استرس شغلی
استرس سبب ایجاد گستردهای از نتایج نامطلوب، پرهزینه و جبران ناپذیر می شود که هم بر فرد و هم بر سازمان تاثیرگذار است. در یک محیط سازمانی، استرس عامل اصلی بروز مشکلات در عملکرد افراد و سلامتی آنها است که ناخواسته اتفاق میافتد و پیامدهایی را برای سازمان در پی دارد. بنابراین، آگاهی از این پیامدها در مدیریت بر آن موثر خواهد بود. پیآمدهای ناشی از استرس شغلی را میتوان در ابعاد فردی و سازمانی مورد بررسی قرار داد. این پیآمدها از جهت فردی، در سه گروه زیر قابل بررسی است:
۱. رفتارها و احساسات ناخوشآیند- همانند: نارضا یتی شغلی، انگیزش پایین، تضعیف روحیه ی کارمند، ازدست رفتن تعهد سازمانی، افت کیفیت زندگی کاری، غیبت، تغییر و تبدیل، تمایل به ترک کار، بهرهوری پایین، کاهش کمیت و کیفیت در کار، کاهش قدرت تصمیم گیری، افزایش دزدی، خراب کاری و وقفه در کار، فرسودگی شغلی، بیگانگی، و افزایش در مصرف سیگار و مشروبات الکلی.
۲. اختلالات فیزیولوژیکی- همانند: افزایش فشار خون و ضربان قلب، بیماری های قلبی- عروقی، افزایش کلسترول، افزایش قند خون، بیخوابی، سردرد، عفونت، مشکلات پوستی، وخستگی.
۳. اختلالات روانی- همانند: پریشانی، اضطراب، کاهش مقاومت و تجاوز، خستگی، از دست دادن اعتما د به نفس و خودبرانگیختگی، ازدست دادن تمرکز، احساس پوچی کردن، شتابزدگی، بی اعتنایی به هنجارها و ارزشهای اجتماعی، نارضایتی از شغل و زندگی، دورماندن از واقعیات و فرسودگی هیجانی.
از بعد سازمانی پیآمدهای استرس را میتوان در دو گروه اصلی طبقه بندی کرد:
۱. پیامدهای سازمانی: ا زدست دادن روحیهی کاری، کاهش بهرهوری و عملکرد، کاهش در کیفیت خدمات و تولیدات، کاهش ارتباط با مشتریان، ازدست دادن مشتریان، خدشه دارشدن تصویر و شهرت شرکت، ازدست رفتن فرصت ها، پراکندگی در تولیدات، افزایش نرخ تصادفات و اشتباهات، افزایش در تغییر و تبدیلات، از دست دادن کارمندان خبره، افزایش مرخصی استعلاجی، بازنشستگی زودرس، کاهش همکاری، کاهش ارتباطهای داخلی، افزایش تعارضهای داخلی و جو کاری غیرقابل پیش بینی.
۲. هزینه های سازمانی- همانند: هزینه ناشی از کاهش عملکرد و بهرهوری، هزینه های ناشی از جایگزینی افرادی که سازمان را ترک کرده اند، افزایش مخارج درمانی، افزایش هزینه های حفظ سلامتی، هزینه ها ی ناشی از طرح دعوا علیه شرکت و هزینه های ناشی از صدمه دیدن تجهیزات (گانستر و شابرک[۱]،۱۹۹۱).
الوانی در بحث خود از فشارهای عصبی معتقد است که فشارهای عصبی عملکرد و فعالیتهای اعضای سازمان را تحت تأثیر قرار داده و آنها را دچار حالات روانی خاص کرده و رفتار و اعمالی را از خود نشان می دهند که در بازدهی سازمان منعکس می شود نیروی انسانی سازمان را ضایع کرده و اهداف را دستخوش تزلزل می کند (نزهت، ۱۳۷۵) در همین راستا نتیجه تحقیق بیکزاده (۱۳۷۶) حاکی از رابطه ی عوامل ایجاد استرس در کارکنان با کاهش عملکرد آنان است. به همین دلیل در دهههای اخیر فشار عصبی یا استرس و علل و عوامل آن در محیطهای شغلی و از جمله سازمانها مورد بررسی و توجه بسیار واقع شده و یکی از مباحث اصلی رفتار سازمانی را به خود اختصاص داده است. علمای این رشته دریافتهاند که فشار عصبی اثرات فراوانی بر عملکرد و فعالیتهای اعضای سازمان دارد و مدیران و کارمندان سازمان تحت تأثیر این فشار دچار حالات روانی شده و دست به رفتار و اعمالی میزنند که نتایج آن مستقیما در بازدهی سازمان منعکس می شود. (میقاتی، ۱۳۸۰) به این ترتیب استرس شغلی از مسائل بسیار مهمی است که پرداختن به آن و یافتن راهحلی برای کاهش آن بسیار ضروری است
۲-۱-۲-۱۱- نظریهها و الگوهای استرس
با وجود تحقیقات وسیعی که در زمینه استرس انجام شده و استفاده گستردهای که از این مفهوم می شود، هنوز هم استرس به طور دقیق تعریف نشده است. برخی از افراد وقتی درمورد استرس صحبت می کنند، در واقع به یک محرک محیطی اشاره می کنند. بعضی آن را پاسخی به محرک محیطی میبینند و عد های آن را در تعامل بین محرک محیطی و پاسخ جستجو می کنند. نظریه پردازان و پژوهشگران مختلف نیز هر کدا م استرس را از زاویه متفاوتی تحلیل کرده اند. در اینجا به بررسی برخی از این نظریه ها میپردازیم .
۲-۱-۲-۱۱-۱- نظریه روان تحلیل گری
هسته اصلی شخصیت است و هر نوع تهدید به ارزش و کفایت آن، در واقع هسته مرکزی وجود شخص را « من» از نظر فروید از تحقیر و در هم پاشیدگی به کار گرفته میشوند. “من” مکانیسمهای دفاعی مختلفی به منظور حفظ « من » تهدید می کند. هنگام تهدید ما همواره از این مکانیسمها استفاده میکنیم، زیرا وجود آنها برای ناچیز جلوه دادن شکست ها و حمایت در مقابل نگرانیها و احساس ارزش و کفایت فردی، ضروری است. البته اگر در استفاده از مکانیسمهای دفاعی افراط شود، دفاعهایی که برای حفظ تمامیت شخص به وجود آمده، خود موجب بروز اختلال میشوند، گاهی مکانیسمهای دفاعی (برای مثال دلیل تراشی) زمانی به کار برده میشوند که افراد برای مستدل جلوه دادن عقاید و رفتار خود در تکاپو هستند. هنگامی که از درک اتفاقات و حوادث ناموافق و مخالف عاجز میمانیم یا در مقابل عمل و رفتار خود یا وقایع خارجی، دچار استرس میشویم، دفاعهای ایمنی بخش برای حمایت ما در مقابل اضطراب وارد عمل میشوند. میزان استرس قابل تحمل در هر فرد بدون آنکه علائم اختلال و به هم خوردن سازمان رفتاری و تمامیت فردی در وی بروز کند، قدرت تحمل استرس نامیده می شود (روزنمن و سلیگمن[۲]، ۱۹۸۹)
الکساندر (۱۹۸۵) به نقل از دیویدسن و نیل، (۱۹۹۰) برجسته ترین نظریهپرداز روان تحلیل گری در زمینه واکنشهای روانی -فیزیولوژیک این نوع اختلالها را پیامد حالات عاطفی یا هیجانی ناهشیار میداند. وی فرض کرد که بیماران مبتلا به زخم معده تمایل خود را برای عشق والدین در کودکی سرکوب کرده اند. این انگیزشهای سرکوب شده سبب فعالیت بیش از حد دستگاه عصبی خودکار میشوند و در معده زخم تولید میکنند. از دیدگاه فیزیولوژیکی، معده به طور دائم در حال آماده ساختن خود برای دریافت غذاست و فرد به طور نمادین آن غذا را با عشق به والدین معادل ساخته است . برانگیختگیهای تخلیه نشده خصمانه نیز به وجودآورنده حالات هیجانی یا عاطفی مزمناند و موجب ایجاد فشار خون میشوند.
۲-۱-۲-۱۱-۲-نظریه ضعف جسمانی
براساس نظریه ضعف جسمانی، استرس در کنار اختلال خاص روانی فیزیولوژیکی موجب بروز ضعف در اندام جسمی خاصی می شود. عوامل ژنتیکی، بیماریهای قلبی، رژیم غذایی و غیره ممکن است دستگاه عضوی خاصی را مختل سازند. این دستگاه در برابر استرسهای آتی، حتی استرسهای ضعیف و ملایم آسیبپذیر خواهد بود. براساس این نظریه، بدن انسان مانند یک تایر، که از نازک ترین قسمت خود هوا را بیرون میدهد، عمل می کند. برای مثال، دستگاه تنفس ضعیف ممکن است خود را مستعد ابتلا به آسم کند. به این ترتیب بر اساس این نظریه، بیماری، ناشی از تعامل بین فیزیولوژی فرد و استر س خواهد بود (دیویدسن و نیل ، ۱۹۹۰)
۲-۱-۲-۱۱-۳-نظریه تکوین و تعادل خودکار
در بدن سالم، همیشه باید توازن ظریف و پیچیده اعمال دو دستگاه سمپاتیک و پاراسمپاتیک حفظ شود. شلیک یا شروع فعالیت دستگاه سمپاتیک، باید به زودی با فعالیت افزایش یابد و با پاراسمپاتیک جبران شود. برای اینکه رگهای خونی و غدد صدمه نبینند، نباید هیچ یک از دستگاهها انرژی خود را به مدت طولانی یا بیش از حد به جریان بیندازند. خطر جسمی واقعی معمولاً گذراست، ولی از خطرهای اجتماعی، تفکر منفی در مورد گذشتهها و نگرانی در مورد آینده، به راحتی نمیتوان گریخت؛ آنها میتوانند دستگاه سمپاتیک را تا مدتها برانگیخته نگاه دارند و بدن را در حالت اضطراری مداوم باقی بگذارند. چنین وضعیتی به عدم توازن دستگاه سمپاتیک و پاراسمپاتیک دامن میزند و موجب بروز تغییرات بدنی می شود که ممکن است فراتر از توان جسمانی ارگانیسم باشند، در نتیجه اختلال های روانی فیزیولوژیکی بروز می کنند (دیویدسن و نیل، ۱۹۹۰)
۲-۱-۲-۱۱-۴-نظریه پردازش اطلاعات
این نظریه تمایز بین تنشهای روان شناختی و فیزیولوژیکی را ممکن می سازد. در نظریه پردازش اطلاعات، بر چگونگی تفسیر محرک ها به عنوان عامل تنش تأکید شده است . بر این اساس ، این نظریه بر ارزیابی شناختی و توجه انتخابی تأکید دارد. از این دیدگاه تصمیم فرد در مورد اینکه کدام محرک ها باید در حافظه کوتاه مدت پردازش شوند یا مورد فراموشیو غفلت قرار گیرند نیز در بروز و تشدید استر س نقش دارد. دیدگاه پردازش اطلاعات ساختارهای حافظه بلندمدت را نیز مورد توجه قرار داده است، چرا که آمادگیهای شناختی فرد به او اجازه می دهند که تفسیرش از مجموعه ای از محرکها خوشایند یا ناخوشایند باشد (کوتاش[۳]، ۱۹۸۵) با افزایش ارزیابیهای مشخص از محرکها به منزله منابع تنش، فشار بیشتری بر سیستم وارد می شود. به طور کلی، فشار بیشتر بار اطلاعاتی بیشتری روی جریانات زیستی و شناختی فرد به همراه دارد.
براساس این نظریه، منابع تنش دو نوعاند:
- ۱٫ پیش بینی خطر یا درد جسمانی
- ۲٫ پیچیدگی محرک که مستلزم ارائه پاسخهای پیچیده است .
۲-۱-۲-۱۱-۵-الگوی فرهنگی اجتماعی
بافت فرهنگی - اجتماعی نیز بر بروز استرس تأثیر دارد. پدیده های فرهنگی و اجتماعی متعددی میتوانند منابع استرس قلمداد شوند که مهم ترین آنها عبارتند از:
-
- ۱٫ اختلاف بین ساختار ویژه خانواده و آنچه در محیط اجتماعی، غالب است.
- ۲٫ مراحلی از زندگی که در آن تغییراتی به وقوع میپیوندد، مانند زمانیکه فرزندان خانه را ترک می کنند.
- ۳٫ نقش تعارضها مانند تعار ض بین نیاز به کار کردن پدر و مادر و نیاز ویژه به نگهداری تمام وقت کودک
- ۴٫ عوامل تنشزای مربوط به کار، مانند عدم رضایت شغلی و مسئولیتهای شغلی
- ۵٫ انزوای اجتماعی، مانند زندگی در نقاط دوردست برای کشاورزی
- محل و نوع اقامت، دوستان، و فرصتهای شغلی که می تواند برای فرد تنشزا باشد.
۲-۱-۲-۱۱-۶-الگوی مذهبی
در دهههای اخیر به روان شناسی دینی و مذهبی و رابطه آن با سلامت جسمانی و روانی توجه بسیاری شد حالت (ایمونس و پالوتزیان[۴]، ۲۰۰۳؛ هیل و پارگامن[۵]، ۲۰۰۳ ). این امر به تشکیل مؤسسات، چاپ کتابها و نشریات و پژوهش های مختلفی منجر شده است (وونگ، ۲۰۰۶)
دین و نیاز به نیایش و خدا، جلوهای از نیاز انسان به کمال و گریز از حالت دوگانگی است. امروزه در بیشتر جوامع به تجربه ثابت شده خانوادههایی که دارای سبک زندگی مذهبیاند، نسبت به خانواده های سست مذهب، آرامش فردی، خانوادگی و اجتماعی بیشتری دارند. اعتقادات مذهبی میتوانند از بسیاری از بیماریهای روانی پیشگیری کنند. (فروم[۶]، ۱۹۷۶)
با نگاهی گذرا به آثار دانشمندان اسلامی، میتوان دریافت که آنان با تمسک به منابع اسلامی، خدمات روانپزشکی ارزندهای به نیازمندان عصر خود ارائه کرده اند. منبع آثار باقیمانده از علمایی چون ابوعلی سینا و امام محمد غزالی، نشان میدهد که آنان توجهی عمیق به مشکلات روانی مردم داشته اند و با بهره گیری از توصیههای مکتب اسلام راهحل های شایستهای را عرضه کرده اند.
در آیات قرآن کریم، چهارعامل عمده و اساسی برای پیشگیری و کاهش استرسهای روانی بیان شده است که عبارتند از: ۱٫ ایمان به خدا؛ ۲٫ ایمان به آخرت ؛ ۳٫ عمل صالح ؛ و ۴٫ بخشش .
ایمان به خدا، اصلیترین و اساسیترین مفهوم حیات بخش و زیربنای تمام افکار و اندیشههایی است که لازمه آن معرفت و شناخت است ؛ ایمان به آخرت ، به معنای جاودانه بودن انسان و بازگشت او به سوی خداست ؛ عمل صالح، مفاهیم و جنبه های گسترده و جامعی دارد. عمل صالح به مجموع کارهای خوب، خیر، مفید، ارزنده و اخلاقی اطلاق می شود؛ بخشش یا انفاق، به منزله عملی صالح و بسیار ارزنده تمام آثار روحی مترتب بر اعمال صالح را شامل می شود. به طورکلی، آموزههای قرآنی جنبه القایی مثبت و بسیار پرقدرت و کارآمدی دارند که به شخص نیرویی سازنده میبخشند و باعث آرامش وی می شوند که برخی از آنها عبارتند از:
- ۱٫ توکل و استعانت به نیرو و قدرت لایزال الهی در کلیه امور
- ۲٫ صبر، شکیبایی، مقاومت و استقامت در برابر مشکلات، مصائب و سختیها
- ۳٫ اطمینان خاطر و آرامش روحی از اینکه خیر و مصلحتی برای همه امور وجود دارد
- ۴٫ یاری خداوند و رحمت و کفایت الهی
- ۵٫ گشایش و فرج در امور پس از سختیها توسط خداوند
۲-۱-۲-۱۱-۷-الگوی روان تنی
در بررسی علت اختلالهای روانی فیزیولوژیکی سه پرسش مطرح می شود:
- ۱٫ چرا استرس فقط در بعضی افراد تولید بیماریهای روانی فیزیولوژیکی می کند؟
- ۲٫ چرا گاهی اوقات استرس سبب بیماری و اختلال روان شناختی می شود؟
- ۳٫ با توجه به اینکه استرس موجب بروز اختلالهای روانی فیزیولوژیکی می شود، چه چیزی مشخص می کند که آن اختلال کدامیک از اختلالهای متعدد و در کدا م ناحیه بدن خواهد بود؟
پاسخ به پرسشهای مذکور مورد توجه فیزیولوژیستها و روانشناسان مختلف قرار گرفته است. رویکردهای فیزیولوژیکی، برخی از اختلالهای روانی - فیزیولوژیکی را به ضعف خاص یا به فعالیت بیش از حد سیستم عضوی شخص در واکنش به استرس نسبت دادهاند. نظریه های روانشناختی هم حالتهای هیجانی و عاطفی مخصوصی را برای اختلالهای ویژه در نظر گرفتهاند.
فرض اساسی الگوی روان تنی این است که اگر ارگانیسم تحت فشار قرار گیرد، ممکن است در قسمتی از بدن شرایط بیماری زا ایجاد شود (گلدبری[۷]، ۱۹۸۱ ). ارائه دهندگان این الگو، معتقدند وجود تعارضها و فشارهایی که ارگانیسم را در ارائه پاسخ مناسب ناتوان میسازند، فرایندهای فیزیولوژیک بدن را تحت تأثیر قرار می دهند. البته فشارها و تعارضهایی که راهحلی برای آنها پیدا شود، به تغییرات ارگانیک منجر نمیشوند.
برخی از پژوهشگران فرض کرده اند که واپس زدن حالات هیجانی برای مدت زمان طولانی ممکن است به اختلالات جسمی آشکاری بینجامد. برای مثال، واپس زدن دائمی خشم به ایجاد بیماری میگرن کمک می کند و با زخمهای گوارش رابطه دارد. بازگشت حالت خشم موجب بروز تنشهای زیادی می شود (ادر و فریدمن، ۱۹۶۹)
۲-۱-۲-۱۱-۸-الگوی واکنش حفاظتی
در این الگو باور بر این است که هرگاه بدن تهدید می شود، برای حفاظت از خود و رفع مانع، واکنشی را شکل میدهد. برای مثال، وقتی مواد سمی و مضری توسط بینی استنشاق می شود (تهدید بدنی)، مخاط بینی شروع به ترشح کرده و چشم اشک تولید می کند (واکنش حفاظتی)؛ بدین وسیله عوامل مضر از بدن خارج میشوند (رفع خطر). وقتی بدن تهدید می شود، ممکن است واکنش جسمانی یا نمادین نشان دهد یا به واکنش یا واکنشهایی مشابه روی آورد.
این الگو با الگوی روانتنی تفاوتهایی دارد. به نظر میرسد که تفاوتها به مجموعه ای از واکنشها مربوط باشند. حالتهای هیجانی به تغییرات جسمانی منجر شده و این تغییرات گاهی موجب بروز اختلال در کارکردهای جسمانی میشوند. در الگوی واکنش حفاظتی یا حالتهای هیجانی، تغییرات جسمانی و الگوهای رفتاری مدنظرند. (راسموسن، اسپیسر و مارش[۸]، ۱۹۶۳)
یکی از انتقادهایی که به این الگو وارد شده، این است که تعریف استرس در آن مبهم است و این ابهام در تفسیر یافته های حاصل از پژوهش تأثیر واقعی دارد. برای مثال، در این الگو استرس هم محرک (علت ) و هم پاسخ (معلول) تلقی شده است. (باسوویتس و همکاران ۹۵۵ ؛ به نقل از راسموسن، اسپیسر و مارش، ۱۹۶۳) به این تناقض در تعریف استرس اشاره کرده و گفتهاند ساختار شخصیتی قبل از بروز نشانگان استرس بر عامل آن تأثیر دارد که اغلب نادیده انگاشته می شود. به نظر پژوهشگران محدودیت مهم الگوی واکنش حفاظتی این است که نمیتواند تبیین کند که چرا مردم به رویدادهای تنشزا به گونه های متفاوتی پاسخ می دهند. این الگو نشان نمیدهد که چرا بعضی از مردم هنگام واکنش به عوامل مضری که استنشاق می کنند، دچار تغییرات قلبی میشوند، بعضی دچار ترشح مخاط های بینی و ریزش اشک از چشم میشوند و گروهی اصلاً به آن واکنش نشان نمیدهند.
۲-۱-۲-۱۱-۹-الگوی پاسخ فیزیولوژیکی
مبدع این الگو جانیس ( ۱۹۸۸) است. این الگو دارای سه بعد یا جنبه اساسی است :
الف . رویداد یا عامل تنشزا (تروماتیک)
ب . پاسخهای فیزیولوژیک اشخاص به عامل تنش زا
ج . تعیین کننده های موقعیتی پاسخها
بنابر الگوی جانیس رویدادهای مهم می توانند دارای سه مرحله متوالی باشند
تهدید: اشخاص به خطری تهدیدکننده نزدیک شده یا از آن مطلع میشوند؛ البته هنوز خطری وجود ندارد.
تماس با خطر: در این مرحله اشخاص با خطر به طور واقعی روبه رو میشوند.
خطر قربانی شدن: این امر وقتی رخ میدهد که درجه خطر بسیار بالاست؛ افراد در این مرحله به پنج واکنش مختلف اشاره دارند:
- اجتناب و ترس: شخص با بهره گرفتن از مکانیسم انکار، از لحاظ روان شناختی خود را از عامل تنشزا رها میسازد.
- بیحرکتی آمیخته با حیرت: بیشتر افراد توانایی انجام فعالیتهای جسمانی و ذهنی را ندارند.
- بی علاقگی و افسردگی: به نظر میرسد که حادثه یا عامل تنشزا روی شخص بیتأثیر است .
- وابستگی مطیعانه: شخص، رفتاری شایسته از خود نشان نمیدهد و به شدت مطیع است .
- تحریک پذیری توأم با پرخاشگری: در این واکنش فرد به عامل خطر یا تنش حمله می کند.
هریک از این واکنشها کارایی جسمانی و ذهنی افراد را کاهش می دهند.
۲-۱-۲-۱۱-۱۰-الگوی بیوشیمی
سلیه پزشک و متخصص غدد درونریز است و برداشت او از استرس بیشتر مفهوم فیزیولوژیکی و ریشه در جریانهای بیولوژیک معروف است. این الگو در سال ۱۹۳۶ ارائه شد. او در زمان نشانگان سازگاری کلی ارگانیسم دارد. الگوی ارائه شده وی به دانشجویی، با بیمارانی مواجه شد که از علائم و نشانگان مشابهی همچون کاهش وزن، بیاشتهایی، کم شدن نیروی عضلات و فقدان امید و آرزو رنج میبردند. او مشاهده کرد که در برخورد با بیماری و حملات آن علائمی چون بزرگ شدن غدد، زخمهای معده و رودهای به وجود میآید که اینها علائم ثابت و پایداری بودند. این تغییرات نشانگان عینی استرس شناخته شدند و پایههایی را برای رشد کامل مفهوم استرس فراهم آوردند.
همانگونه که قبلاً نیز اشار ه شد، نظریه سلیه تحول پیدا کرد و نشانگان سازگاری کلی با سه مرحله مطرح شد که تظاهر بالینی وضعیت استرس است :
- ۱٫ مرحله هشدار: در این مرحله ارگانیسم به سوی دستهای از محرکهایی که فرد به طور ناگهانی در معرض آنها قرار میگیرد و با آنها سازگار نیست، واکنش نشان میدهد و خود دارای دو زیر مرحله است :
الف . مرحله شوک: واکنش اولیه و بیدرنگ به عامل تنشزا که موجب بروز علائمی چون تپش قلب ، فقدان آهنگ ماهیچه ها، کاهش حرارت بدن و فشار خون می شود.
ب. مرحله ضدشوک: واکنشی است که نیروهای دفاعی بدن را به کار میاندازد. در این مرحله غده فوِق کلیوی فعالیت می کند و ترشح هورمونهای کورتیکوئید افزایش مییابد. این هورمونها در واقع ضد هیجاناند. سلیه و همکاران ( ۱۹۳۶) این مواد را عامل سازگارکننده میدانند، زیرا وجودشان به ارگانیسم امکان میدهد تا تأثیر مخرب محرکهای گوناگون داخلی و خارجی را خنثی کنند.
- ۲٫ مرحله پایداری: در این مرحله ارگانیسم کاملاً با عوامل تنشزا سازگار شده، در نتیجه، موجب کاهش و رفع علائم استرس می شود.
- ۳٫ مرحله فرسودگی: چون قدرت سازگاری ارگانیسم محدود است، عوامل تنشزای شدید، طولانی و سخت موجب فرسودگی می شوند. درصورتی که علائم ظاهرشده ناشی از عوامل تنشزا یا نشانگان استرس ادامه یابند، منجر به ایجاد آسیب در ارگانیسم میشوند.
همان طورکه مشاهده می شود، ارگانیسم نمیتواند در مرحله اول (هشدار) باقی بماند و ضرورت دارد که از آن وضع خارج شود، چون این مرحله موجب اتلاف نیروهای زیادی می شود و صرف انرژی نمیتواند برای مدت زیادی ادامه یابد، چرا که انرژی سازگاری فرد انرژی محدودی است . آزمایش روی حیوانات نشان میدهد ظهور و وجود عوامل تنشزا برای مدت مشخصی قابل تحمل است. بعد از خستگی و فرسودگی ناشی از عوامل تنشزای سخت، فقط خواب و استراحت است که می تواند پایداری موجود زنده را حفظ کند و اغلب سازگاری را به سطوح قبلی برساند. به هر حال، ارگانیسم در اثر مصرف انرژی زیاد، بتدریج فرسوده خواهد شد. انرژی سازگاری به دو نوع تقسیم می شود که عبارتند از:
- ۱٫ انرژی سازگاری سطحی که بی درنگ مورد استفاد ه واقع می شود.
- ۲٫ انرژی سازگاری عمیق که برای مقابله با عوامل تنش زا صرف می شود.
انرژی سطحی فقط می تواند فرسودگی را تا حدودی تخفیف دهد و برای سازگاری عمیق تر و کامل باید عوامل تنش را شناسایی و رفع کرد.
۲-۱-۲-۱۱-۱۱-الگوی دوهرنوند
دوهرنوند[۹] (۱۹۶۱) با تغییراتی که در الگوی بیوشیمی سلیه انجام داد، الگوی خود را برای مطالعه اختلالات روانی در محیط اجتماعی ارائه داد. به نظر او عوامل متعددی در واکنش به عامل تنش زا و بروز نشانگان استرس نقش دارند که مهم ترین آنها عبارتند از:
- ۱٫ متغیرهای بیرونی که تعادل ارگانیسم را مختل می سازند
۲٫عوامل واسطه ای که می توانند تأثیر عوام ل تنش زا را تغییر دهند
- ۳٫ تعامل بین عوامل واسطه ای و تنش زا که به بروز نشانگان استرس می انجامد
- ۴٫ تلاش ارگانیسم برای فائق آمدن بر عوامل تنش زا
او تأکید کرد عوامل واسطهای درونی و بیرونی را نباید از نظر دور داشت. برداشت دوهرنوند (۱۹۶۱) از استرس در برگیرنده کلیه عوامل درونی و بیرونی است که استرس ایجاد می کند.
الگوی متغیرهای روانشناختی و اختلالهای جسمانی این الگو در سال ۱۹۷۱ توسط لوی و کاگان ارائه شد. آنها الگویی برای واسطههای روانی - اجتماعی بیماریها ارائه دادند. هر تغییر روانی می تواند به عنوان عاملی تنشزا یا محرکی که برانگیزاننده پاسخی بیولوژیک است، عمل کند. این محرکها در فرد تمایل به عمل را ایجاد میکنند و این تمایل متأثر از عوامل محیطی و ژنتیکی است. این تمایل ارگانیسم را برای انواع فعالیتهای جسمانی در موقعیتهای مختلف آماده می کند. بعضی از این فعالیتها ناسازگارند و به ایجاد استرس منجر میشوند. این پاسخ ناسازگار، پیش آگهی اختلال در عملکردهای فیزیولوژیکی و روانی است و اگر محرک همچنان ادامه داشته باشد، به بیماری منجر می شود. بیماری، ناتوانی یا شکست سیستم جسمانی - روانی در انجام وظایف اساسی خود است. لوی و کاگان همچنین فرض کرده اند که بین متغیرهای روانی، فیزیولوژیکی، ژنتیکی و محیطی تعامل وجود دارد که می تواند جریان بیماری را تسهیل کند (دابسون، ۱۹۸۳؛ به نقل از کوهن و ویلیامسون، ۱۹۹۱)
به دنبال کارهای سلیه ( ۱۹۳۶) و طرح نشانگان سازگاری کلی، این ایده مطرح شد که مهمترین عامل در چگونگی و نوع نشانگان استرس، تصورات شخصی و میزان ارزش و اهمیت موضوعی ویژه در نزد فرد است، زیرا عامل تنشزایی که برای فردی منبع استرس و عامل بروز نشانگان استرس است، چه بسا برای شخص دیگری به هیچ وجه استرس ایجاد نکند. به همین دلیل از سال ۱۹۶۰را به کار بردند. این اصطلاح در مورد ارزشگذاری مجدد و ” ارزیابی شناختی” به بعد لازاروس و فولکمن ( ۱۹۸۴) مفهوم قضاوتهای مداوم شخص از خواسته ها و محدودیتهای خود در روند تعامل با محیط، تواناییهای بالقوه و بالفعل خود به کار برده شد. در واقع، لازاروس (۱۹۸۲) بنیانگذار این فرضیه است که دیدگاه ها، پدیده ها را بهوجود میآورند. پدیده ها به خودی خود خنثیاند، این دیدگاه ها هستند که به پدیده ها معنا و مفهوم میبخشند. این الگو برای ارزیابی شناختی مراحلی قائل است
مرحله ارزیابی اولیه : ارزیابی اولیه به فرایندهای شناختی ارزشگذاری مربوط می شود. افراد به این پرسش که آیا درحالت مطلوب یا رنج به سر میبرند، به گونهای متفاوت پاسخ می دهند، این مواجهه می تواند سه نتیجه در بر داشته باشد:
- واکنش نامربوط یا بیارتباط: مواجههای است که برای فرد هیچ گونه معنای ویژهای در بر ندارد. بنابراین، میتواند مورد غفلت و فراموشی واقع شود.
- واکنش مثبت و بی خطر: دربرگیرنده قضاوتهایی است که بیان کننده موضوع مطلوب و سودمندی است .
- واکنش تنشزا : شامل قضاوتهایی است که صدمه و نیستی را به دنبال دارد، فرد را مورد تهدید قرار میدهد یا او را به نحوی درگیر می کند (کوتاش ، ۱۹۸۵)
ارزیابی ثانویه : پس از اینکه فرد به این پرسش پاسخ داد که آیا من در حال مطلوب یا رنج به سر میبرم، به ارزیابی ثانویه میرسد. حال این پرسش مطرح می شود که من در مورد آن، چه کار میتوانم انجام دهم؟ ارزیابی ثانویه به فرایند قضاو تها، تواناییهای بالقوه برای مقابله، امکانات و محدودیتهای فرد اطلاق می شود.
ارزیابی مجدد : ارزیابی شناختی، فرایندی ایستا نیست و تغییر جهت پاسخ ها را نسبت به شرایط بیرونی و درونی موجب می شود. ارزیابی شناختی مجدد به تغییر در قضاوتهای ارزشگذاری فرد از موقعیت منتهی میشود. در مجموع، لازاروس[۱۰] (۱۹۸۲) در پاسخ به این پرسش که چرا افراد در برابر یک عامل تنش زا یا استرس یکسان مانند مرگ والدین یا همسر، واکنشهای متفاوتی نشان می دهند، میگوید: رفتار فرد در هر لحظه از زندگی تابع و برایندی از عوامل زیر است :
ساختار شخصیت فرد
ارزیابی شناختی فرد از موقعیت
توان بالقوه عامل تنش زا یا محرک .
در این الگو، علاوه بر عامل تنشزا به ارزیابی شناختی شخص نیز توجه شده است . نظریه لازاروس ( ۱۹۸۲) راهگشای سایر الگوهای شناختی شد. یکی از این الگوها توسط (ریچاردسون و ولفل۱۹۸۴ ؛ به نقل از کوتاش، ۱۹۸۵) مطرح شده است. در این الگو پاسخ های استرس نتیجه مستقیم عوامل محیطی تلقی نمیشوند، زیرا عوامل محیطی به خودی خود خنثیاند و نمیتوانند واکنشهای استرس را ایجاد کنند. استرس، حاصل ارزیابی، ادراک و تفسیر ارگانیسم از موقعیتها و رویدادهاست .خواسته هایی که برای شخص اهمیت زیادی ندارند، با احتمال کمتری استرس ایجاد می کنند و پیامدهای جدی نخواهند داشت. برعکس، واستههایی که به هر دلیل برای شخص خیلی مهم جلوه می کنند، موجب بروز استرس میشوند. در الگوی ارزیابی شناختی فرد زنجیره ای از مراحل را برای هدایت عمل سازش یافته پیش بینی می کند که عبارتند از:
۱- مرحله تجسم : شامل ادراک و تفسیر اطلاعات برای تعریف خطر واقعی یا بالقوه است .
۲- مرحله طراحی عمل : شامل برنامه ریزی برای حل مسئله یا مقابله است. این مرحله خود شامل گردآوری، انتخاب و تعیین روش اجرای راه حل و طراحی راه حلهای جایگزین است .
۳- مرحله نظارت : شامل مجموعه ای از معیارها به منظور ارزیابی پاسخ ها و کوششهای مقابله شخص در قبال خطرهاست .
این الگو، با قبول این فرض که حداقل دو نوع حلقه پسخوراندی در موقعیتهای استرسزا در جهت خود نظمجویی فعالاند، نظریه پردازش موازی را پیشنهاد کرد. یکی از این حلقهها، برای تنظیم خطر (مهار خطر) و دیگری برای تنظیم هیجان (مهار هیجان) است . هر کدام از این سیستمها محتویات جداگانه ای دارند. سیستم مهار خطر شامل ادراک تهدید سلامتی و برنامه ریزیها و واکنشهای انجام شده برای تغییر تأثیرات تهدید بر شخص است. سیستم مهار هیجان شامل شناخت وادراک حالت فاعلی و (برنامه ریزیها و واکنشها به منظور ایجاد تغییر در حالت هیجانی شخص است (دوهرنوند، ۱۹۸۶)
[۱] Ganster & Schaubroeck
[۲] Rosenman & Seligman
[۳] Kutash
[۴] Emmons & Paloutzian
[۵] Hill & Pargament
[۶] Fromm
[۷] Goldbery
[۸] Rasmussen & Speacer & Marsh
[۹] Dohrenwend
[۱۰] Lazaurus