فصل اول :
معرفت شناسی

 

نوشتار حاضر قرار است دیدگاه صدرا را در حوزه معرفتشناسی دینی تبیین و بررسی کند. با توجه به اینکه تحلیل دیدگاه صدرا در این رابطه متفرع بر فهم مسائل مطرح در معرفتشناسی است، لازم است نخست به مهمترین مسائل موجود در این حوزه که مستقیماً بر مسائل معرفتشناسی دینی از جمله توجیه باورهای دینی بهخصوص باور به خدا، تأثیرگذار است، پرداخته شود و دیدگاه های معرفتی صدرا در این رابطه جستجو گردد تا مشخص شود وی در حوزه معرفتشناسی دینی چه رویکردی را إتخاذ میکند.
از این رو پس از تعریف معرفتشناسی، به تحلیل معرفت از طریق عناصر سهگانه آن؛ یعنی باور، صدق و توجیه پرداخته، سپس به منابع و ابزارهای شناخت اشاره شده است. سپس در بخش دوم پس از تبیین رویکردها و دیدگاه های اصلی در حوزه معرفتشناسی دینی، دیدگاه صدرا در این رابطه مورد بررسی قرار گرفته است.

 

۱-۱٫معرفت شناسی در جهان غرب

 

۱-۱-۱٫ اهمیت معرفت شناسی

 

مهمترین مشخصه انسان خردورزی است. همین ویژگی است که او را از جرگه حیوانات خارج
میکند. انسان با عقل خود، بسیاری از حقایق عالم را کشف کرده است و به امید شناخت حقایق بیشتر به راه خود ادامه میدهد. بیتردید بدون شناخت، زندگی ممکن نخواهد بود. ابتداییترین شناخت که انسان با حیوان در آن مشترک است، ابتداییترین نیاز به شناخت را پوشش میدهد؛ یعنی نیاز به حفظ بقا و دفع خطرات احتمالی. اما به مراتب این شناخت در انسان پر رنگتر میشود و آن زمانی است که انسان به قوه تعقل در میآمیزد و قدم به دنیای بزرگتری میگذارد. دنیایی که پر از مجهولات است و منتظراین است که معلوم شود. این نوع شناخت با حقیقت انسان مرتبط و متعامل است. حس حقیقتجویی که از بدو تولد در درون انسان ریشه دوانیده است لحظهای او را به حال خود وا نمیگذارد وپی در پی او را تحریک به جستجو و طلب میکند. جستجوی هر آنچه که این حس را تسکین دهد و به آرامش برساند. بشر با این حس است که تمدن را پدید آورده است؛ تمدنی که هیچگاه در حیوانات به چشم نمیخورد.
بدینگونه هر روز اسراری از این جهان پیچیده بر ملا میگردد و آدمی را غرق در شگفتی میسازد. با تمام این تفاصیل بر هیچ یک از ما پوشیده نیست که در بیشتر مواقع، نیز، آدمی به خطا رفته است. در رسیدن به مجهولی بارها طعم شکست را چشیده است و از دستیابی به واقع بازمانده است. هنوز گره های کور بسیاری وجود دارد که گشوده نشدهاند، با اینکه بارها جهت گشودنش تلاش شده است. ولی هر بار بیش از پیش ناتوانی بیداد میکند. سؤال این است که انسان از کجا می داند که هر آنچه که کسب کرده است واقعیت دارد؟ به چه طریقی میتواند ادعا کند بعضی راه ها را به خطا رفته یانرفته؟ اگر معتقد به این هستیم که عقل حقایق هستی را بر ما معلوم میکند، خود این چه مکانیسمی دارد؟ و توان آن در دستیابی به حقیقت چهقدر است؟ و تحت چه شرایطی قادر است به شناخت دست یازد؟
قهراً پاسخ به سؤالات فوق دغدغه آدمی است؛ دغدغه کسی که خواهان یافتن حقیقت ناب و خالص و خلاصی از شک و تردید است. اینگونه سؤال و جوابها در حوزهای به نام معرفت شناسی[۴]سکنی گزیده است. حوزهای که هر آن کس که در پی دستیابی به معرفت حقیقی است ناچار باید قدم در آن گذارد. ازاین رو ضروری است که درابتدا به بحث معرفت شناسی ومسائل آن بپردازیم .

 

۱-۱-۲٫ تعریف معرفت شناسی

 

معرفت شناسی که از ریـشه یونانی ”Episteme” به معنـای شناخت و ”Logos” به معـنای
دانش و نظریه گرفته شده است، به معنای شناخت شناسی میباشد.[۵]معرفتشناسی شاخهای از فلسفه است. بسیاری از فلاسفه اتفاق نظر دارند که معرفت شناسی محوریترین مسئله در فلسفه است. زیرا اگر فلسفه را به شناخت حقایق اشیاء تعریف کنیم لازم است قبل از آن ماهیت خود شناخت محرز گردد. شناخت چیست؟ چه عواملی باعث حصول شناخت میشود؟ آیا اصلاً شناخت حاصل شدنی است؟ چگونه می توان به حقیقت دست یافت؟… همه این سؤالات در حوزه معرفتشناسی مورد بررسی قرار میگیرد.

 

۱-۱-۳٫ تحلیل معرفت

 

معرفت شناسان معاصر رویکردی تحلیلی نسبت به معرفت دارند. مسئله تحلیل یا تعریف معرفت از مباحث بسیار دشوار و مورد اختلاف در معرفت شناسی معاصر است.[۶] در رابطه با معرفت سه امر را باید از همدیگر تفکیک کرد. این تفکیک بستگی به این دارد که مقصود ما از کاربرد معرفت چیست. گاهی همین که واژه معرفت را روشن ساختیم و کاربردها و معانی مختلف آن را دانستیم،کفایت امر میکند. بیان و ایضاح معنای واژه “know” کاری لغت شناسانه یا معنا شناسانه است.
در برخی اوقات هدف نحوه دستیابی انسان به معرفت است که امری روانشاسانه است. گاهی نیز آنچه که مدّ نظر است این است که جهت دستیابی به معرفت چه شرایطی باید مهیا شود تا ما به مقصود نائل شویم که این بر عهده فیسلوف است و از راه تحلیل فلسفی معرفت میسر است. بسیاری از معرفت شناسان صرفاً به ایضاح معنای واژه “know” اکتفا و به تحلیل فلسفی آن وقعی نمینهند. در معرفت شناسی رویکرد روانشناسانه از دایره بحث بیرون است.[۷] از این رو ما نیز ابتدا معرفت را از منظر لغتشناسی مورد لحاظ قرار داده و در ادامه تحلیل فلسفی
آن را به نظاره خواهیم نشست.
۱-۱-۳-۱٫ معنای لغوی واژه معرفت
واژه ”know” که معادل علـم و معرفت داشتن تلقی میشود، در زبان انگیسی دارای کاربردها و معانی گوناگونی از جمله: «تشخیص دادن، دانستــن، آگاهـی داشتن از، ملتفت بودن، شناختــــن و
آشنا شدن با چیزی و…» است.[۸]
ذکر این نکته حائز اهمیت است که حوزه و دامنه واژه معرفت بسی فراتر از کاربرد و اصطلاح فلسفی آن است. به همین منظور جهت رسیدن به کاربرد آن در فلسفه و معرفت شناسی برخی از معانی و کاربردهای “Knowlege” که اسم know است را از نظر میگذرانیم تا به مقصود خود نائل گردیم.
۱-۱-۳-۱-۱٫ معرفت از راه آشنایی[۹]
گاهی آشنایی مانسبت به اشخاص است. مثل اینکه من علی را می شناسم. در این عبارت بعد از “know” مفعول بیواسطه قرار میگیرد.( I know Ali ). گاهی ما به افکارو حالات درونی خود چون عشق، غم، شادی، .. نقاط ضعف و قوت خود علم داریم. مانند زمانهایی که به سردرد خودمان علم داریم. معرفت شناسان در مواقعی معرف از راه آشنایی را به معرفت عینی [۱۰] تعبیر میکنند. در این تعبیر متعلق معرفت یک گزاره نیست، بلکه یک امر عینی یا شیئی معین است. تمام شناختهایی که از راه داده های حسی به دست میآوریم از این نوع معرفت هستند؛ البته قابل ذکر است حیوانات و کودکان نیزاز معرفت هایی که از طریق حواس ظاهری به دست میآیندـ همه آنچه را که می بینیم یا می شنویم یا لمس می کنیم و… ـ برخوردارند.[۱۱]
۱-۱-۳-۱-۲٫ شناخت مهارتی[۱۲]
این نوع معرفت ناظر به امور عملی است، نه نظری[۱۳] و در مورد توانایی بر انجام کارهایی نظیر دوچرخه سواری، اتومبیل رانی، تکلم به زبان بیگانه و… اطلاق میگردد. به طور مثال علی میداند چگونه شنا کند. در این مواقع چون بعد از واژه دانستن از تعبیر «چگونه» استفاده میشود، به آن « دانستن اینکه چگونه»[۱۴] گفته میشود.
۱-۱-۳-۱-۳٫ معرفت گزاره ای[۱۵]
از عنوان کاملاً مشخص است که متعلق این معرفت گزارهها هستند. ویژگی بارز گزارها این است که حامل خبری هستند و با این ویژگی است که دارای ارزش صدق[۱۶]میگردند. یک گزاره از لحاظ منطقی یا کاذب است یا صادق. به عنوان مثال علی میداند که فردا کلاس تعطیل است. در اینجا علی مفاد گزاره را پذیرفته و آن را تصدیق کرده است. فیلسوفان زیادی بر این عقیده هستند که تنها موجودات هوشمند چون انسانها و شاید برخی نخستینان به کمال رسیده[۱۷] و وال سانها[۱۸] مانند )دولفین وخوکوال (میتوانند از چنین معرفتی برخوردار باشند.[۱۹]
از کاربردهای سهگانه معرفت مشخص میشود که کاربردهای آن در زبان های مختلف متفاوت است. به طوری که در فارسی ما در برابر مهارت داشتن، بلد بودن، تجربه کردن و امثال آن به هیچ وجه از واژه معرفت استفاده نمیکنیم. در نهایت اینکه در انگلیسی نیز واژه معرفت تنها بر برخی از کابردها و معانی اطلاق می گردد، نه همه آنها .
از میان این کاربردها آنچه که درکانون توجه معرفتشناسان قرار دارد، معرفت گزارهای است. تا قبل از تحلیل معرفت به باور صادق موجه، قضایا و مفاهیم هر دو در کانون توجه بودند، ولی در پی رویکرد تحلیلی نسبت به معرفت، این معرفت گزارهای است که همه نگاه ها را به سمت خود معطوف ساخته است. به نظر میرسد علت امر این باشدکه هدف معرفت شناس دستیابی به حقیقت وتشخیص صدق از خطا است و تنها گزارهها هستند که متصف به صدق وکذب می شوند. مفاهیم از آن جهت که جنبه حکایتگری از جهان خارج ندارند، علمی را نیز به بار نمیآورند و از محل بحث خارج هستند.
۱-۱-۳-۲٫ تحلیل فلسفی معرفت گزاره ای
تا قبل از سال ۱۹۶۳ مفهوم معرفت یا اصلاً مورد تحلیل قرار نمیگرفت و یا کما بیش به «باور صادق موجه»[۲۰] تعریف میشد[۲۱]. این تعریف سابقهای بس طولانی دارد و تا افلاطون قابل پیگیری است. بسیاری از فیلسوفان قائلند افلاطون اولین کسی است که تحلیل سه بخشی معرفت را ارائه و معرفت را باور صادق باتبیینی عقلانی یابه عبارتی، توجیه (که به یونانی logs خوانده میشود) تعریف کرد.[۲۲] شمارمؤلفههای اصلی در این تعریف باعث شده، تا از آن به تعریف سه جزئی تعبیر شود. سه مؤلّفه و عنصر اصلی معرفت عبارت است از: باور، صدق و توجیه.
به بیان منطقی اگر کسی( s ) ادعای معرفت کرد که می داندp، حصول سه شرط ذیل لازم است:
۱٫p صادق است ؛
۲٫s باور دارد که p؛
۳٫ باور s به p
موجه است.
این شرایط سه گا
نه، شرایط لازم و کافی را در حصول منطقی معرفت به بار میآورند. نبود یکی از شروط کافی است تا از نیل به معرفت محروم شویم. طبق مطالب گفته شده معرفت شناسان تعاریفی از آن ارائه دادهاند که در زیر چند نمونه را از نظر میگذرانیم:
ـ معرفت شناسی شاخهای از فلسفه است که دررابطه با ماهیت، منابع و وسعت دانش بحث می کندو با مفاهیمی چون صدق ، عقلانیت، توجیه وشکلگیری باور مرتبط است .[۲۳]
ـ معرفت شناسی به دنبال تحقیق و بررسی ماهیت معرفت و توجیه باور[۲۴] است.[۲۵]
ـ معرفت شناسی علم توجیه باور یا به گونه ای دقیقتر توجیه باور داشتن است.[۲۶]
ـ معرفت شناسی به طورکلی علمی است که به مطالعه فلسفی ماهیت، منابع، حدود و قلمرو معرفت می پردازد.[۲۷]
ـ معرفت شناسی، نظریه معرفت است. یعنی هر آنچه که معرفت و شناخت را از باور صحیح صرف تمییز می دهد.[۲۸]
از تعاریف بالا کاملاً مشخص است که توجیه و باور از عناصر محوری معرفت به حساب میآیند و آنگاه که پای توجیه در میان باشد بی شک صدق نیز بهطور ضمنی در تعریف گنجانده شده است. از این رو معرفت شناسی علم توجیه باورهای صادق است. در ادامه عناصر محوری معرفت مورد لحاظ قرار میگیرد.
۱-۱-۳-۲-۱٫ باور
اگر تحلیل سنتی معرفت را صحیح بدانیم، در آن صورت باور شرط ضروری معرفت خواهد بود. این تعریف باور را یکی از مهمترین عناصر معرفت به حساب میآورد. طبق این نگرش معرفت بدون باور ممکن نیست.
سؤال مهمی که پیش میآید این است که باورها چگونه پدید میآیند؟ در جواب باید گفت، زمانی که قضیه ای بر انسان عرضه می شود، انسان بر حسب حصر عقلی در برابر یکی از سه حالت، پذیرش (acceptance) انکار یا عدم پذیرش (disacceptance) و یا تعلیق (with old) قرار میگیرد.[۲۹] زمانی می توان گفت شخصی صاحب باور است که در برابر قضیه ارائه شده حالت پذیرش داشته باشد. بنابراین تا زمانی که به گزارهای اعتقاد و باور نداشته باشیم، نمیتوانیم ادعای معرفت کنیم.
۱- ۱-۳-۲-۲٫ صدق[۳۰]
دومیـن مؤلـفه سازنده معرفت، صدق است.کاذب بودن باوری نامـوجه بودن آن را ایـــجاب نمیکند. چرا که باورهای بسیاری وجود دارند که با وجود قرائن، موجه مینمایند اما کاملاً کاذب هستند.[۳۱] نظیر گزاره «زمین ثابت است» که در گذشته مردم بدان باور داشتند و دلایل قابل قبولی برای آن داشتند، اما امروز نامعقول بودن آن محرز شده است و بر آن معرفت اطلاق نمیشود. از این رو بحث از حقیقت صدق از مباحث کلیدی معرفتشناسی معاصر است. صدق شرط عینی معرفت به حساب میآید. نسبت گزاره با جهان خارج را شرط صدق برآورده میکند. از آنجایی که شرط صدق مسئلهای بسیار پیچیده است، عده ای از تحلیل آن سرباز زده از تعریفش شانه خالی کردند و صرفاً به تکریم آن پرداختند و عدهای نیز آن را سهل و ممتنع یافتند و درنهایت از پاسخ به سؤال صدق چیست؟ ناتوان گشتند.[۳۲]
از آن روکه مبحث صدق ابتدا در منطق مطرح گشت، تمرکز آغازین فیلسوفان در مورد صدق درباره تعیین مصادیق صدق و کذب بود. در واقع صدق و کذب وصف قضایا هستند و تنها قضایا متصف به صدق و کذب میشوند. اینکه تعیین کنیم کدام قضیه صادق است و کدام کاذب، در منطق به آن پرداخته میشود. اما به تدریج پای صدق به معرفت شناسی کشیده شد و ماهیت صدق مورد توجه فیسلوفان قرار گرفت.
۱-۱-۳-۲-۲-۱٫ مطابقت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت