جغرافیای فرهنگی سبب میشود دو طرفِ ارتباط در فهم همدیگر با دشواری مواجه گردند. بنابراین چیزی که بیش از همه در ارتباط میانفرهنگی با اهمیت میشود، تمایز فرهنگی است. تمایز فرهنگی ممکن است از زبان، قومیت، نژاد یا جغرافیای سیاسی ناشی گردد؛ اما بررسیها نشان داد که میتوان دین را مهمترین عامل تمایز فرهنگی تلقی کرد. این نگاه در رویکرد اسلامی به ارتباطات میانفرهنگی پررنگتر میشود. در اینصورت چنانچه یک طرفِ ارتباط «مسلمان» باشد، ارتباط میانفرهنگی به ارتباط مسلمان با غیرمسلمان اطلاق میگردد و عواملی همچون زبان، قومیت و نژاد و جغرافیا کمرنگ میگردند. بهخصوص اینکه دین بهطور عامدانه تلاش دارد مرزهای عقیدتی را برجسته و دیگر مرزها را نادیده بگیرد. الگوی ارتباط میانفرهنگی در اسلام رویکردی هنجاری و ارزشی به ارتباطات میانفرهنگی است. تتبع ادبیات موجود درباره الگو نشان داد که دستکم شش تلقی از الگو وجود دارد لکن هیچکدام از آنها بهتنهایی در این پژوهش مطمحنظر نیستند. الگوی ارتباط میانفرهنگی ترسیم چارچوب کنش میانفرهنگی از نگاه اسلامی است. چارچوب کنش میانفرهنگی بر پایه شش اصل مستخرج از آموزههای اسلامی استوار است. در پاسخ به این پرسش اصلی که «دین اسلام چه الگویی برای ارتباطات میانفرهنگی ارائه میدهد» و از آنجا که در پژوهش پیشرو تلاش شده به مسائل موجود در این عرصه نیز توجه شود، «روش مقایسهای نامتوازن پیوسته» بهعنوان رویکرد کلی در پیش گرفته شد. در حاشیه این رویکرد، از ظرفیت روشهای تحلیل محتوای کیفی(از جمله: حوزه معنایی، تحلیل مضمون، تفسیری و اجتهادی) برای فهم مطلوبیتها و نیز استخراج اصول حاکم بر ارتباط میانفرهنگی استفاده شد. حاصل بحث آن است که الگوی ارتباط میانفرهنگی، الگویی هنجاری است و کنشی که با الهام از این الگو صورت گیرد، کنش دعوتی نام میگیرد. کنش دعوتی گفتگوی مبتنی بر حکمت با هدف دعوت به راه خداست که در قالب مشترکات ادیان، فطرت بشری و نیز دین اسلام تجلی مییابد.
کلیدواژه: ارتباط میانفرهنگی، الگوی ارتباط میانفرهنگی، کنش میانفرهنگی، کنش دعوتی، نظام ارتباطی
فهرست مطالب
کلیات 1
بیان مسأله 1
ضرورت و اهمیت تحقیق 6
فرضیهها 6
بخش اول: چارچوب مفهومی 7
فصل اول: تعریف مفاهیم 9
1-1- الگو 9
1-1-1- الگو بهمثابه مدل 11
1-1-2- الگو بهمثابه نظریه 12
1-1-3- الگو بهمثابه انگاره 13
1-1-4- الگو بهمثابه نقشه راه 13
1-1-5- الگو بهمثابه اسوه 15
1-1-6- الگو بهمثابه نظم 16
1-2- جمعبندی: 17
1-3- ارتباطات 25
1-4- فرهنگ 28
رابطه فرهنگ و ارتباطات 37
1-5- ارتباطات میانفرهنگی 38
1-5-1- شبکه مفهومی ارتباطات میانفرهنگی 44
1-5-1-1- ارتباط دورنفرهنگی 45
1-5-1-2- ارتباط فرهنگی 45
1-5-1-3- ارتباط بینفرهنگی 46
1-5-1-4- تماس فرهنگی 46
1-5-1-5- ارتباط بینالملل 47
1-5-1-6- دیپلماسی عمومی 47
1-5-1-7- دیپلماسی فرهنگی 48
1-6- کنشگران و محملهای ارتباطات میانفرهنگی 50
1-6-1- مهاجران 52
1-6-2- جهانگردان 52
1-6-3- مبلغان 54
1-6-4- بازرگانان و تجار 55
1-6-5- ورزشکاران 56
1-6-6- دانشمندان و نظریهپردازان 56
1-6-7- کاروانهای آموزشی و اردوهای علمی 57
1-6-8- جلسات مناظره 57
فصل دوم: مروری بر ادبیات نظری 61
2-۱- تحلیل بنیادین اندیشههای ارتباطات میانفرهنگی 61
2-۲- رویکردهای عرفانی- فلسفی، تاریخی و فقهی 64
2-۳- نظریات ارتباطات میانفرهنگی 68
2-۳-۱- نظریه انطباق ارتباطی 68
2-۳-۲- نظریه مذاکره بر سر وجهه 68
2-۳-۳- نظریه کدهای گفتار 68
2-۳-۴- ابعاد مربوط به تفاوتهای فرهنگی 69
