کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو




  فیدهای XML

 



نظریه های تنظیم هیجان

پژوهش در مورد تنظیم هیجان منجر به ظهور رویکرد هایی در زمینه وحدت یا جدایی دو پدیده هیجان و تنظیم هیجان شده است. گروهی عنوان می کنند که هیجان به طور ذاتی نظم دهنده است و این که این دو مفهوم نمی توانند  مجزا شوند. گروهی دیگر ادعا می کنند که این اصطلاح به طور ضمنی به دو پدیده اشاره دارد. یکی در برگیرنده فرایند های مرتبط با تولید هیجان است و دیگری شامل مجموعه گسترده ای از فرایند هایی است که به دنبال هیجان فراخوانده شده، ظاهر شده و درگیر مدیریت  یا سوء مدیریت هیجان تولید شده می گردد. سردمدار این مدل دو عاملی، پژوهش کول، مارتین و دنیس (۲۰۰۴) است که در آن رویکرد های پژوهشی تشویق به اتخاذ این موضع شده اند که در ابتدا هیجان تولید شده را در نظر گرفته و سپس به این موضوع می پردازند که چگونه فرایند تنظیمی منجر به تغییر حالت هیجانی فراخوانده شده       می شود. یکی  از فرض های آنها در مورد مجزا بودن این دو سازه این است که هیجان ها بسته به این که چگونه تنظیم می شوند دارای تأثیرات مختلف هستند. طرفداران مدل های دو عاملی بحث می کنند که هیجان ها از نظر ادراکی از تنظیم هیجان متفاوت هستند . زیرا هیجان ها می توانند فشاری متفاوت روی رفتاری که شخص آن را کنترل می کند داشته باشند. این نویسندگان هم چنین بیان می کنند که فرایند های شناخت و تنظیم هیجان مستقل هستند. در واکنش به این پژوهش، کامپوس، فرانکل و کمرز[۱](۲۰۰۴) رویکرد واحدی را به هیجان و تنظیم هیجان اتخاذ کرده اند.  در این جا هدف ارائه دلایل آنها  در تبیین چگونگی واحد بودن این دو پدیده نیست؛  به طور خلاصه آنها معتقدند که به نظر می رسد در دنیای واقعی فرایند های زیر بنایی هیجان و تنظیم هیجان یکسان است، در واقع پدیده های واحدی، هیجان را تولید می کنند و همین     فرایند ها توجیه کننده تنوع تجلی و ابراز هیجان هستند برای مثال، آنها را تنظیم می کنند. به نظر آنها هیجان و تنظیم هیجان همزمان رخ می دهند. هنگامی که هیجان ها رفتار را کنترل می کنند، همان موقع نیز کنترل می شوند.

۲-۲-۱-۱۰- تنظیم هیجان و تمایز آن با سبک های مقابله

انسان موجودی نیست که هیجان ها را فقط تجربه نماید بلکه علاوه بر تجربه نمودن
هیجان ها آنها را مورد بازبینی قرار داده، نظم جویی کرده و در برخی موارد با آنها مبارزه می کند، همانگونه که قبلاً ذکر شد، افراد برای تنظیم هیجان از راهبرد های مختلفی استفاده می کنند، یکی از متداول ترین این راهبرد ها، تنظیم هیجان با بهره گرفتن از راهبرد های شناختی است . تنظیم هیجان از طریق  شناختها  در زندگی روزمره افراد به چشم می خورد. شناختها با فرایند های شناختی به افراد کمک می کنند که هیجان ها و احساس های خود را تنظیم نموده و توسط شدت هیجان ها مغلوب نشوند . فرایند های شناختی را می توان به فرایند های نا هشیار (مانند فرافکنی و انکار) و هشیار، نظیرسرزنش خویش، تلقی فاجعه آمیز و نشخوار فکری تقسیم نمود                  ( حسنی، ۱۳۸۹). راهبرد های شناختی تنظیم هیجان، بر فرایند های هشیار و خود آگاه تمرکز دارند، بر خلاف مکانیسم های دفاعی که به صورت نا هشیار عمل می کنند (گارنفسکی و همکاران، ۲۰۰۹).

تنظیم هیجان شناختی همراه همیشگی آدمی است که به مدیریت یا تنظیم عواطف و
هیجان ها کمک می کند؛ به انسان توان سازگاری بیشتر به خصوص بعد از تجارب هیجانی منفی را می‌دهد (امین آبادی و همکاران، ۱۳۹۰).

تنظیم شناختی هیجان در بیشتر مطالعات همسان با مطالعه شناختی فرض می شود و در کل به راه های شناختی مدیریت عواطف با بهره گرفتن از اطلاعات برانگیخته هیجانی گفته می شود (گارنفسکی و همکاران، ۲۰۰۱).

سبک های مقابله، مشتمل بر کوشش هایی از نوع عملی و درون روانی برای مهار مقتضیات درونی و محیطی و تعارض های میان آنهاست. لذا مفهوم تنظیم شناختی هیجان، به دقت مرتبط با مفهوم مقابله است (الک[۲]، گارنفسکی وکرایچ، ۲۰۰۷؛ به نقل از عبدی، باباپور و فتحی، ۱۳۸۹).
سبک های مقابله در سه بعد ۱- شناختی (با تفکر)۲- مداخلات رفتاری و ۳- ترکیبی از دو بعد شناختی و رفتاری، هیجان را تنظیم می کنند (عبدی و همکاران، ۱۳۸۹).

بنابراین با وجود تشابه میان این دو مفهوم، تنظیم هیجان شناختی، برخلاف سبک های مقابله ای که متشکل از بعد رفتاری و شناختی تنظیم هیجان می باشد، به صورت آشکار بین افکار فرد و اعمال واقعی وی تمایز قائل می شود، و منحصراً افکار فرد را پس از مواجهه با یک تجربه‌ی منفی یا وقایع آسیب زا ارزیابی می کند (اندامی خشک، ۱۳۹۲).

[۱]-Campos , Frankel & Camras

[۲]-Olak

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1400-02-25] [ 08:36:00 ب.ظ ]




پیامد تنظیم مؤفق هیجانات

هیجان ها می توانند، هم سازمان دهنده ی توجه و هم مانعی برای سازماندهی توجه باشند، هم می توانند حل مسئله را تسهیل و هم مختل کنند و همچنین هم باعث ایجاد روابط و هم تخریب آن شوند. در خصوص مزایای تنظیم هیجان بیان شده که تنظیم هیجان یکی از مؤلفه های اساسی انعطاف پذیری و شایستگی فرد می باشد و همچنین به عنوان یکی از تعدیل کننده های اجتماعی قوی عمل می کند، پیش بینی کننده ی سلامت می باشد، در موفقیت، انطباقی اساسی است، توسط بعضی ها بعنوان بهترین پیش بینی کننده ی سازگاری معرفی شده است و برای موفقیت و شادکامی شدیداً مهم دانسته شده است (مک لم، ۱۳۹۰).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

تنظیم هیجان یک فرایند محوری برای همه ی جنبه های عملکردی انسان است و نقش حیاتی در شیوه ای که افراد با تجارب استرس زا مقابله می کنند و شادی را تجربه می کنند، ایفا می کند. تنظیم هیجان دلالت های بالینی مهمی دارد، روش هایی که افراد هیجانهایشان را مدیریت می کنند، عملکرد روانشناختی (مانند مشکلات بیرونی[۱] و مشکلات درونی[۲] ) آنها را متأثر می سازد. همچنین تنظیم هیجان دارای تلویحات رشدی و اجتماعی مهمی مانند رشد همدلی و روابط با همسالان می باشد ( فوسکا[۳]، ۲۰۰۸).

سایر تحقیقات نشان داده اند، اینکه آیا مردم اصول تنظیم هیجان را می دانند یانه، با سلامت، روابط اجتماعی نزدیک، درجات بالای تحصیلی و عملکرد شغلی بالا مرتبط است. طبق این
پژوهش ها افزایش مهارت های تنظیم شناختی هیجان دو اثر دارد:

  • پاسخ های خودکار به محرک های هیجانی مرتبط، به طریقی بهبود می یابند که مانع رشد هیجان منفی می شوند.

۲- مهارت های تنظیم هیجان فرد را قادر به مواجهه با هیجانات منفی می کند که به روش سازگارانه‌تری پیش برود و به احتمال کمتری دچار مشکلات سلامت روان شود (برکینگ[۴] و همکاران، ۲۰۰۸). تنظیم هیجان سازگارانه با اعتماد به نفس مثبت و تعاملات اجتماعی، افزایش در فراوانی تجارب هیجانی مثبت، مقابله مؤثر در مواجهه با موقعیت های پر استرس و حتی گسترش فعالیت های ممکن در پاسخ به موقعیت های اجتماعی، مرتبط است (دکر[۵] و همکاران، ۲۰۰۸).

 

۲-۲-۱-۱۱-۲- پیامد تنظیم نا مؤفق هیجانات

دانشمندان بالینی به طور فزاینده ای اهمیت هیجان را  در فهم آسیب شناسی روانی   فهمیده اند (محمدی، ۱۳۸۹). مهارت های تنظیم هیجان به چندین دلیل حائز اهمیت می باشند؛ اول اینکه، هیجان ها و احساس های منفی که ضرورتاً در شناخت و تشخیص معیار های سنجش یک اختلال ذکر نمی شوند، اغلب به الگو های رفتاری مربوط به یک اختلال اشاره می کنند (به طور مثال خشم، نشانه ای از پر خوری عصبی است و غم نشانه ای از سوء مصرف مواد است ). دوم، هیجانات منفی که ضرورتاً در ملاک های تشخیص ذکر نشده اند اغلب با مقابله مؤثر و اجرای راهبرد های یاد گرفته شده در درمان مداخله می کنند (مثلاً، اضطراب مانع حل مسئله فعال افراد افسرده می شود و خلق افسرده و احساس نا امیدی مانع از وارد شدن در موقعیت های ترسناک در افراد مضطرب می شود ). سرانجام، تعدادی از بیماران ازبیش از یک اختلال رنج می برند که       می تواند تا حدی با نقایص تنظیم هیجان تبیین شود؛ به عنوان مثال ناتوانی برای پذیرش احساس خود احتمالاً به پاسخ های متنوعی مثل اجتناب یا نشخوار منجر می شود که  عموماً منجر به اختلالات چند گانه مثل اضطراب و افسردگی می شود (برکینگ و همکاران، ۲۰۰۸).

افسردگی در روانشناسی Psychological depression

شکست در تنظیم هیجان، بی نظمی[۶] نامیده می شود که به طور موقت  می تواند موجب نشانه های اضطراب و به احتمال زیاد حتی ناراحتی شدید، رفتار های کنترل نشده و انزوا شود. هیجان نا منظم، با بسیاری از اختلالات روانشناختی که در افراد می بینیم ارتباط دارد         (اندامی خشک، ۱۳۹۲). در واقع، بر طبق نظر گراس (۱۹۹۸)، هیجان نامنظم شامل بسیاری از اختلالاتی می شود که در راهنمای آماری و تشخیصی انجمن روانپزشکی آمریکا (DSM)[7] شرح داده شده است و شامل بیش از نیمی از اختلالات محور یک[۸] و تمام اختلالات محور دو[۹] است که مشخصه ی بارز آسیب شناسی روانی تلقی می شود.

از آنجا که تنظیم هیجان، بخش مهمی از زندگی هر فرد را به خود اختصاص می دهد، تعجب آور نیست که آشفتگی در هیجان و تنظیم آن می تواند منجر به اندوهگینی و حتی آسیب روانی شود (آمستادتر[۱۰]، ۲۰۰۸).

بی نظمی هیجانی در زمینه های زیر نقش دارد :

  • اختلالات فیزیولوژیکی
  • اختلالات زیست شناختی
  • اختلالاتی که معلول استرس هستند
  • اختلالات روان شناختی

الگو های تنظیم هیجان که قویاً در توانایی فرد تداخل می کند می تواند نشانه های یک اختلال شوند. به طور مثال، مشکلات تنظیم هیجان منفی با اختلالاتی نظیر اضطراب و افسردگی رابطه دارد. احساس منفی، هنگام توجه به آسیب شناسی روانی مهم تر از احساسات مثبت هستند. چندین اختلال و نشانه فیزیکی وجود دارند که با بی نظمی هیجانی مرتبط هستند. بعضی از آنها شامل : ۱) درد ۲) سیگار کشیدن ۳) بریدن اندام ۴) اختلالات خوردن و ۵) اعتیاد می شوند. تحقیقات نشان داده اند که بین مشکلات فیزیکی و هیجان منفی رابطه وجود دارد. نقش بی نظمی هیجانی در رشد اختلالات جسمانی شکل که نشانه اولیه آن درد است و بخشی از هیچ اختلال قابل شناسایی نیست، شناسایی شده است (مک لم، ۲۰۰۸؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۹).

عکس مرتبط با سیگار

والر وشیت[۱۱] (۲۰۰۶؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۹) این اختلال را به توانایی کاهش یافته برای تجربه و تمایز هیجانات همانند ناتوانی برای بیان هیجانات به روش سالم، مرتبط می دانند. کنترل رفتاری هنگامی که خلق منفی است از بین می رود. خلق های منفی منجر به شکست در تنظیم،  قبل و حین و بعد از درمان می شوند. به طور مثال در طی درمان، تلاش ها برای متوقف کردن نوشیدن الکل موفق ترند، یعنی زمانی که هیجانات منفی تحت کنترل نگه داشته می شوند. بی‌نظمی هیجانی یک  نشانه ی مهم برای اختلالات درونی سازی و برونی سازی محسوب می شود.

تحقیقات نشان می دهند که افرادی که سطوح بالایی از روان رنجوری و نقایص تنظیم هیجان را بروز می دهند بیش از دیگران احتمال دارد که در رفتار های پر خطری که متعاقباً به افسردگی یا اضطراب منجر می شود درگیر شوند. افراد ی که راهبرد های تنظیم هیجان ضعیف را فراگرفته اند ممکن است بیش از دیگران مستعد استفاده از رفتار های پر خطر به عنوان ابزاری برای تسکین هیجان منفی باشند (اوریک، ایبلا و رینگوهو[۱۲]، ۲۰۰۷).

در اینجا لیستی از ضعف های تنظیم هیجان ارائه شده است :

  • نشان دادن هیجانات خیلی شدید نسبت به موقعیت
  • ابراز هیجان با فراوانی بیشتر
  • داشتن مشکلاتی برای کاهش هیجانات منفی
  • وجود مشکل برای بازداری بیان هیجانی
  • مشکل در فهم تجارب هیجانی
  • تجربه هیجانات منفی بیشتر
  • نا توانی بیشتر برای آرام نمودن خود
  • داشتن سو گیری برای نشانه های منفی یا تهدید کننده
  • انتخاب راهبرد های پرخاشگرانه، اجتنابی یا نامربوط برای مواجهه با هیجانات منفی
  • عدم باور به اینکه هیجانات منفی قابل تغییرند
  • تمایل به تمرکز بر جنبه های منفی موقعیت ها
  • مشکلات کنترل توجه
  • ناتوانی برای تشخیص هیجانات خود (مک لم، ۲۰۰۸؛ به نقل از محمدی، ۱۳۸۹).

[۱]-externalizing problems

[۲]- internalizing problems

[۳]-Fosca

[۴]- Berking,

[۵]-Decker

[۶]-dyeregulation

[۷]- Diagnostic and Statistical Manual of the Ameriecan Pychiatrie Association

[۸]- dsm-IV axis I disorders

[۹]-dsm-IV axis II disorders

[۱۰]-Amstdater

[۱۱]-Waller&-Scheidt

[۱۲]-Auerbach,Abela&Ringo Ho

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:36:00 ب.ظ ]




تعریف شخصیت

صاحبنظران حوزه شخصیت و روان شناسی از کلمه شخصیت تعریف های گوناگونی ارائه
داده اند. کلمه شخصیت که برابر  و معادل کلمه انگلیسی پرسونالیستی[۱] است در حقیقت از ریشه لاتین پرسونا[۲] گرفته شده است که به معنی نقاب یا ماسکی بود که در یونان و روم قدیم بازیگران تئاتر بر چهره می گذاشتند. این تعبیر تلویحاً اشاره به این مطلب دارد که شخصیت هر کس ماسکی است که او بر چهره خود می زند تا وجه تمیز او از دیگران باشد (کریمی، ۱۳۸۹). بنابراین مفهوم اصلی و اولیه شخصیت، تصویری ظاهری و اجتماعی است که براساس نقشی که فرد در جامعه بازی می کند، قرار دارد. یعنی در واقع، فرد به اجتماع خود، شخصیتی را ارائه می دهد تا جامعه براساس آن، وی را ارزیابی کند (شاملو، ۱۳۸۲). اما شخصیت در معنای علمی به این سادگی قابل تبیین نیست، زیرا شخصیت یک مفهوم انتزاعی است که از طریق انسجام و هماهنگی مجموعه ای از خصوصیات معنا پیدا می کند. این خصوصیات عبارتند از : عواطف و هیجانات، انگیزه ها، افکار، تجارب و ادراکات. از سوی دیگر شخصیت تنها شامل جنبه های ظاهری رفتار نیست بلکه معنای واقعی شخصیت چند بعدی است  و این ابعاد شامل طیفی از فرآیندهای درونی و ذهنی است که افراد را وادار به انجام رفتار معینی می کند (دارابی، ۱۳۸۸).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

گرچه همه نظریه پردازان شخصیت با یک تعریف واحد از آن مؤافق نیستند اما میتوانیم بگوییم که شخصیت عبارت است از الگوی نسبتاً پایدار صفات، گرایش ها یا ویژگی هایی که تا
اندازه ای به رفتار افراد دوام می بخشند. به طور تخصصی تر شخصیت از صفات و گرایش هایی تشکیل می شود که به تفاوت های فردی در رفتار، ثبات رفتار در طول زمان و تداوم رفتار در
موقعیت های گوناگون می انجامد (فیست و فیست، ۱۳۸۹).

شخصیت بیانگر آن دسته از ویژگی های فرد یا افراد است که شامل الگوهای ثابت فکری، عاطفی و رفتاری آنهاست (پروین و جان، ۱۳۸۹). شخصیت را می توان تمایلات نسبتاً پایدار روانی و جسمانی تعریف نمود، تمایلاتی که نحوه ی تطابق فرد را نسبت به محیط روانی، اجتماعی و مادی  معین می سازد (کاپلان و سادوک[۳]، ۱۳۸۷).

از نظر آیزنک (۱۹۸۵؛ به نقل از دیجسترا و بارلدز[۴]، ۲۰۰۸) شخصیت عبارت است از
ویژگی های خلق و خو، تفکر و حتی ویژگی های جسمانی فرد که کمابیش ثابت و پایدار بوده و سازگاری منحصر به فرد او با محیط را مشخص می نماید. در واقع صفات شخصیتی بر سبک هیجانی، ارتباطی، تبیینی، نگرشی و انگیزشی فرد اطلاق می شود (بوچارد[۵]، ۲۰۰۳).

در زبان عامه، شخصیت به معانی دیگری به کار می رود؛ مثلاً وقتی گفته می شود که کسی با شخصیت است؛ یعنی اینکه او دارای ویژگی هایی است که می تواند افراد دیگر را تحت نفوذ خود قرار دهد یا متانت و وقار دارد. همین طور در نقطه مقابل آن بی شخصیت به معنی داشتن
ویژگی های منفی است که البته باز هم دیگران را تحت تأثیر قرار می دهد، اما در جهت منفی. همچنین کلمه شخصیت در عرف به عنوان چهره مشهور و صاحب صلاحیت در حوزه های مختلف به کار می رود، همچون شخصیت سیاسی، شخصیت علمی، شخصیت هنری و از این قبیل (کریمی، ۱۳۸۴).

اما در این قسمت یک تعریف جامع از شخصیت ارائه می کنیم :

« شخصیت عبارت است از مجموعه ویژگی های جسمی، روانی و رفتاری که هر فرد را از افراد دیگر متمایز می سازد»(کریمی، ۱۳۸۴).

 

۲-۲-۱۲-۲- عوامل تعیین کننده ی شخصیت

عوامل تعیین کننده ی شخصیت به دو گروه تعیین کننده های ارثی و محیطی تقسیم می‌شوند:

عوامل ارثی، نقش عمده ای در تعیین شخصیت فرد، به خصوص در تعیین آنچه در وی منحصر به فرد است، بازی می کنند. اگر چه بسیاری از روان شناسان، در طول تاریخ روان شناسی بر اهمیت عوامل محیطی و ارثی در شکل گیری شخصیت تأکید کرده اند، نظریه های اخیر معتقدند که اهمیت این عوامل در ویژگی های شخصیتی افراد متفاوت، فرق می کند. مثلاً اهمیت عوامل ارثی در ویژگی هایی چون هوش و خلق و خو بیشتر است تا در ارزش ها، آرمان ها و باورها. عوامل محیطی و تأثیرات آن موجب شباهت افراد به یکدیگر می شود. همینطور، تجارب افراد موجب می شود که هر یک موجودی منحصر به فرد باشند (پروین  و جان، ۱۳۸۹).

نتیجه تصویری برای موضوع هوش

ویژگی های وراثتی برای تحقق یافتن و رشد خود به زمینه ای مناسب نیاز دارند و این محیط است که چنین زمینه ای را می تواند فراهم سازد. عوامل محیطی زیادی از قبیل محیط سیاسی، جغرافیایی، فرهنگی، دینی و …  هر کدام به نحوی در به وجود آمدن رفتارهای خاص یا جلوگیری از مستعد بار آمدن افراد مؤثرند. چه بسیار افرادی هستند که استعداد نه چندان خوبی دارند ولی محیط آن ها طوری است که این حداقل استعدادها نیز به خوبی شکوفا می شوند و برعکس این قضیه نیز صادق است و آن اینکه افرادی نیز هستند که استعدادهای بالقوه عالی دارند اما به دلیل نامناسب بودن محیط این استعدادها نهفته در فرد باقی مانده اند. بر همین اساس نقش محیط در بوجود آوردن تفاوت های فردی از جمله شخصیت، امری اجتناب ناپذیر است (کرباسی و وکیلیایی، ۱۳۸۸).

اما شاید این سؤال به وجود بیاید که از بین عوامل مذکور (محیط و وراثت) کدام عامل نقش اساسی تری را در بروز صفات افراد داراست؟ پاسخ به این سؤال بسیار دشوار است. چرا که هر دو عامل وراثتی و محیطی با یکدیگر در تعامل اند و مرز مشخصی بین آنها نمی توان تعیین کرد. اما برای رفع تعارض این دو باید گفت که در بروز ویژگی های هر فرد هر دو عامل وراثت و محیط مؤثرند و هیچ یک به تنهایی نمی تواند عامل اصلی باشند بطور کلی تأثیر این دو از یکدیگر تفکیک ناپذیر است (گنجی، ۱۳۸۹).

[۱] - personality

[۲] -persona

[۳]- Kaplan & Sadoc

[۴] -Dijistra & Barelds

[۵] -Bouchard

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:35:00 ب.ظ ]




رویکردهای اصلی شخصیت

۲-۲-۱۲-۳-۱-رویکرد روان تحلیل گری[۱]

اولین رویکرد در مطالعه رسمی شخصیت، روان تحلیل گری زیگموند فروید[۲] بود که کار خود را در اوایل قرن نوزدهم شروع کرد. تقریباً هر نظریه شخصیتی که پس از نظریه فروید ساخته شد به موضع وی مدیون است چرا که یا از بنا نهاده شدن بر موضع او یا مخالفت با آن ناشی شده است. لیبرت و اشپیگلر[۳] (۱۹۷۰) ویژگی های خاص این نظریه را اینگونه بیان می کردند؛ نظریه شخصیت در روانکاوی : ۱) ماهیتی ساختی دارد، ۲) فرآیندی پویاست،  ۳)  فرآیندی تکاملی است و ۴) بر یک نقطه جبری مبتنی است ( به نقل از شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۸۵). روان تحلیل گری بر نیروهای ناهشیار به عنوان حاکمان و شکل دهندگان شخصیت تأکید دارد، یعنی امیال جنسی و پرخاشگری با پایه زیستی و تعارض های اجتناب ناپذیر اوان کودکی را در شکل گیری شخصیت پر اهمیت تلقی می کند. از نظر فروید غرایز[۴] عناصر اصلی شخصیت هستند، نیروهای برانگیزاننده ای که رفتار را سوق می دهند و جهت آن را تعیین می کنند. غرایز شکلی از انرژی هستند، انرژی تغییر شکل یافته ای که نیازهای بدن را به امیال ذهن پیوند می دهد. طرح اولیه فروید شخصیت را به سه سطح تقسیم کرد : هشیار،[۵] نیمه هشیار[۶] و ناهشیار[۷]. هشیار، شامل تمام احساس ها و تجربه هایی است که در هر لحظه ی معین از آنها آگاه هستیم. فروید هشیار را جنبه محدودی از شخصیت می دانست زیرا تنها بخش کوچکی از افکار، احساس ها و خاطرات ما در هر لحظه در آگاهی هشیار وجود دارد. مهم تر از آن به نظر فروید ناهشیار می باشد. نظریه روان تحلیل گری بر این بخش تمرکز دارد؛ ناهشیار، شامل نیروهای سوق دهنده عمده در پشت کل رفتار است و مخزن نیروهایی است که نمی توانیم آن را ببینیم یا کنترل کنیم. نیمه هشیار بین این دو سطح قرار دارد و مخزن خاطرات، ادراکات و افکاری است که ما در لحظه به صورت هشیار از آن ها آگاه نیستیم ولی می توانیم آن ها را به راحتی به هشیاری فرا خوانیم. فروید بعدها نظر خود را درباره سه سطح شخصیت تغییر داد و سه ساختار اساسی را در آناتومی شخصیت معرفی کرد: نهاد[۸] ، من[۹] و فرامن[۱۰] . نهاد با نظر پیشین فروید درباره ناهشیار مطابقت دارد(البته من و فرامن نیز جنبه های ناهشیار دارند). نهاد ساختار قدرتمند شخصیت است، زیرا تمام انرژی لازم برای دو جزء دیگر را فراهم  می کند. نهاد(طبق آنچه فروید آن را اصل لذت نامید) از طریق ارتباطی که با کاهش تنش دارد در جهت افزایش لذت و دوری از درد عمل می کند. نهاد فقط ارضای فوری را می شناسد و از واقعیت آگاهی ندارد و تنها راهی که می‌تواند برای ارضای نیازهایش انجام دهد از طریق عمل بازتاب و تجربه خیال پردازی است که فروید آن را اندیشه در فرایند نخستین[۱۱] نامید (شولتز و شولتز[۱۲]، ۱۳۸۸).

دانلود تحقیق و پایان نامه

کودک در حال رشد یاد گرفته است که با دنیای بیرونی هوشمندانه و منطقی برخورد کند و توانایی های ادراک، تشخیص، قضاوت و حافظه خود را پرورش دهد، توانایی هایی که بزرگسالان برای برآوردن نیازهای خود به کار می برند. فروید این توانایی ها را اندیشه در فرایند ثانوی[۱۳] خواند. می توان این ویژگی ها را تحت عنوان عقل یا معقول بودن، جمع بندی کرد که در دومین ساختار شخصیت فروید، یعنی من وجود دارند. من ارباب منطقی شخصیت است. هدف آن جلوگیری از

تکانه های نهاد نیست، بلکه کمک به آن برای کاهش تنشی است که خواستار آن است. چون من از واقعیت آگاه است، تصمیم می گیرد که چه وقت و چگونه غرایز نهاد می توانند بهتر ارضا شوند. من به شیوه ای عملی و واقع بینانه، محیط را درک و دستکاری می کند و از این رو گفته می شود که طبق اصل واقعیت عمل می کند. به طور مثال، اگر شغل خود را دوست نداشته باشیم و بدون آن نتوانیم برای خانواده خود غذا و سرپناهی تهیه کنیم، این من است که ما را وادار می کند تا آن کار را ادامه دهیم. همچنین این من است که ما را وادار به تحمل افرادی که دوست نداریم             می کند (شولتز و شولتز، ۱۳۸۸).

فرامن در حقیقت نقطه مقابل و ضد نهاد است یعنی هر اندازه نهاد کوشش به ارضای بدون چون و چرای غرایز و تمایلات دارد، فرامن سعی در محدود کردن و محروم کردن ما از همه      لذت ها و ارضای نیازها دارد. محتوای فرامن در نظریه فروید معادل وجدان اخلاقی است. توجه فرامن به کمال است نه لذت و خوشی. فرامن هم با نهاد در مبارزه و مخالفت است و هم با من، زیرا کار او از یکسو جلوگیری از برآورده شدن خواسته ی نهاد است و از سوی دیگر قانع کردن من برای جایگزین کردن هدف های اخلاقی به جای اهداف واقعی و توجه شخص به کمال و سعی در وصول آن است (کریمی، ۱۳۸۴).

چند جهت گیری تحلیلی دیگر در طول حیات فروید و پس از آن به وجود آمد. اما برخی از آن ها که از مفاهیم بنیادی فروید ساخته شده بودند، این هدف را دنبال کردند که نظریه های فروید را گسترش بیشتری بدهند و برخی نیز به طور چشمگیری از نظریه ها یا روش های فروید منحرف شدند. این گروه پس از آن که با فروید قطع رابطه کردند، مکتبی به نام نوروانکاوی به وجود آوردند. این افراد عبارت بودند از: کارل یونگ[۱۴]، آلفرد آدلر[۱۵]، کارن هورنای [۱۶] و اریک فروم[۱۷]. این نظریه پردازان از بسیاری از جهات با هم اختلاف دارند اما از لحاظ مخالفت با تأکید فروید بر غرایز به عنوان برانگیزننده اصلی رفتار انسان  و دیدگاه شخصیت جبرگرایانه او توافق دارند. نظریه پردازان نوروانکاوی تصور خوش بینانه و دلنشین تری از ماهیت انسان ارائه می دهند.  نظریه آنها نشان می دهد که حوزه شخصیت ظرف یک دهه بعد از این که به طور رسمی شروع شد با چه سرعتی گسترش یافت (شولتز و شولتز، ۱۳۸۸).

۱-sychoanalytical apprroach

[۲]- Freud

[۳] -Liebert & Spiegler

[۴] -instincts

[۵] -conscious

[۶] -preconsicious

[۷] -unconscious

[۸]-id

[۹]-ego

[۱۰]-superego

[۱۱] -thought in Primary- Process

[۱۲]- Schultz &Schultz

[۱۳] -thought  in secondary-Process

[۱۴]-Carl Yung

۲-  Alfred Adler

۳-Karen Horney

[۱۷] - Erick Fromm

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:35:00 ب.ظ ]




رویکرد رفتارگرایی[۱]

در رویکرد رفتاری، به شرایط درونی مثل اضطراب، سایق ها، انگیزه ها، نیازها یا        مکانیزم های دفاعی، یعنی فرآیندهایی که اغلب نظریه پردازان دیگر شخصیت به آن متوسل     شده اند هیچ اشاره‌ای نمی یابیم. به نظر رفتار گرایان، شخصیت چیزی جز تجمع پاسخ های آموخته شده به محرک ها، یعنی مجموعه ی رفتارهای آشکار یا نظام های عادت نیست. شخصیت تنها به چیزی اشاره دارد که بتوان آن را به صورت عینی مشاهده و دست کاری کرد. رفتارگرایی تصویری ماشینی از انسان ها ارائه می دهد، ماشین های منفعلی که به صورت خودکار به      محرک های بیرونی پاسخ می دهند به این ترتیب که محرک ها به درون وارد می شوند و      پاسخ های مناسب که از تجربه گذشته آموخته شده اند به بیرون سوق داده می شوند (شولتز و شولتز، ۱۳۸۸).

دانلود پایان نامه

۲-۲-۱۲-۳-۳-رویکرد شناختی[۲]

شناخت به معنی عمل یا فرایند دانستن است. نظریه های شناختی شخصیت بر شیوه های شناخت مردم از محیط و از خوشان تأکید می ورزند، یعنی اینکه آن ها چگونه درک و ارزشیابی می‌کنند، چگونه یاد می گیرند، چگونه می اندیشند و چگونه مسائل را حل می کنند. به عقیده بعضی از محققان این نظریه ها عقلانی ترین یا روان شناختی ترین نظریه های شخصیت هستند زیرا تمرکز خود را منحصراً بر فعالیت های ذهنی  آگاهانه قرار داده اند. ممکن است چنین به نظر برسد که با تمرکز انحصاری بر فرآیندهای ذهنی و روانی، برخی از اندیشه هایی که نظریه های دیگر با آن ها سر و کار دارند، از قبیل نیازها یا هیجان ها  به عنوان فعالیت های جداگانه ی شخصیت مورد غفلت قرار  گرفته اند. اما واقعیت چنین نیست، در نظریه های شناختی این گونه فعالیت ها را بخش هایی از شخصیت می شناسند که مانند تمام بخش های دیگر شخصیت به وسیله فرآیندهای شناختی کنترل می شوند. تفاوت بین رویکردهای گوناگون و رویکرد شناختی این است که رویکرد شناختی می کوشد تا تمام جنبه های شخصیت از جمله مؤلفه های شناختی آن را در قالب فرآیندهای شناختی شرح دهد (کریمی، ۱۳۸۴).

۲-۲-۱۲-۳-۴- رویکرد انسان گرایی[۳]

این رویکرد در واقع در عرصه مخالفت با دو دیدگاه روان تحلیل گری و رفتارگرایی شکل گرفته است. مخالفت آنان بر این پایه استوار بود که روان تحلیل گری توجه اصلی خود را بر
جنبه های بیمارگونه و روان آزرده وار انسان متمرکز کرده و رفتارگرایی نیز با انکار نیروهای هشیار و ناهشیار در انسان و تمرکز بر مشاهده رفتارهای عینی و ماشینی انگاشتن انسان، در واقع نیروهای بالقوه انسان را نادیده گرفته است. انسان گرایی نظامی فکری است که در آن تمایلات و ارزش های انسان در درجه اول اهمیت قرار دارند. رویکرد انسان گرایی به شخصیت، بخشی از جنبش
انسان گرایی در روان شناسی است که در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ شکوفا شد و طرفداران آن کوشیدند تا روش ها و مواد موضوع این حوزه را اصلاح کنند. اصطلاح روان شناسی انسان گرا ابتدا توسط گوردون آلپورت[۴] در سال ۱۹۳۰ به کار برده شد. آلپورت و موری[۵] را پیشگامان رویکرد          انسان گرایی به شخصیت می دانند این رویکرد بر توانمندی ها و آرزوهای انسان، اراده آزاد و هشیار، و تحقق بخشیدن به استعدادها تأکید می ورزد، تصویری دلنشین و خوشبینانه از ماهیت انسان ارائه می دهد و انسان ها را به صورت موجوداتی خلاق که به رشد و خودشکوفایی علاقه مند هستند توصیف می کند (شولتز و شولتز، ۱۳۸۸).

۲-۲-۱۲-۳-۵-رویکرد صفات[۶]

شخصیت از دیدگاه های نظری مختلف مفهوم سازی شده است، با این حال روان شناسان شخصیت به دنبال یک طبقه بندی علمی و قابل قبول  از صفات شخصیت بوده اند.

صفات شخصیت، به الگوهای همسان افراد در رفتار، احساسات و افکار گفته می شود. طرفداران مکتب صفات عقیده دارند که هر فرد ترکیب وحدت یافته ای از صفات بدنی و روانی است. طبق این دیدگاه افراد از نظر صفات شخصیت با یکدیگر متفاوتند، یعنی آمادگی های گسترده ای برای پاسخگویی به شیوه هایی خاص دارند. به عبارت دیگر انسان ها را می توان از نظر احتمال رفتار، احساسات و تفکر آنها به طریقی خاص توصیف کرد(پروین و جان، ۱۳۸۹).

آنان ضمن تأکید بر تفاوت های فردی در صفات شخصیت به طبقه بندی افراد براساس برخی از صفات مشترک معتقدند. به نظر این دسته از روان شناسان، هر چند الگوی صفات شخصیت هر فرد از دیگران متمایز است در عین حال وجوه اشتراک مقایسه پذیر در افراد وجود دارد. بنابراین تفاوت های فردی را می توان به عنوان پراکندگی یا تغییر پذیری صفات و خصایص اساسی شخصیت تلقی کرد (شریفی، ۱۳۸۲).

بقراط[۷]، آلپورت، کتل[۸]، آیزنک و مک کری و کاستا را می توان به عنوان نمونه هایی از نظریه پردازان صفات معرفی کرد، زیرا همه ی آنها بر تفاوت های فردی در آمادگی های افراد تأکید دارند.

۲-۲-۱۲-۴- نظریه های شخصیت

۲-۲-۱۲-۴-۱- نظریه بقراط

یکی از قدیمی ترین نظریات در زمینه صفات، نظریه مربوط به بقراط، پدر علم پزشکی است. وی افراد را به چهار دسته دموی، بلغمی، سوداوی و صفراوی تقسیم کرد. او معتقد بود که چهار مایع در بدن وجود دارد که افزایش هرکدام از آنها در بدن منجر به بروز رفتاری خاص در افراد    می شود. این چهار مایع عبارتند از: خون که فرد را دموی، خوش بین و شاد می سازد، بلغم که فرد را خونسرد، بی رگ و بی عاطفه می سازد، صفرای سیاه که افراد را غمگین و افسرده می سازد و صفرای زرد که افراد را تند خو و زود خشم می سازد (راس[۹]، ۱۳۸۶).

عکس مرتبط با افسردگی در روانشناسی Psychological depression

۲-۲-۱۲-۴-۲- نظریه آلپورت

آلپورت، شخصیت را سازمانی پویا در درون فرد می داند که از نظام های روانی و جسمانی که ویژگی های رفتار و افکار را تعیین می کند، تشکیل شده است. وی صفات را شیوه های پیوسته و پایدار واکنش به جنبه های محرک محیط می داند. آلپورت ویژگی های صفات را به شرح زیر بیان می کند:

اول اینکه صفات شخصیت واقعی بوده و در هریک از ما وجود دارند. صفات، ساختارهایی نظری با بر چسب هایی که برای تبیین یا توصیه رفتار ما ساخته شده باشند، نیستند.

دوم اینکه صفات، رفتار را تعیین می کند یا باعث آن می شوند. صفات فقط در پاسخ به
محرک های خاصی برانگیخته نمی شوند. آنها ما را برای جستجوی محرک مناسب برانگیخته     می کنند و با محیط تعامل می کنند تا تولید رفتار نمایند. به علاوه صفات می توانند به صورت تجربی خود را نشان دهند. با مشاهده رفتار در طول زمان می توان دلیل وجود صفات را در وحدت و ثباتی که پاسخ های یک شخص به محرک یکسان یا مشابه دارد استنباط نمود. ویژگی های دیگر صفات از نظر آلپورت این است که علی رغم این که ویژگی های متفاوتی را نشان می دهند، با یکدیگر رابطه متقابل داشته و ممکن است با یکدیگر همپوشی داشته باشند. مثلاًپرخاشگری و خصومت از یکدیگر مجزا هستند ولی صفات مربوط به هم می باشند و غالباً مشاهده شده که به طور نرمال در رفتار یک شخص اتفاق می افتد. به علاوه صفات بر حسب موقعیت فرق می کنند. مثلاً شخصی امکان دارد صفت تمیزی را در یک موقعیت و بی نظمی را در موقعیتی دیگر نشان دهد (شولتز وشولتز، ۱۳۸۸).

آلپورت ابتدا دو طبقه از صفات را پیشنهاد کرد. صفات فردی و صفات مشترک. صفات فردی منحصر به یک شخص است و منش وی را توصیف می کند. صفات مشترک بین چند فرد تقسیم شده است، نظیر اعضای یک فرهنگ. صفات مشترک احتمال دارد با تغییر استانداردها و         ارزش های جامعه در طول زمان تغییر یابد. آلپورت به خاطر ابهامی که می تواند از نامیدن این دو پدیده به عنوان صفات ناشی شوند، واژگان خود را تغییر داد. وی صفات مشترک را «صفات» و صفات فردی را «صفات شخصی» خواند (شولتز و شولتز، ۱۳۸۸).

صفات فردی یا گرایش های شخصی همگی از شدت و اهمیت یکسانی برخوردار نیستند. از این جهت آلپورت سه نوع صفات را پیشنهاد کرد:

-صفات اصلی[۱۰]: صفات اصلی بسیار فراگیر و با نفوذ است و تقریباً با تمام جنبه های زندگی تماس دارد و بر رفتار فرد مسلط است مثل  سادیسم و میهن پرستی کورکورانه (پروین، ۱۳۸۹). آلپورت به صفات اصلی «آمادگی های بنیادی[۱۱]» می گوید. این آمادگی ها به قدری واضح هستند که نمی توان آن را پنهان کرد (شیرافکن، ۱۳۹۱).

- صفات مرکزی[۱۲]: خصیصه های عمومی که پایه های اصلی شخصیت را شکل می دهند. این صفات مرکزی، هرچند به نفوذ و اقتدار صفات اصلی نیستند، اما خصیصه های عمده ای هستند که ممکن است برای توصیف فرد دیگر به کار آیند (راس، ۱۳۸۶). هرکس دارای تعداد کمی صفات مرکزی می باشد، پنج تا ده مضمون که رفتار او را توصیف می کند، مانند پرخاشگری، خوددلسوزی و بدگمانی. این ها ویژگی هایی است که در هنگام بحث کردن درباره یک شخص آشنا ذکر می شود (پروین، ۱۳۸۹). در واقع صفات مرکزی، صفاتی هستند که فرد اغلب آنها را نمایان می سازد و اطرافیان او به راحتی می توانند آن را در وی تشخیص دهند (شیرافکن، ۱۳۹۱).

- صفات ثانویه[۱۳]: صفاتی که گاهی به نگرش های یا اولویت ها مربوطند و غالباً تنها در
وضعیت های خاص یا تحت شرایط خاص پدیدار می شوند (راس، ۱۳۸۶). این صفات،              کم نفوذترین صفات فردی هستند که به صورت آشکار و پیوسته از صفات اصلی و مرکزی ظاهر می شوند و آن چنان به ندرت و یا ضعیف آشکار می شوند که فقط یک دوست نزدیک می تواند متوجه شود، مثل ترجیح دادن نوع خاصی از موسیقی یا غذا (پروین، ۱۳۸۹).

۲-۲-۱۲-۴-۳- نظریه کتل

باتوجه به تأکید برساختار، می توان انتظار داشت که ابعاد ساختاری شخصیت، کانون مشمول نظریه کتل را تشکیل می دهد. در واقع صفت، مهمترین عنصر ساختاری در نظریه کتل می باشد. منظور از صفت این است که رفتار انسان در طول زمان در موقعیت های مختلف دارای الگوی منظم خاصی است (پروین وجان، ۱۳۸۹).

کتل، شخصیت را چیزی که اجازه پیش بینی رفتار شخص را در اوضاع و احوال معین به ما می دهد، تعریف کرده است. بنابراین به نظر او یک نظریه شخصیت باید هدفش پیش بینی رفتار آدمی و شرایط و اوضاع و احوال معین باشد (کریمی،۱۳۸۴).

وی مفاهیمی را که سازنده شخصیت هستند به این قرار معرفی کرده است:

ویژگی یا صفت: بنابر تعریف کتل، ویژگی یا صفت، ساخت ذهنی یا استنتاجی است که از ملاحظه رفتار حاصل شده و نظم و پایداری آن باعث ساخت رفتار می شود. وی این رفتار را براساس در نظر گرفتن وجوه خاص به چندین شکل طبقه بندی می کند. وی در یک طبقه بندی، صفات را به صفات منشی (که نشان دهنده سرعت و قدرت انگیختگی هستند)، صفات تحریکی (که شخص را به سوی هدفی به حرکت وا می دارند) و صفات توانشی که نمودار زیرکی، مهارت و زبردستی هستند، تقسیم می کند (کریمی، ۱۳۸۴).

در طبقه بندی دوم،کتل صفات را به دو دسته صفات عام و خاص تقسیم بندی می کند. صفات عام، صفاتی هستند که میان همه رفتار آدمی یا لااقل میان همه افراد یک جامعه مشترک هستند. صفات خاص، صفاتی هستند که اختصاص به یک فرد معین دارند و وجه تمیز او از افراد دیگر هستند (کریمی، ۱۳۸۴).

در طبقه بندی سوم، کتل صفات را براساس پایداری و تداوم به دو دسته صفات سطحی و عمیق تقسیم می کند. صفات سطحی، دسته ای از رویدادهای رفتاری است که آشکار و ظاهرند و دوام و توصیف پذیری آنها بسیار کم است. صفات عمقی، در حقیقت منبع و سر چشمه صفات سطحی و علت های واقعی رفتار آدمی هستند. صفات عمقی با داوم هستند و شناخت آنها برای مطالعه شخصیت ضرورت اساسی دارد. این صفات نیز دو دسته اند: صفات سرشتی[۱۴]، یعنی صفاتی که ذاتی هستند و شخص آنها را باخود به دنیا می آورد و صفات محیطی[۱۵] که با آموختن و تربیت به دست می آیند و حاصل محیط اند. با بهره گرفتن از روش تحلیل عوامل روی صفات عمقی در شخصیت، کتل توانست جمعاً شانزده صفت را شناسایی کرده و بعداً چهار صفت دیگر را به آنها اضافه کند  (کریمی، ۱۳۸۴).

[۱]- behaviorism approach

[۲]- cognitive approach

[۳] -humanitisic approach

[۴] .Alport

[۵]- Murray

[۶]- traitsapproach

[۷]-Hippocra

[۸]-Cattell

[۹]-Ross

[۱۰] -cardinal traits

[۱۱]-cardinal disposition

[۱۲] -centeral traits

[۱۳]-secondary traits

[۱۴]-constitutional traits

[۱۵]-environmental traits

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:35:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم