنکه چهار ملک کتابى از آسمان بیاورند و شهادت بدهند که آن کتاب از طرف خداوند است و تو پیغمبر اوئى پس این آیه نازل شد که دلالت بر اصرار آنها در کفر و عناد و قساوت قلبشان دارد که اگر آن کتاب را در ورقى مشاهده می نمودند و دست مىکشیدند بر آن
و یقین می نمودند که چشم بندى نیست باز حمل بر سحر و شعبده می نمودند»۴.
بنابراین حق ستیزان به خاطر انحراف در بینش هرگز در پى تحقیق و دقّت نبوده، و نمىخواهند که حقیقت امر را دریابند، بلکه تمام سعى ایشان مصروف اینست که آنچه برخورد کردند اگر
…………………………………………………………………………………………………………………………………
۱٫مصطفوی،حسن، تفسیر روشن،پیشین،ج۷،ص۲۹۵٫
۲٫انعام/۷٫
۳٫راغب اصفهانى، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن،پیشین،ص۶۶۶٫
۴٫ثفقی تهرانی،محمد،تفسر روان جاوید،پیشین،ج۲،ص۲۹۹٫
چه حقّ باشد حمل به ساختگى و بىحقیقت بودن آن کنند، و از این لحاظ اموری که خارج از جریان طبیعى بوده، و با موازین خارجى درست نمىشود، ادّعاء مىکنند که آنها سحر است،
و این سخن «بزرگترین حیله و وسوسهایست که افراد عوام را با این نقشه مىتوان از درک حقّ مانع شد. و توجّه شود که نزول قرآن مجید با این خصوصیّات لفظى و معنوى که عاجز کننده ادباء و فصحاء و دانشمندان است، بالاتر از نزول کتابی است که با صفحات مخصوص از آسمان فرود آید، زیرا لمس با قواى روحى و باطنى بسیار قویتر و بالاتر است از لمس با قوّه لامسه و سائر قواى ظاهرى بدنى»۱.
بنابراین آیه اشاره دارد به اینکه حق ستیزی منحرفان به جایى رسیده است که: «اگر این قرآن را در صورت کتابى که در برگهاى کاغذى نوشته شده باشد بفرستیم، که آنان با چشم ببینند و با دست لمس کنند باز خواهند گفت که: این سحرى است آشکار، پس نباید به گفته پوچ آنان که مىگویند: «أَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً»۲؛ «یا براى تو خانهاى از طلا [کارى] باشد، یا به آسمان بالا روى، و به بالا رفتن تو [هم] اطمینان نخواهیم داشت، تا بر ما کتابى نازل کنى که آن را بخوانیم» بگو:«پاک است پروردگار من، آیا [من] جز بشرى فرستاده هستم» اعتنا نمود.
در آیه مورد بحث کتاب را در« کِتاباً فِی قِرْطاسٍ» بدون الف و لام و نکره آورد تا بفهماند که
«نزول آن نوع خاصى است از نزول که ناگزیر باید به تدریج صورت گیرد، و اگر آن را مقید کرد به اینکه در کاغذ باشد براى این بود که به درخواست آنان نزدیکتر و از شبهه و توهمى که در دلهایشان خلجان مىکرد دورتر باشد، و آن توهم این بوده است که: آیات نازل بر رسول خدا از انشائات خود اوست، نه این که روح الأمین آن را نازل کرده باشد.
……………………………………………………………………………………………………………………….
۱٫مصطفوی،حسن،تفسیر روشن،پیشین،ج۷،ص۳۰۱٫
۲٫اسراء/۹۳٫
پیام هایی که این آیه براساس انحراف حق ستیزان می دهد این است که: «وقتى پاى لجاجت در کار باشد، هیچ دلیلى کارساز نیست، حتّى محسوسات را منکر مىشوند. دیگر نسبت سحر، از رایجترین نسبتهایى بود که مشرکان به پیامبر مىدادند»۱.
و در کلام آخر انحراف در بینش حق ستیزان، به جایی رسید که کلام وحی را نیز انشاء خود پیامبر می دانستد. در حالی که نه قرآن را قبول داشته ونه مطیع دستورات پیامبر بودند و با چنین دیدگاهی مستحق لعن و نفرین خداوند شدند.
گفتارهفتم: استحقاق لعن
لجاجت در برابر حق و تکذیب آن، استحقاق لعن و نفرین خدا را به دنبال خواهد داشت.
پس از این که دشمنان در قضیه حضرت عیسی تردید داشته و عیسی را پسر خدا می دانستند تصمیم به مباهله با پیامبرگرفتند. آیه بر پیامبر نازل شد: «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ، فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ»۲؛ «[آنچه درباره عیسى گفته شد] حق و از جانب پروردگار تو است. پس از تردیدکنندگان مباش، پس هر که در این باره پس از دانشى که تو را [حاصل] آمده، با تو محاجه کند، بگو: «بیایید پسرانمان و پسرانتان، و زنانمان و زنانتان، و ما خویشان نزدیک و شما خویشان نزدیک خود را فرا خوانیم سپس مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».
این آیه را پیشتر مورد استفاده قرار داده ایم اما در این بحث از زاویه ای دیگر به آن می نگریم و آن اینکه حق ستیزی در استحقاق لعن الهی اثر دارد.
………………………………………………………………………………………………………………………….
.۱٫قرائتی،محسن،تفسیرنور،مرکزفرهنگی درسهایی از قرآن،تهران،چاپ یازدهم،۱۳۸۳ش،ج۳،ص۲۱۱٫
۲٫آل عمران/۶۰و۶۱٫
لعن و نفرین آنها به این صورت بود که: «آنها عزیزان خود مانند فرزندان و زنان و جانهایشان را بخوانند و اینها نیز چنین کنند و روبروى هم قرار بگیرند و هر دو گروه دست به دعا بردارند و در پیشگاه خدا تضرع و زارى نمایند و طرف دیگر را نفرین کنند و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار بدهند. که این عمل را «مباهله» مىگفتند و اگر با شرایط خاص خود انجام مىگرفت طرفى که ناحق بود گرفتار نفرین مىشد و عذاب الهى بر آنان نازل مىگشت و مسلم است تنها کسانى به مباهله حاضر مىشوند که به عقیده خود اطمینان کامل داشته باشند»۱.
در قضیه مباهله، پیامبر عزیزترین کسانی را به میدان مباهله می آورد که همتایی برایش پیدا نمی کرد و هیچ شکی نداشت که در این مبارزه پیروز می شود. چون اعتقاد کامل به راه و آیین خود داشت و می دانست که نفرین دروغگویان هیچ اثری نداشته بلکه خودشان مستحق لعن هستند.
انتخاب بهترین های نزدیکانش دلیلی بر عصمت آنها نیز می باشد. چرا که وقتی اعتقاد به استجابت دعا داشت یعنی دعاکنندگانی همچون حضرت علی و همسرش و دو فرزندش که از پاکان هستند در بین جمع می باشند.
آنها مثل خود پیامبر«وَما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى»۲؛ «و از سر هوس سخن نمىگوید. این سخن به جز وحیى که وحى مىشود نیست.». بودند. وقتی مسیحیان اهل نجران این افراد را دیدند شک نکردند که مستحق لعن خواهند شد. به همین خاطر عقب نشینی کرده و از نظر خود برگشتند. بنابراین حق ستیزان با این عمل خود موجب لعن و نفرین خداوند قرار می گرفتند. صاحب مقتنیات الدرر لعن را «طلب دوری از رحمت خداوند و طلب عذاب برای شخص دروغگو »۳می داند.
……………………………………………………………………………………………………………………………
۱٫جعفری،یعقوب،تفسیرکوثر،بی نا،بی چا،بی تا،ج۲،ص۱۴۵٫
۲٫نجم/۳و۴٫
- حائرى تهرانى، میر سیدعلى؛ مقتنیات الدرر و ملتقطات الثمر، دارالکتب الاسلامیه ،تهران ، بی چا،۱۳۷۷ش، ج۲،ص۲۱۱٫
همچنین صاحب مواهب علیه می نویسد: «لعنت کنیم دروغگویان را یعنی نفرین کنیم بر اهل کذب و چون این آیت نازل شد حضرت رسالتپناه وفد نجران را طلبیده گفت هر چند ما در حجت مىافزائیم شما در عناد و منازعت مىافزائید اکنون بیائید تا به مباهلت مشغول شویم تا صادق از کاذب و محق از مبطل ممتاز گردد»۱.
بنابر آنچه گفته شد، نه تنها لجاجت در برابر حق و تکذیب آن موجب استحقاق لعن و نفرین خداوند می شود، بلکه محروم شدن از لطف خداوند را به دنبال خواهد داشت که این محرومیت شامل حال دروغگویان می شود نه کسانی که کلامشان وحی، رفتارشان الگو و گفتارشان علم باشد.
گفتارهشتم: محرومیت از لطف خداوند
لطف و محبت خداوند شامل حال حق طلبان است نه حق ستیزانی که به خاطر حق ستیزی خود از لطف و رحمت خداوند محروم می شوند. به خاطر بهای اندک دنیا با حق مبارزه کرده و عذاب دردناک الهی را خریداری کردند. آنها به جای این که لطف خداوند را برای خود به دست آورند شکم های خود را با آتش جهنم پر کرده اند.
خداوند در این زمینه می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیم»۲؛ «کسانى که آنچه را خداوند از کتاب نازل کرده، پنهان مىدارند و بدان بهاى ناچیزى به دست مىآورند، آنان جز آتش در شکمهاى خویش فرو نبرند. و خدا روز قیامت با ایشان سخن نخواهد گفت، و پاکشان نخواهد کرد، و عذابى دردناک خواهند داشت».
………………………………………………………………………………………………………………………………….
- کاشفی سبزواری،حسین بن علی،مواهب علیه،سازمان چاپ و انتشارات اقبال،تهران،بی چا،۱۳۶۹ش،ج۱،ص۱۲۰٫
۲٫بقره/۱۷۴٫
در مورد حق ستیزانی که به خاطر محرومیت از لطف خداوند دچار عذابی دردناک می شوند خداوند می فرماید: «وَ لایُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَهِ» تکلم ننمودن خدا با آنها اشاره به بىاعتنایى به آنهاست و اینکه مورد قهر و غضب الهى هستند و خداوند هیچگونه توجهى به آنها ندارد.
همچنین کنایه از این است که چنین خیانتکارانى هرگز شایسته رحمت نبوده و پروردگار بر آنان غضب کرده و آنان را از لطف خود دور خواهد فرمود.
صاحب پرتوی از قرآن درباره حق ستیزانی که از لطف خداوند محروم می شوند این گونه بیان می کند: «اینها که شریعت و کتاب نازل شده و صعود دهنده را کتمان و دگرگون مىنمایانند و به خود و هواهاى خود مىگرایند و روى خود و خلق را از سخن خدا مىگردانند، در روز قیامت که حجابها و موانع از میان میرود، خداوند با آنها روى سخن ندارد و هر کس روى بسوى خدا و سخن حق و خدایى دارد از آنها روى مىگرداند. و چون قابلیت رشد و تزکیه روحیشان تباه گشته، خداوندى که هر مستعدى را پاک مىنماید و رشد میدهد آنها را تزکیه نمىنماید و به پستیشان مىبرد»۱.
طبرسی دو وجه را در ذیل این قسمت آیه بیان می کند:«اول مراد این نیست که خداوند با آنها اصلًا حرف نمیزند بلکه منظور این است که با آنان بطورى که مىخواهند و دوست میدارند سخن نمیگوید و این خود علامت خشم و غضب پروردگار است و گرنه با آنها بطور توبیخ و سؤال سخن خواهد گفت بدلیل «فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ»۲؛ «پس، قطعاً از کسانى که [پیامبران] به سوى آنان فرستاده شدهاند خواهیم پرسید، و قطعاً از [خود] فرستادگان [نیز] خواهیم پرسید.» یعنى از کسانى که پیغمبران را به سوى آنها فرستادهایم سؤال، به عمل خواهیم آورد. و بدلیل «اخْسَؤُا فِیها وَ لا تُکَلِّمُونِ»۳؛ «مىفرماید: « [بروید] در آن گم شوید و با من سخن
……………………………………………………………………………………………………………………………..
۱٫طالقانی،سیدمحمود،پرتوی از قرآن،شرکت سهامی انتشار،تهران،چاپ چهارم،۱۳۶۲ش،ج۲،ص۴۸٫
۲٫اعراف/۶٫
۳٫مومنون/۱۰۸٫
مگویید» یعنى خداوند- در جواب تقاضاى اهل جهنّم که مىگویند ما را از جهنم بیرون بیاور تا راه اطاعت پیش بگیریم- میفرماید با خوارى در دوزخ باشید و حرف نزنید»۱.
به هرحال تکلم نکردن خداوند با حق ستیزان در روز قیامت خود نوعی عذاب الهی است که به این واسطه از رحمت خداوند محروم میشوند زیرا«تکلیم: مرتبه ضعیفى باشد از لقاء، و موجب ارتباط فیما بین خالق و مخلوق و تفاهم در میان خواهد بود، چنانکه نبودن مکالمه مطلق علامت قطع ارتباط و نبودن خصوصیّت و وجود محرومیّت باشد.
و چون در روز قیامت سرائر و بواطن ظاهر و منکشف گردد: نبودن تکلیم دلیل بر عدم وجود زمینه ارتباط در مخاطب خواهد بود.
آرى افرادیکه کتمان ما أنزل اللّه مىکنند، در حقیقت با ابراز و اظهار منویّات باطنى و پوشیده پروردگار متعال مخالفت کرده، و مراتب تنزیل کلمات تکوینى و تشریعى او را إنکار کرده، و از نشر و ابلاغ آنها جلوگیرى و ممانعت مىکنند، و در چنین مورد بر خداوند متعال باشد که از توجیه و انزال کلمات و از تکلیم آنان خوددارى فرماید»۲.
با توجه به آنچه گفته شد، منشا اختلافات دینی و مذهبی، دانشمندان هستند نه کتب آسمانی زیرا این کتمان حقایق توسط آنها موجب شقاق و شکاف واختلاف بین مردم می شود که نتیجه اش محروم شدن از لطف خداوند در روزقیامت است.
این اختلافات و شکاف ها که توسط عالمان حق ستیز صورت می گیرد. اگر طالب حق بودند و زمینه هایی همچون اجتناب از سودجویی، تامل در کیفیت آفرینش، تواضع، سلامت قلب، علم به وحدانیت خدا را دارا باشند این همه اختلاف و شقاق بین ملت ها به وجود نمی آمد. ما در فصل بعدی آن زمینه ها و مصادیق را مورد دقت بیشتر قرار می دهیم.
……………………………………………………………………………………………………………………………
۱٫طبرسی،فضل بن حسن،مجمع البیان فی تفسیر القران،پیشین،ج۲،ص۱۷۲٫
۲٫مصطفوی،حسن،تفسیرروشن،پیشین،ج۲،ص۳۳۵٫
فصل دوم: حق طلبی
[یکشنبه 1399-12-17] [ 01:04:00 ق.ظ ]
|