2-۳-۵- نظریه نقض انتظار 69
2-۳-۶- مدیریت اضطراب و عدم قطعیت 69
2-۳-۷- نظریه جامعه ارتباطات بینقومی 70
2-۳-۸- هویت فرهنگی از کولیر و توماس 71
2-۳-۹- مذاکره بر سر هویت 72
2-۴- اندیشههای معطوف به عمل در ارتباطات میانفرهنگی ِغرب 73
2-۴-۱- لری سماور: اهمیت فرهنگ در ارتباطات 73
2-۴-۲- نپ: مسائل و شاخصها 75
2-۴-۳- ناوینگر: موانع ارتباط 76
2-۴-۴- هالیدی: مدلهای کاربردی و مفاهیم نظری 78
2-۴-۵- گادیگانست: انتظار، ابهام و اضطراب 80
2-4-6- ریدموند و بونی: مهارت ارتباطی و اضطراب: 84
2-4-7- کلک و مارتین: کاهش حساسیتهای بینفرهنگی 85
2-5- رویکردهای هنجاری به ارتباط میانفرهنگی 85
فصل سوم: روششناسی 93
3-1- بررسی رویکردهای روشی موجود 93
3-1-1- رویکرد علم اجتماعی(پوزیتویستی) 95
3-1-2- رویکرد تفسیری 98
3-1-3- رویکرد انتقادی 100
3-1-4- رویکرد دیالکتیکی 101
3-1-5- رویکرد ارتباطی 102
3-2- رویکرد دینی (اسلامی) 106
3-4- پیوند روش با ادبیات نظری 114
3-5- روایی و پایایی 115
3-6- منابع تحقیق 116
بخش دوم: اسلام و ارتباطات میانفرهنگی 119
فصل چهارم: توسعه مفهومی میانفرهنگی 129
مقدمه 129
تبیین بحث 131
دین، مهمترین عامل تفاوت فرهنگی 136
فصل پنجم: مبانی نظری 147
5-1-اسلام و اندیشه میانفرهنگی 147
5-2- توحیدگرایی، مبنای تعاملات اجتماعی 156
5-3- جایگاه ارتباط میانفرهنگی در جغرافیای ارتباطی مومنان 160
فصل ششم: الگومندی ارتباط میانفرهنگی 167
مقدمه 167
تحلیل کنش 167
معنامندی کنش 169
دلالتهای معنا برای کنش 171
فصل هفتم: اصول حاکم بر ارتباطات میانفرهنگی 179
7-1- اصل دعوت 180
7-1-1- متعلقِ دعوت (مبنای مفاهمه) 185
7-1-1-1- دعوت به اسلام 187
7-1-1-2- دعوت به مشترکات ادیان 190
7-1-1-2-1- دعوت به مشترکات مصداقی از مجادله احسن 195
7-1-1-2-2- موعودگرایی مصداقی از امر مشترک میاندینی 196
7-1-1-2-3- اقتدای حضرت مسیح به ولیعصر عج 197
7-1-1-3- دعوت به فطرت 198
7-2- تولی و تبری 204
7-3- حفظ عزت و سیادت اسلامی 207
7-3-1- تقدم مصالح معنوی بر مصالح مادی 211
7-3-2- تقدم مصالح جمعی بر منافع فردی 213
7-۳-3- تحریم سلطه سیاسى(نفی سبیل) 214
7-۳-3-۱ تحریم وابستگى به بیگانگان 217
7-۳-4- تحریمهاى اجتماعى 217
7-۳-4-۱- حکم به نجاست ذبح غیرمسلمان 217
7-۳-4-۲- عدم ثبوت حق شفعه برای کافر 218
7-۳-4-۳- تحریم ازدواج زن مسلمان با غیرمسلمان 218
7-۳-4-۴- جواز ازدواج مرد مسلمان با زنان اهل کتاب 219
7-۳-4-۶- اعمال محدودیتهای اجتماعی 220
7-۳-5- محدودیتهای فرهنگی 222
7-۳-5-۱- نفى نمادهاى کفرآلود و تحریم و تشابه فرهنگى به بیگانگان 222
7-۳-5-۲- حرمت کتب ضاله 222
7-4- رعایت اصول انسانی واخلاقی 222
7-4-۱- عدالت 225
7-4-۱-۱-عدالت با اهل کتاب در سیرهی معصومین علیهمالسلام 227
7-4-۱-2- وفای بهعهد در برخورد با غیر مسلمانان 228
7-4-۱-3- امانت داری در حق غیر مسلمانان 230
7-4-۲- احسان 231
7-4-۲-۱- تکریم خویشاوندان غیرمسلمان 233
7-4-۲-۲- گذشت و عفو در برخورد با غیرمسلمانان 233
7-4-۲-۳- رعایت حقوق کودکان و سالخوردگان غیرمسلمان 236
7-4-۲-۴- حمایت و یاری غیرمسلمانان 236
7-۴-۳- کرامت انسانی 237
7-۴-۳-۱- پرهیز از غیبت، تهمت، عیبجویی، تمسخر و… 238
7-۴-۳-۲- رعایت ادب اسلامی: اجتناب از تحقیر و توهین 239
7-5- همزیستی مسالمتآمیز 240
7-5-1- باور به کرامت ذاتی انسان 244
7-5-2- احترام متقابل 245
7-5-2-۱- احترام به مقدسات 246
7-5-2-۲- احترام به آزادی 249
7-5-2-۲-۱- آزادی مراسم و شعائر مذهبی 249
7-5-2-۲-۲- آزادی در انتخاب محاکم 251
7-5-2-۲-۳- آزادی مالکیت فردی 252
7-5-2-۲-۴- مالکیت اهل کتاب 252
7-5-2-۲-۵- آزادی تجارت 253
7-5-2-۳- مدارا و نیکو سخن گفتن 253
7-5-2-۴- حسن معاشرت 257
۴-5-2-۴-۱- سلام و تحیت در برخورد با اهل کتاب 262
7-5-2-۴-۲- پذیرش دعوت 263
7-5-2-۴-۳- عفو و گذشت درباره اهل کتاب 265
7-5-2۴-۴- دوستی و محبت غیرمسلمانان 265
۴-۵-3- تسامح در پذیرش اسلام: حجیت ظواهر 265
7-6- طبقهبندیهای مختلف غیرمسلمانان و ضرورت موضعگیریهای مختلف درباره ایشان 266
7-6-1- اهل کتاب و کفار غیرحربی 268
7-6-1-1- طهارت اهل کتاب و آثار مترتب بر آن 268
7-6-1-2- یک مثال از تعامل رهبر معظم انقلاب با اهل کتاب 273
7-6-2-کفار حربی و مشرکان 275
7-6-2-۱- نهی از شرکت در مجالس کافران: 276
7-6-2-۲- نهی از همرازی باکافران: 276
7-6-2-۳- نهی از ازدواج با کافران: 277
7-6-2-۴- جداسازی کافران محارب از سایر کافران 278
7-6-2-۵- رد هدیه مشرکان 278
نتیجهگیری 278
فصل هشتم: کنش دعوتی، الگوی ارتباط میانفرهنگی اسلامی 287
کنش دعوتی، برآیند اصول حاکم بر ارتباط میانفرهنگی 287
مقایسه کنش دعوتی و کنش ارتباطی 289
مقایسه کنش دعوتی با سایر کنشها 295
8-1- دلالتهای کنش دعوتی در ارتباط میانفرهنگی 304
8-1-1- بهرهگیری از روشهای سه گانه حکمت، موعظه و جدال احسن 305
7-1-1-1- غلبه بر موانع ارتباط 311
7-1-1-1-1- سوء تفاهمها(بهعنوان مهمترین مانع ارتباط) 311
7-1-1-1-2- قوممدارای 315
7-1-1-1-3- موانع عاطفی 318
7-1-1-1-4- ارتباط یکسویه در فضای گفتگو 319
7-1-1-1-5- شروع از نقاط منفی (انتقاد گزنده) 319
7-1-1-1-6- پرسشگری منفی 320
7-1-1-2-1- برخورداری از دانشهای ضروری برای ارتباط میانفرهنگی 322
7-1-1-2-2- آشنایی با زبان مخاطب 323
7-1-1-2-3- اطلاع از حساسیتهای فرهنگی 328
7-1-1-2-4- پاسخ گویی به پرسشها 332
7-1-1-3- پشتیبانی گفتار با عمل 333
7-1-1-4- اتباع احسن 336
7-1-1-5- صبر و شکیبایی در دعوت به اسلام 338
فصل نهم: خلاصه و نتیجهگیری 340
منابع و مآخذ 348
بیان مسأله
ارتباط در گذشته و برای انسان نخستین، افزون بر کارکردهایی که در جهت حفظ حیات و یاریگرفتن از دیگران داشته، زمینهساز فعالیتهای اجتماعی و سرآغازی بر زندگی اجتماعی بوده است. اما در عصر حاضر اهمیت برقراری ارتباط بهحدی است که انسان، پیوسته در جهت ابداع و ساخت انواع وسایل، ابزارها، روشها و شیوههای کارآمدتر ارتباط جمعی و بینفردی کوشیده است. وقتی با دیگران اختلاف پیدا میکنیم، کارشناسان بهما پیشنهاد میکنند با یکدیگر گفتو گو کنیم. ارتباط داشتن و کسب مهارت ارتباطگیری با دیگران در شکلهای گوناگون ارتباط اجتماعی در زندگی همه ما نقش مهمی ایفا میکنند. از سالهای نخستین بهناچار با زبانهای بیگانه آشنا میشویم و برای اینکه آنها را بهخوبی یاد بگیریم، کار و تمرین مستمر میکنیم. دو زبانه بودن بهتدریج به شرط لازم بسیاری از شغلها تبدیل شده است. مسأله فقط توانایی زبانی نیست، بلکه کسب مهارت و آشنایی با نظامهای ارتباطی مهم دیگر نیز اهمیت دارد. بنابراین، مهارتهای ارتباطی محدود بهمهارتهای زبانی نمیشود، بلکه همچنین شامل مهارت داشتن در نظامهای نشانهای و ارتباطی دیگر بهمنظور اجرای صحیح نیز میشود.[1] به اینترتیب رسانهها تاثیرات شگرفی برجای میگذارند لکن تاثیر رسانهها صرفا سطحی، آن هم در سطح جهانی نیست، بلکه آنها تاثیرات عمیقی بر مناسبات اجتماعی و روابط انسانی نیز داشتهاند. شبکه اینترنت شکل ارتباطی کاملا جدیدی است که نتایج پیدایش آن هنوز بر ما روشن نیست.
با همین اشاره سطحی میتوان پی برد که ما برای زندگی کردن در جامعه جدید تا چه میزان به ارتباط وابستهایم و این پدیده چه نقشی در زندگی ما ایفا میکند. «ارتباط» عنصری اجتنابناپذیر و ساختاری در جامعه جدید است؛ پس در تمام شکلهای گوناگون و متمایز آن موضوع محوری پژوهشهای جامعهشناختی قرار میگیرد. ارتباط از دو جهت برای جامعهشناسی دارای اهمیت است. از یکسو جامعهشناسی دگرگونی در جامعه جدید را ناشی از تغییر شکلهای ارتباطی ارزیابی میکند و از سوی دیگر ارتباط را راهحل بسیاری از مسائل موجود در جامعه جدید ارزیابی میکند.[2]
امروزه بخش قابلتوجهی از ارتباطات انسانی به ارتباطات میانفرهنگی اختصاص دارد. ارتباطات میانفرهنگی در شکلهای بیوسطه و با واسطه آن در طول تاریخ بشر هیچوقت مانند اکنون اهمیت پیدا نکرده بود؛ چرا که هم مسافرتهای خارجی و هم استفاده از محصولات فرهنگی و علمی سایر جوامع و فرهنگها در مقایسه با دوران اخیر بسیار ناچیز بوده و از اهمیت چندانی برخوردار نبوده است. امروزه ارتباط میان انسانها از سویی بهدلیل گسترش وسایل حمل و نقل در سراسر جهان افزایش چشمگیری داشته،[3] و از سوی دیگر، در نتیجه ظهور فناوریهای ارتباطی، برای برقراری ارتباط میانفرهنگی هیچ نیازی به مسافرتهای طاقت فرسا و یا طولانی وجود ندارند. افراد زیادی بدون اینکه حتی از خانه خود بیرون بروند با دیگران ارتباطِ میانفرهنگی برقرار میکنند؛ آنان با تماشای فیلمها و سریالهای خارجی، با استفاده از فضای سایبر بهعنوان یک کاربر اینترنتی و حتی با مطالعه آثار مکتوب (اعم از علمی، آموزشی، داستانی و …) و همینطور با ارائه اطلاعات و آثار خود در حال برقراری ارتباط میانفرهنگیاند.[4] تعداد بیشمار از مردمان در شبکههای مجازی(سادهترین شکل ارتباط میانفرهنگی) حضور دارند و شاید بتوان ادعا کرد که در شرایط کنونی ارتباطات میانفرهنگی بهیک امر اجتناب ناپذیر و بهتعبیری به بخش ضروری ارتباطات بشر[5] تبدیل گشته و همین پدیده بسیار مهم است که ارتباطات میانفرهنگی را در کانون توجه دانشمندان عرصه فرهنگ و ارتباطات قرار داده است. حتی ادعا میشود که: ارتباطات میان فرهنگی، موضوعی مهم و فوری است چون بنظر میرسد آینده زندگی اجتماعی بشر ضرورتا با نگرش ما نسبت به ارتباطات میان فرهنگی گره خوره است.[6]
در بیشتر موقعیتها، ارتباطگرانِ میانفرهنگی اشتراک زبانی ندارند،[7] اما مسایل ارتباطی در قلمرو غیرکلامی بزرگتر رخ میدهد. ارتباط غیرکلامی یک فرایند ظریف، چندبعدی، و غالبا خودجوش است. در واقع، افراد از بیشتر رفتارهای غیرکلامی خود که بدون توجه، خود بهخود و غیرارادی انجام میشود آگاه نیستند. از آنجا که ما اغلب از رفتارهای غیرکلامی خود هم آگاه نیستیم، تشخیصدادن و تسلط بر رفتارهای غیرکلامی در فرهنگی بیگانه بینهایت مشکل است.
با جدی شدن حوزه مطالعه ارتباطات و فرهنگ و روابط متقابل آنها، در دهه هزار و نهصد و هفتاد رشته علوم ارتباطات به ارتباطات میانِ فرهنگها توجه و آن را از حیطه خاص رفتار خارج کرد. مطالعات ارتباطات بینفرهنگی، در مورد روابط ارگانیک میان ارتباطات و فرهنگ، نه فقط از منظر عناصر رفتاری و بیرونی بلکه با توجه به اجزای شناختی نظیر نظامهای دریافت و شیوههای استدلال نظریهپردازی کرد. این رویکرد مردم را نه فقط بهعنوان ساختارهای اقتصادی – اجتماعی و تودههای منفعل جامعهشناختی بلکه بهمثابه نظامهای فرهنگی مورد توجه قرار میدهد. در واقع ارتباطات بینفرهنگی بیشتر بر ارتباطات فردی، روبرو و مستقیم متمرکز شده است.[8]
اسلام بهعنوان دینی جهانشمول، به همه عرصههای حیات بشر(فردی و اجتماعی) توجه دارد. با جدی شدن ارتباطات میانفرهنگی، حساسیت دانشمندان اسلامی نیز به تناسب جدیتر میشود. چون از سویی، ارتباطات میانفرهنگی به احتمال زیاد با «فرهنگپذیری» همراه خواهد بود. «فرهنگپذیری عبارت است از یادگیری، مشارکت و درونی کردن نمادها و رفتارهایی که در محیط فرهنگی جدید رایج است. فرهنگپذیری اغلب با «فرهنگزدایی» یعنی فراموش کردن یا جایگزین کرن شماری از نمادها و کردارهای مألوف فرهنگ اولیه همراه است.»[9] از سوی دیگر، از نظر اسلام ارتباطات میانفرهنگی دارای اهمیتی مضاعف است. چرا که اسلام به گسترش ارتباطات مسلمانان با غیرمسلمانان در جهت تبلیغ دین توصیه و تاکید میکند و به ارتباطات انسان در همه ساحتها، بهویژه ارتباط با غیرمسلمان، حساسیت ویژهای نشان دادهاست. این حساسیت از نخستین روزهای ظهور اسلام وجود داشته است. «نهضتهای پیامبران الهی، پیوسته در محیطهایی شکل گرفتهاند که مولفهی فرهنگیشان، تعارض آشکاری با محتوای باورها، ارزشها و هنجارهای الهی آن نهضتها داشتهاند. رشد این نهضتها و تبدیل شدن آنها به اجتماعهای دارای هویت فرهنگی خاص، در کنار رسالتی که برای انتقال پیام و ترویج باورها و ارزشهای الهی خود داشتهاند، ارتباط آنها با فرهنگهای استقراریافته آن محیطها را به موضوعایی برای برای مطالعات ارتباطات میانفرهنگی بدل کرده است. این ارتباطها بهطور عمده، از نوع تقابل فرهنگی بودهاند؛ زیرا مولفههای اعتقادی و ارزشی زیربنایی آن فرهنگها را زیر سوال میبردند و جهتگیری آنها را مخالف با منافع و مصالح واقعی انسانها میدانستند. پس همواره با مقاومتهای فرهنگی روبهرو بودند».[10]
اسلام، بهعنوان دینی که مدعی جهانشمولی و خاتمیت است، در همان حال که مقاطع گوناگون حیات اجتماعی خود را آکنده از تعاملهای تعیینکننده با فرهنگیهای همسایه دیده، حساسیتهای مضاعفی را نیز برانگیخته است.[11]
اکنون که پیشرفت صنعت ارتباطات، حصارها و مرزها را در هم نوردیده و روز بهروز انسانها را بههم نزدیکتر مىکند و مىرود که تمامى انسانهاى کره زمین را در یک دهکده جهانى گردآورد، مسأله ارتباطات میانفرهنگی و چگونگی تعامل با دیگران در زاویههاى گوناگون: اقتصادى، فرهنگى، سیاسى و… مسأله روز همه مسلمانان مىگردد[12] و پرسشهاى انبوهى را فراروى فقیهان و اسلامشناسان مىنهد.
ارتباطات صرفا یک قالب رفتاری نیست؛ بلکه با آگاهی و معرفت نیز ارتباط پیدا میکند. یک مسلمان همچنان که میتواند در یک ارتباطِ میانفرهنگی بر مخاطب خود تاثیر بگذارد، احتمال تاثیرپذیریاش نیز وجود دارد. بهطور کلی، اینکه ارتباط با چه کسی با چه شیوهای و با چه محتوایی صورت گیرد کاملا مهم بوده و در سرنوشت فرد و حتی جامعه مسلمین تاثیر میگذارد؛ این حساسیتها بتدریج جدیتر میگردد. دقیقا همین موارد است که ارتباطات میانفرهنگی را برای پژوهشگر اسلامی به یک «مسأله» تبدیل میکند که برای حل آن باید به پرسشهای ذیل پاسخ دهد:
دین اسلام چه الگویی را برای ارتباطات میانفرهنگی ارائه میدهد؟ویژگیهای اصلی ارتباطات میانفرهنگى از نظر اسلام کدامند؟
آیا ارتباطات میانفرهنگی از اصول و قواعد خاصی پیروی میکند؟
ارتباط با افراد جوامع دیگر(اعم از مسلمانان و غیرمسلمانان) با چه هدفی صورت میگیرد؟
بسیاری از متولیان فرهنگی همواره در صدد پیدا کردن راهی برای بهینهسازی روابط اجتماعی در ساحتهای مختلف آن بودهاند؛ ولی ظاهرا هیچگاه چنین اتفاقی در حد انتظار رخ نداده؛ یا دستکم مقیاسی برای اطمینان از سنجش اثربخشی برنامهها وجود نداشته است. همۀ کسانی که به بهبود وضعیت روابط اجتماعی میاندیشند، از فقدان الگوی رفتاری جامع که بر دادههایی قابل اعتماد مبتنی باشد، گله دارند. بهطور طبیعی دستیابی به دادههای مبتنی بر تحقیقات علمی که بتوان براساس آن رفتارهای اجتماعی را تنظیم و یا به برنامهریزی کلان پرداخت، نیازمند آگاهی از مطلوبیتهای اسلام است. تاکنون به بررسی جامع دست نیافتهایم که در آن بهطور خاص به الگوی مطلوب در عرصۀ ارتباطات میانفرهنگی پرداخته و سپس بر اساس آن، تحقیقات توصیفی و توصیههای هنجاری شکل گرفته باشد. این رساله هم نگاهی جامع به ارتباطات میانفرهنگی دارد و هم، زمینه را برای بررسیهای میدانی فراهم میکند.
ضرورت و اهمیت تحقیق
گسترش ارتباطات در سطح جهانی و پیامدهایی که بهویژه برای جوامع اسلامی و مسلمانان خواهد داشت تحقیق درباره این موضوع را به یک ضرورت انکارناپذیر تبدیل کرده است. برغم اهمیت بسیار زیاد عرصه ارتباطات میانفرهنگی، آنچنان که باید توجه پژوهشگران ارتباطی به این موضوع معطوف نگشته است و از اینرو در این خصوص خلاء جدی وجود دارد. پژوهش حاضر در جهت پاسخ به یکی از مسائل فراوانی که در این عرصه وجود دارد، شکل گرفته است.
فرضیهها
معمولا اعتقاد بر این است که لزوم ارائه فرضیه تنها در تحقیقات تبیینی است.[13] یعنی دستکم دو متغیر در آنها حضور دارد.[14] فرضیه «حدسی است عالمانه درباره ارتباط میان دو متغیر یا بیشتر».[15] در غیر از اینگونه تحقیقات، مسأله یا موضوع پژوهش فقط به صورت سوال بیان می شود[16] و محقق هم در پایان پژوهش به آنها پاسخ می دهد. این تحقیق از سنخ مطالعات و بررسیهای اکتشافی است بنابراین از طرح هرگونه فرضیهای صرفنظر میکنیم.
[1] شوتس ایشل، راینر؛ مبانی جامعهشناسی ارتباطات، نشر نی، ۱۳۹۱: ص ۱۶
مقدمه
«الگوی ارتباطات میانفرهنگی در اسلام» بهعنوان یک «سازه»[1] مفهومی، از حداقل سه مفهوم (الگو، ارتباطات میانفرهنگی و اسلام) و حداکثر پنج مفهوم (الگو، ارتباطات، فرهنگ، میانفرهنگی و اسلام) تشکیل شده است. تلاش خواهد شد علاوه بر تعریف این مفاهیم، تعدادی مفهوم دیگر هم که بهصورت شبکه مفهومی در روشن شدن این مفاهیم نقش دارند، مدنظر قرار گیرند.
1-1- الگو
فقدان اجماع درباره تعریف مفاهیم اساسی در علوم اجتماعی نوعی آشفتگی در کاربرد آنها را سبب شده است. الگو، مدل، نظریه، انگاره یا پارادایم،[2] ساخت، نوع، گونه، هنجار و مفاهیمی از این قبیل در برخی منابع، اگر نه بهجای همدیگر، بهصورت توأمان آورده شده و مورد بحث و مقایسه قرار گرفتهاند. بنابراین تعریف «الگو» با بررسی شبکه مفاهیم مرتبط امکانپذیر خواهد بود و بدین لحاظ جمعبندی دیدگاهها و ارائه تعریف قابل قبول برای الگو با دشواریهایی همراه است. بهویژه اینکه «در رشتههای گوناگون علمی، الگو با تفسیرهای مختلفی ارائه گردیده است و هنوز یک تعریف جامع مورد پذیرش همگان از آن وجود ندارد و مناقشات در تعریف نیز به راحتی پایانپذیر نیست.»[3]
واژه الگو معادل لغت انگلیسی «پَتِرن»[4] و لغت عربی «اسوه» و به معانی مختلفی مانند نظریه، مدل، انگاره، شکل، قالب، منوال و نقشه بهکار رفته است. در لغت نامه دهخدا این واژه معادل روبرو، سرمشق، مقتدی، اسوه، قدوه، مثال، نمونه و مانند آن قرار گرفته است. در دهههای اخیر محققان و اندیشمندان فلسفه و تاریخ علم و روششناسی آنگاه که از الگو سخن میگویند منظورشان مجموعهای از مفروضات، مفاهیم، ارزشها و تجربیاتی است که روشی را برای مشاهده واقعیتِ جامعه علمی ارائه میکنند. آنها از واژه «پارادایم» و یا بهتعبیر ما الگو بهعنوان واحد ارائه و ارزیابی تکنظریهها و همچنین مجموع نظریههای علمی یاد میکنند.[5]
در علوم اجتماعی، آلن بیرو الگو را واژهای مصطلح در جامعهشناسی انگلوساکسون برمیشمرد که شباهت معنایی با مدل، گونه و هنجار دارد. الگو امری شکلگرفته در یک گروه اجتماعی است که بهعنوان راهنمای عمل بهکار میرود. بیرو معتقد است الگو شیوههای زندگی است که از صوری فرهنگی منشا میگیرد.[6]
در معنای دیگر، الگو بهمعنای «اسوه» میباشد. اسوه از ماده «ا س و» بهمعنای اقتدا کردن و راضی بودن به رفتار الگو و در احوال مثل او بودن است[7] و در اصطلاح بهمعنای الگویی است که انسان از آن پیروی میکند، چه در زمینه خوب و چه در زمینه بد.[8] این کلمه در اصطلاح اسلامی برای پیروی از الگوهای شایسته استفاده میشود.[9] چنانکه در قرآن همیشه با صفت «حسنه» آمده است.[10] پس، میتوان گفت: «الگو یک وسیله و معیار و میزانی است برای اینکه آن کاری که انسان میخواهد انجام دهد، با آن الگو تطبیق داده شود.»[11]
به این ترتیب، دست کم شش تلقی از الگو وجود دارد: 1) مدل ، 2) نظریه، 3) انگاره یا پارادایم، 4) نوع و ساخت، 5) نقشه راه یا نقشه جامع و 6) اسوه. ابتدا هر کدام از این تلقیها را به اجمال بررسی و در پایان نسبت هر کدام را با تلقی مورد نظر به بحث میگذاریم.
1-1-1- الگو بهمثابه مدل
واژه مدل در ادبیات علوم اجتماعی کاربردهای متعدد دارد؛ گاه در معنایی مترادف با نظریه و گاه بهمعنای بازنمودِ نموداری ریاضیاتی بهکار میرود. در مواردی مقصود از مدل، بیان یک واقعیت در قالب تشبیه و تمثیل است. گاه ممکن است مدل در معنای نمونه و الگوی هنجاری بهکار رود. نیز ممکن است مدل، یک معیار مقایسه یا به اصطلاح وبری تیپ ایدهآل اراده شود. یکی از رایجترین کاربردهای آن نیز که در مباحث روش تحقیق بیشتر مورد توجه است، معنایی است که از آن با عنوان مدل تحلیلی یا مدل نظری یاد میشود.[12] به طور کلی، در علوم اجتماعی، مدل مجموعه فیزیکی، ریاضی یا منطقی است که نشاندهنده ساختهای اساسی یک واقعیت است. مدل میتواند تام یا جزئی باشد بدین معنی که تمام جوانب واقعیت را شامل شود یا بخشی از آن را مدنظر قرار دهد. بهعقیدهی بیرو تلاشهای زیادی برای کاربرد نظریه مدلها در علوم انسانی انجام شده اما بهسبب پیچیدگی و کیفی بودن پدیدههای اجتماعی و انسانی، مدلها جز رهیافت و تخمین درباره آینده سودمند نیستند. هنگامی که از مدل رفتار صحبت میشود بیشتر معنای الگو از آن استنباط میشود.
رویکردهای فلسفی نسبت به مدل نیز قابلتوجه است؛ دایرهالمعارف فلسفهی استنفورد در بررسی مدل، رویکردهای معناشناختی[13]، هستیشناختی[14]، معرفتشناختی[15] و فلسفه علم[16] را در خود گنجانده است.
درباره رابطه الگو و مدل باید گفت که اصطلاح انگلیسی Pattern توسط جامعهشناسان فرانسوی بهشکل Model بهکار گرفته میشود و در بسیاری از موارد و طبق نظر اکثر جامعهشناسان، این دو واژه در یک معنی بهکار میرود. بنظر اشتریان، استفاده از واژگانی چون الگو یا مدل و … بیش از آنکه تعریف دقیق داشته باشد، تابع سلایق پژوهشگران و شرایط خاص هر رشته است.[17]
برخی بین این دو تفاوتهایی را قایل شده و گفتهاند که واژه Model کمی پیچیدهتر از واژه Pattern است. واژه Pattern بیشتر به »ساخت و روابط بین عناصر یک واقعیت» توجه دارد و طرح ساده شدهایی است که خطوط اساسی یک مجموعه اجتماعی و نسبتهای موجود بین آنها را مشخص میکند. واژه Patternبرای سادهتر و قابلفهم کردن پدیدهها، به تنظیم عناصر آن پدیده و ایجاد نظمی در آنها، میپردازد و آنرا بهشکل یک طرح منطقی و یک پیکره در میآورد و بهنوعی یک ابزار توصیفکننده است.[18]
بهسختی میتوان الگو را از مدل تفکیک کرد و میتوان آنها را معادل هم در نظر گرفت. اما اگر بخواهیم تفاوتی میان آنها قائل شویم باید بگوییم الگوها واقعیتهای اجتماعی و خارجی هستند که نظام یافتهاند و ما آنها را مشاهده میکنیم. اما مدل از روی واقعیت ساخته میشود که به تقلیل و سادهشدن آن میانجامد.
1-1-2- الگو بهمثابه نظریه
در برخی زمینهها، الگوها بهمثابه نظریههای ساخته و پرداخته کامل عمل میکنند، که از آنها نتایج خاصی بهدست میآید. در واقع بعضی مولّفان، اصطلاحات الگو و نظریه را مترادف میدانند.[19] اما به عقیده کاپلان، این کاربرد را نمیتوان کاملا موجه دانست.[20] توجه خاص وی در اینباره از این عقیده ناشی است که فقط اقسام بهخصوصی از نظریهها را باید الگو نامید و بهعکس، میتوان گفت که بسیاری از نمونههایی که الگو خوانده میشوند در آزمونهای ویژه نظریههای بیتناسب علمی مردود شناخته میشوند.[21]
پارهای نوشتهها نظریهپردازی را مقدم بر الگو قلمداد کردهاند. «بدون خلق نظریه نمیتوان در حوزه عمل به پیشرفت و توسعه دست یافت. چرا که بر اساس این مدل، ابتدا باید در همه حوزههای مورد نیاز نظریهپردازی کرده و سپس با طراحی الگوهای متناسب با نظریههای تدوینی، زمینههای اجرای آنها را در حوزه عمل از طریق تجربه فراهم آورد.»[22]
در حقیقت نظریه، بدون ارجاع به مدل، بهشکل بیواسطه و مستقیم، امور اجتماعی را تبیین میکند. در حالیکه مدل از طریق تشابه، به شناخت واقعیت کمک میکند و با برجستهکردن عنصر تشابه، درک روشنتری از شباهت میان واقعیت و مدل ذهنی فراهم میسازد. البته باید دانست که مدلِ یک شیء برحسب تعریف، عین آن نیست؛ بلکه به شیء مورد نظر شباهت دارد. مثلا مدل یک کارخانه، صورت کوچک و فرضی از کارخانه ارائه میدهد. در علوم اجتماعی نیز مدلهایی براساس واقعیت میسازند و سپس روی میزان تطبیق آن با واقعیت بحث میکنند. «انسان اقتصادی»، مدلی فردی است که با امور اقتصادی برخوردی منطقی دارد؛ برای چنین مدلی مفروضاتی در نظر گرفته میشود؛ اما ممکن است تمام آن مفروضات، با واقعیت تطبیق نکند. پس در رابطه مدل و واقعیت، باید به وجه تشابه کلّی آنها توجه و از جزئیات صرف نظر کرد.[23]
1-1-3- الگو بهمثابه انگاره
برحسب نظر اکثر جامعهشناسان، اصطلاحات ساخت، نوع، انگاره و الگو کمو بیش یکسان بهکار رفتهاند. لیکن تفاوتهای جزئی و معنیداری مابین این مفاهیم دیده میشود:
بهکارگیری واژه انگاره، کوشش در راه سادهترکردن و آسانفهماندن واقعیت از طریق تنظیم عناصر و داخلکردن نظمی در آنهاست. مثلا میتوان طرح منطقی روابطی را که بین برخی از عناصر یک نظام وجود دارد بهشکل یک پیکره درآورد.[24]
1-1-4- الگو بهمثابه نقشه راه
پارهای اظهارنظرها درباره الگو بهویژه آنچه بعد از تاسیس مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت از سوی افراد مختلف ارائه شده است بهگونهای است که الگو را بهمثابه یک نقشه راه در نظر گرفته است. از این اظهارات میتوان برداشت نمود در باور این افراد الگو مجموعهای از برنامههای خرد و کلان و زمانبند برای رسیدن به نقطه مطلوب است. این تلقی بهخصوص در ارتباط با پیشرفت پررنگتر میگردد. با تحلیل اصطلاح «پیشرفت» به این نکته مهم دست پیدا میکنیم که پیشرفت، حرکت از وضعیت موجود بهسمت وضعیت مطلوب (بهسوی اهداف) است. این حرکت باید بهصورت کاملا آگاهانه صورت گیرد و گامهای رو به جلو با توجه به اهداف تنظیم گردد. بنابراین پیشرفت شامل تبیین وضعیت مطلوب، تحلیل وضعیت موجود، و ترسیم راهبرد حرکت خواهد بود و به هر میزان که به اهداف تعریف شده دست بیابیم، بههمان میزان پیشرفت حاصل خواهد شد. پس، پیشرفت یک نقطه نیست؛ بلکه گامهای مثبتی است که در جهت دستیابی به اهداف محقق میگردد. بهعبارت دیگر، پیشرفت نقاط مقبول و نقطه مطلوب دارد و لذا الگوی اسلامی ایرانی باید علاوه بر تعیین اهداف، مسیر یا مسیرهای حرکت بهسوی آن را نیز ترسیم کند. بدین ترتیب، الگو نقشه راه است.[25]
چنین الگویی زمانی مطرح میشود که افراد بهدنبال راهی برای دستیابی به وضعیت مطلوب باشند؛ اینجاست که همواره گروهها و اندیشههای مختلف سعی میکنند با تصویرسازیهایی از وضعیت مطلوب، وضعیتی را بر اساس مفاهیم ارزشی ترسیم کنند که انگیزۀ حرکت به آن سمت میان مخاطبان ایجاد شود. بنابراین، هر الگویی که مطرح میشود، ناظر به گذار از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب است. بههمین سبب، داشتن یک آرمان و مطلوب، امری ضروری برای الگوست[26] که پیروزمند آن را نرمافزار و منطق اداره جامعه مینامد[27] و همایون اسم چنین الگویی را «الگوی خردگرا» نام مینهد. الگوی خردگرا در مقابل الگوی «گام به گام»، که ناظر به رفع اختلالهای بوجودآمده در نظام اجتماعی است، قرار دارد. الگوی خردگرا همواره در پی بهحرکت درآوردن جامعه بهسمت آرمان نهایی است. سیاستگذاری در کشورهایی که ایدئولوژی مشخصی بر آنان حاکم است(مانند کشورهای اسلامی و نظامهای کمونیستی)، در این الگو جای میگیرد. تکیه این الگو بر مجموعهای از اصول و آرمانهاست.[28] احتمالا الگوی مورد نظر شهید صدر هم با الگوی خردگرای مورد نظر همایون، همخوانی داشته باشد. شهید صدر، انسانها (و به تبع آن جوامع) را با توجه به مطلوبها(ایدهآلها)ی خودشان به سه دسته تقسیم میکند: دسته اول انسانهایی هستند که مطلوبهای خودشان را از واقعیتهای عینی و خارجی میگیرند. این انسانها ورای وضع موجود، آرزوی رسیدن به هیچ مقصود دیگری را ندارند و تمام همت آنها بهدست آوردن غذا، مسکن و لباس است. دسته دوم، انسانهایی هستند که علاوه بر نیازهای محدود مادی، از مطلوبهای معنوی بسیار محدود هم برخوردارند ولی محدود را بهجای نامحدود میپندارند. در جوامعی که این انسانها زندگی میکنند، حرکت جامعه تا زمان رسیدن به مطلوب جدید است و بهمحض رسیدن به آن از حرکت باز میایستند. و دسته سوم، انسانهایی هستند که مطلوب و آرمانشان «الله» است. این انسانها ضمن این که به مطلوب نوع اول و دوم توجه دارند، آنها را در جهت و خواست مطلوب مطلق و نامحدود یعنی «خدا» میخواهند؛ زیرا دنیا را مزرعه آخرت میدانند.[29] تحولی که پیامبر اکرم(ص) در جامعه جاهلی ایجاد کرد، تحولی از مطلوب نوع اول به مطلوب نوع دوم بود.[30] تعریف مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت از الگو چنین است:
«نقشه راه جامع و کلان فرآیند حرکت تکاملی جامعه از وضعیت موجود بهسوی وضعیت آرمانی مبتنی بر مبانی اسلامی و در چارچوب اصول و احکام اخلاقی و فقهی اسلام».[31]
1-1-5- الگو بهمثابه اسوه
برداشت دیگری از الگو بهمعنای اُسوه است. راغب در مفرداتش در معنای «اسوه» می نویسد: «أسا، الأسوه و الاسوه همانند قُدوه و قِدوه حالتی است که انسان از غیرش متابعت میکند. این