تغییر در دلبستگی

بالبی (۱۹۸۸) بیان کرد که الگوهای درونی که یک بار شکل گرفته اند، تقریباً در طول زندگی ثابت خواهند بود. در نتیجه محققان بحث ویژگی های روابط را بسط داده و بیان داشتند که در بیشتر موارد، تجارب آموخته شده در ارتباطات قبلی، در زمان حال به شکل یک الگو مورد استفاده قرار گرفته و روابط فعلی را شکل می دهند (به نقل از تبعه امامی، ۱۳۹۰). افرادی که درمورد دلبستگی تحقیق نموده اند بر این باورند که اشکال دلبستگی در طی زمان و مکان تقریباً ثابت هستند، رفتار دلبستگی سازمان دهی شده و منسجم است و همچنین انتظار رفتارهای دلبستگی خاص برای افراد خاص منطقی است. با این حال، بالبی (۱۹۸۲؛ به نقل از تبعه امامی،  ۱۳۹۰) درمورد تغییر دلبستگی نیز بحث کرد. به ویژه او تشخیص داد که در مواقع نیاز، تغییر در الگوها و رفتارهای دلبستگی نه تنها احتمالاً واکنشی است نسبت به حوادث آسیب زای خاص، بلکه سازگارانه نیز می باشد. بنابراین، برای شناخت و درک  کامل نظریه بالبی فهم فرایندهای ثبات و تغییر اهمیت دارد.

علی رغم اینکه دلبستگی، صفتی نسبتاً ثابت با امکان تغییر درطول زمان قلمداد می‌شود (همیلتون[۱]، ۲۰۰۰) در نهایت شگفتی، اطلاعات کمی پیرامون مکانیزم های تغییر در دلبستگی بدست آمده است. با این وجود، این امکان وجود دارد که بتوان از طریق مداخلات آن را تغییر داد. آزمودن این مسئله که آیا می توان دلبستگی افراد را تغییر داد و چگونه این کار انجام می گیرد بسیار مهم است زیرا دلبستگی ایمن با ارتباطات بین فردی بهتر و شادتر مرتبط می‌باشد (کارنلی[۲]، پیتروموناکو و جف[۳]، ۲۰۰۹؛ کوباکو هازان، ۲۰۰۹).

بالبی (۱۹۸۸-۱۹۸۲) این فرضیه را مطرح ساخت که الگوهای دلبستگی در تمام طول زندگی فرد ثابت خواهد بود و لیکن در همان زمان این مسئله را نیز مطرح کرد که گذرگاه های رشدی وجود دارد که به موجب آنها مدل های دلبستگی می توانند تحت تأثیر تجارب جدید، اصلاح شوند (تبعه امامی، ۱۳۹۰).

تغییر در دلبستگی را می توان به عنوان سطحی از تغییر در پاسخ های رفتاری درنظر گرفت. برخی از این تغیرات در پاسخ های رفتاری عبارتند از: باز و همدل تر شدن، اصلاح       شیوه های تنظیم هیجان، تغییر در روابط خاص، تغییر در مدل های شناختی خود و دیگران. این مدل های شناختی نه تنها مضامین خاص بلکه قوانین سازماندهی اطلاعات در روابط دلبستگی را نیز در بر می گیرد. پس تغییرات دلبستگی می توانند هم در سطوح مختلف و در بافت های خاص با شرکای ویژه و هم در بافتی کلی تر و با سطوح عمومی رخ دهند (جانسون، ۲۰۰۴؛ به نقل از رسولی و پور ابراهیم، ۱۳۸۹).

بالبی(۱۹۸۰) در دست نوشته هایش بر این مسئله تمرکز کرده است که درمانگران چگونه می توانند به مراجعانشان کمک کنند تا به بینش جدیدی برسند و در نتیجه آنها را یاری دهند تا مدل های منفی دلبستگی شان را دگرگون سازند. این مدل های کلی دلبستگی به عنوان منبع اصلی پیوستگی بین روابط اولیه و آتی افراد درنظر گرفته می شوند. درواقع این مدل ها علاوه بر راهبردهای دلبستگی، خاطرات، باورها و اهداف مرتبط با دلبستگی را نیز شامل می شوند (به نقل از اینسورث و همکاران، ۱۹۷۸).

با توجه به دیدگاه سیستمی، نگریستن به تغییرات دلبستگی در قالب اصطلاحات انعطاف‎پذیری سودمند به نظر می رسد. در اصطلاحات دلبستگی، سلامتی به عنوان انعطاف پذیری  و توانایی سازگار کردن مدل های درونی و پاسخ های رفتاری با شرایط جدید تعریف می شود. بالبی (۱۹۶۹) بر این نکته پافشاری کرد که باز بودن مدل های فعال دلبستگی برای اصلاح و به روز شدن بسیار سودمند است. زیرا بدین وسیله فرایندهای دفاعی و محدود کننده تجربه هیجانی می‌توانند در این فرایند مداخله نمایند. تغییر نه تنها در مغز و قلب بلکه در تعاملات نیز رخ        می دهد.

[۱]- Hamilton

[۲] -Carnelly

[۳] -Jaffe

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت