کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

distance from tehran to ilam


جستجو




  فیدهای XML

 



فنون مشاوره رفتاری - شکل دهی رفتار

این فن توسط اسکینر پایه گذاری شده است. در بسیاری موارد، مشاوران رفتاری امیدوارند نتیجه ای ایجادکنندکه بسیارپیچیده یاشامل مؤلفه‌هایی است که مخالف بامجموعه ی فعلی فرد یا خانواده است که نمی شود به سادگی ازطریق تقویت پاسخ‌های موجود، به آن دست یافت. درچنین شرایطی، مشاور می‌تواند ازشکل دهی استفاده کند، یعنی دست یافتن به رفتار مطلوب از طریق تقویت تدریجی گام‌های کوچک به جای ارائه تقویت پس از پاسخ نهایی. برای مثال، ممکن است به والدین آموزش داده شودکه برای ایجاد یک عملکردرفتاری جدیددر کودک شروع کنندبه تقویت پاسخ‌هایی درکودک که شباهت‌هایی به رفتارمطلوب نهایی دارد. به تدریج، تقویت‌ها از رفتارهایی که شباهت کمتری دارندبرداشته می شودوبر رفتارهایی که شباهت بیشتری دارند، متمرکز می‌شود. این پیشرفت موجب می‌شود که رفتار کودک به رفتارمطلوب مورد نظر ما شبیه تر شود (مسترزو همکاران،۱۹۸۷ به نقل از نیکولز و شوارتز،۲۰۰۴،ترجمه دهقانی وهمکاران،۱۳۸۷).

پایان نامه

۲-۱۴-آموزش مهارت‌های ارتباطی

مشاوران رفتاری وشناختی ـ رفتاری به زوجین آموزش می‌دهند که گوش کنند پیشنهادهای سازنده بدهند، از عبارات من استفاده کنند، در موردرفتارهای مثبت خاص بلافاصله بعدازانجام آن رفتاربه همسرشان بازخورد مثبت بدهندواز شفاف سازی وسؤال برای بررسی رفتارهای کلامی وغیر کلامی استفاده کنند (کرلسون وهمکاران،۱۹۸۷ به نقل از نیکولز و شوارتز،۲۰۰۴، ترجمه دهقانی وهمکاران،۱۳۸۷).

۲-۱۵- خاموشی

خاموشی زمانی صورت میگیردکه هیچ تقویتی بعداز رفتارصورت نگیرد. نادیده گرفتن یک رفتار، البته در اغلب موارد، بهترین پاسخ به رفتاری است که شما دوست ندرید. دلیل اینکه برخی از افراد در این موردشکست می خورنداین است که امتناع ازپاسخ به ندرت منجربه تقویت فوری رفتارناخواسته می‌شود. دلیل این است که بیشترمشکلات رفتاری به صورت جزئی و متناوب تقویت شده‌اند، بنابراین خاموشی آن‌ ها نیازبه زمان دارد (نیکولز و شوارتز،۲۰۰۴، ترجمه دهقانی وهمکاران،۱۳۸۷).

۲-۱۶-تنبیه

تنبیه نوعی محرک است که به دنبال پاسخ نامطلوب می آید و احتمال وقوع مجدد آن پاسخ را کاهش می دهد. تنبیه نیز به دو صورت مثبت و منفی اعمال می گردد در تنبیه مثبت یک محرک منفی به دنبال یک عمل ارائه می شود. در تنبیه منفی از ارائه ی محرک مثبت به دنبال عمل خودداری می شود (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۸۶).

چنان که گفته شد تقویت (چه مثبت، چه منفی) موجب نیرومند شدن رفتار کنشگر می شود، یعنی احتمال بروز آن را در شرایط همسان آتی افزایش می دهد. در مقابل تنبیه موجب ضعیف شدن رفتار کنشگر یا کاهش یافتن احتمال آن می شود. اگر رفتار ارگانیسم با پیامد نامطلوبی دنبال شود و احتمال انجام آن رفتار در شرایط همسان آتی کاهش یابد، گفته می شود که آن رفتار تنبیه شده است. باید دقت کرد که در تنبیه پیامد نامطلوب رفتار ارائه ی یک محرک آزارنده یا همان تقویت کننده ی منفی به دنبال رفتار ارگانیسم است. پس بنا به تعریف تنبیه عبارت است از ضعیف شدن یا کاهش احتمال بروز یک رفتار پس از ارائه ی تقویت کننده ی منفی یا محرک آزارنده به دنبال آن (سیف و همکاران،۱۳۹۲).

کودک را با بهره گرفتن از دو روش می توان تنبیه کرد. می توان برای او موقعیت ناخوشایند یا دردناک به وجود آورد، مانند سیلی زدن، داد کشیدن، تحقیر کردن، یا می توان او را از امتیازی محروم کرد. مانند گرفتن اسباب بازی از او، محروم کردن او از تماشای تلویزیون هیچ یک از این روش ها توصیه نمی شود، مگر در موارد بسیار نادر، با این همه، بیشتر بزرگسالان تنبیه را زیاد به کار می برند. شاید هم بیشتر به این دلیل که راه دیگری برای جلوگیری از رفتارهای نامطلوب کودکان نمی شناسند. در درمان اجتنابی با بهره گرفتن از یک محرک آزارنده ی غیرشرطی، نسبت به محرکی که قبلاً جذاب بوده در مراجع ترس یا بیزاری کلاسیک ایجاد می شود و به این ترتیب پاسخ اجتناب بوجود می آید یا رفتار عامل نامطلوب یا بی ثمر بازداری می شود. یکی از برنامه هایی که شواهد تحقیقاتی خوبی پشتوانه ی آن است، برنامه ی پترسون در موسسه ی تحقیقاتی اورگون است (تاد و بوهارت، ۱۹۹۴، ترجمه فیروزبخت،۱۳۸۷).

پترسون معتقد است که اختلالات رفتاری کودکان محصول اتکای والدین بر کنترل آزارنده است. یعنی اتکا بر خرده گرفتن، تنبیه، داد و فریاد، غر زدن و مواردی از این قبیل. کودکان نسبتا بی دفاع نیز برای مهار کردن والدین خویش به اخلال ورزی، تلافی کردن و انجام رفتارهای مخرب رو می آورند چون در واقع از کنترل آزارنده ی پدر و مادرشان تقلید می کنند. پدر و مادر مزبور زیاد پاداش نمی دهند. علتش هم این است که یا راه و رسم پاداش دادن را نمی دانند و یا به خاطر فشار روانی و عصبانیت خویش تمایلی به پاداش دادن ندارند. فرزندشان نیز برای جلب توجه والدین خویش به انجام رفتارهای آزارنده و نامطلوب روی می آورد. به این ترتیب یک دور باطل ایجاد می شود. والدین به کمک تنبیه، فرزندشان را کنترل می کنند و با این کار خویش احساسات فرزندشان را جریحه دار و آنها را عصبانی می کنند و به این ترتیب بر احتمال انجام رفتارهای نامطلوب از سوی فرزندشان می افزایند. این جریان نیز به نوبه ی خود موجب استفاده ی هر چه بیشتر والدین از تنبیه می شود(سیف،۱۳۸۵).

یکی از عوامل مهم در به وجود آمدن اختلالات عاطفی، رفتاری و اجتماعی کودکان، بد رفتاری والدین و به کار بردن تنبیه است. در بسیاری از خانواده ها، به ویژه در مواردی که والدین وضع اقتصادی- اجتماعی- فرهنگی پایین تری دارند، تنبیه کودکان معمول است. فشارهای اجتماعی و روحی بر والدین، عامل مهم دیگری در بد رفتاری آنها با کودکان است. هر جا که چنین فشارهایی بر والدین وارد آید، طبیعتاً پرورش فرزندان نیز با دشواری و تلخ کامی همراه خواهد بود. بررسی های واستا[۱] (۱۹۹۹، به نقل از سیف و همکاران، ۱۳۹۲) نشان می دهد که در خانواده هایی که مادر دچار فشار روحی است یا مشکلات زیاد است، کودکان خردسال مورد تنبیه قرار می گیرند که گهگاه این تنبیه بسیار شدید است. در تمام موارد آنچه به کاهش بدرفتاری با کودکان کمک موثری خواهد کرد، آگاهی دادن به والدین و مشاوره در مسائل خانواده و کودک و کمک به آنها برای حل مسئله خانوادگی و ایجاد روابط بهتر اجتماعی با دیگران و همچنین شناساندن ویژگی های رفتاری کودکان در سنین مختلف و چگونگی برخورد صحیح با آنها است .

عکس مرتبط با اقتصاد

 

۲-۱۷-تقویت منفی در مقایسه با تنبیه سه مزیت دارد:

۱- به کودک گفته می شود که چه رفتاری از او انتظار دارند و باید این رفتار را نشان دهد تا موقعیت ناخوشایند پایان پذیرد. بنابراین، کودک باید رفتار مطلوب را دست کم یک بار انجام دهد تا این کار به نتیجه ی خوشایندی بینجامد (یعنی موقعیت ناخوشایند برای او پایان یابد).

۲- کنترل رفتار در تقویت منفی به دست خود اوست، یعنی او آزاد است که هر آن، رفتار مطلوب را نشان دهد و به موقعیت ناخوشایند نشان دهد. برخلاف تنبیه، که کودک کنترلی بر رفتار خود ندارد و صرف نظر از رفتارش، تنبیه در مورد او اعمال می شود.

۳- تقویت منفی کارایی بیشتری دارد. به محض اینکه رفتار کودک به سوی بهتر شدن تغییر جهت می دهد، تنبیه پایان می پذیرد. باید توجه داشت که اگر تقویت منفی هم موثر نباشد، هنوز سه روش دیگر برای به کار بردن هر یک از آنها می توان از به کار بردن تنبیه خودداری کرد. آن سه روش عبارت اند از: اشباع، خاموشی و تقویت رفتار مغایر (کرومبولتز و کرومبولتز،۱۹۸۲؛ ترجمه کریمی، ۱۳۸۸).

تنبیه ممکن است خطرناک باشد:

تنبیه نه تنها از تقویت منفی تاثیر کمتری دارد، بلکه گاهی می تواند دارای خطرهایی جدی برای فرزندان باشد. از آن جمله است:

۱- تنبیه عمدی می تواند در عمل نقش تقویت کننده رفتار نامطلوب را داشته باشد. مثلاً، معلمی که شاگرد مزاحمی را برای تنبیه جلوی کلاس می آورد، یا در کنار خور می نشاند، یا اسم او را به عنوان مزاحم روی تخته سیاه کلاس می نویسد، در واقع توجه همه را به سوی او جلب کرده است. چنین توجهی ممکن است منظور و هدف اصلی آن شاگرد باشد و معلم با این روش، رفتار مزاحمت را در او تقویت کرده است.

۲- تنبیه ممکن است سبب ترس نگرانی های شدید شود که گاه در سرار زندگی آدمی را رها نمی کند.

۳- وقتی که کودک یا نوجوان پی در پی تنبیه شود و راهی برای گریز از آن پیدا نکند، پایه رفتارهای عصبی بعدی او گذاشته می شود.

۴- بیشتر کودکان و نوجوانان در برابر تنبیه واکنش متقابل نشان می دهند. این واکنش ها یا به صورت مقاومت مستقیم بروز می کند یا با بی تفاوتی و بی خیالی همراه است. گریز از خانواده، ولگردی و ناهماهنگی با جامعه پاره ای از اینگونه واکنش ها در برابر تنبیه است. مادر و پدر با کارهای خود به راستی اینگونه واکنش ها را به کودکان تحمیل می کنند.

۵- کودکان و نوجوانان دوست دارند تا آنجا که می توانند از تنبیه کنندگان دوری کنند. کودک یا نوجوانی که پی در پی به وسیله پدر، مادر و یا معلم خود تنبیه شود، میل نخواهد داشت که در کنار آنها باشد. اینجاست که گاهی می شنویم مادرها و پدرهای پیر و سالخورده از اینکه فرزندان با آنها مهر نمی ورزند گله دارند و شکوه می کنند که فرزندانشان به آنها نمی رسند و از آنها گریزانند. این حالت دوری جستن و گریز از مادر و پدر و بزرگترهای دیگر ممکن است واکنشی در برابر تنبیه های مکرر فرزندان به وسیله آنها باشد. بنابراین، مادر یا پدر یا معلمی که مهر دارند مورد توجه فرزند یا شاگرد خود قرار گیرند، باید تا آنجا که برایشان امکان ادرد، برای جلوگیری از رفتارهای نامطلوب فرزندان خود از روش های مثبت استفاده کنند و دست کم آنها را کمتر تنبیه کنند (کرومبولتز و کرومبولتز، ۱۹۸۲، ترجمه کریمی،۱۳۸۸).

با اینکه زندگی انسان آنقدر با تنبیه های گوناگون درآمیخته است که تنبیه عمدی زیادی به نظر می رسد، ولی مواردی هست که کاربرد تنبیه اجتناب ناپذیر و ضروری است. از آن جمله است:

۱- برای اینکه کودک خردسال معنی کلمه «نه» را به عنوان بازدارنده درک کند، همراه کردن تنبیه ملایمی با این کلمه ضروری است. مثلا وقتی که کودک به طرف چیزی با ارزش یا خطرناک دست دراز می کند، گفتن «نه» یا «نه، نه» با صدای تند و بلند یا زدن روی دست او با ملایمت، سبب می شود که ارتباط میان کلمه «نه» و آن تنبیه ملایم در ذهن کودک برقرار شود و در آینده تنها گفتن «نه» برای دست نزدن به چیزهایی که نمی خواهیم او به آنها دست بزند کافی باشد.

۲- در موارد اضطراری به کار بردن تنبیه ممکن است تنها راه نجات کودک از خطری جدی باشد. مثلا زدن واکسن برای کودک ناخوشایند است، اما برای سلامتی او ضروری است. زدن روی سینه کودک و پرتاب کردن او به کناری ممکن است در نظر او تنبیه تلقی شود، ولی اگر با این کار او را از زیر اتومبیل رفتن، یا برخورد چیزی مانند یک سنگ به سرش حفظ کنیم، چنین تنبیهی ضرورت دارد.

۳- ممکن است تنبیه تنها راهی باشد که کودک یا نوجوان را وادار به انجام دادن رفتار دیگری غیر از رفتار نامطلوب کند. امکان دارد که رفتار نامطلوبی در طول زمان آنقدر تحکیم یافته باشد که جز با تنبیه کردن نتوان کودک یا نوجوان را به انجام دادن رفتار دیگری وادار کرد.

بسیاری از مردم به تاثیر مفید برخی از رویدادهای ناخوشایند بر زنگی خود اعتراف دارند. شاگردی که در کلاس مردود شده بود آنقدر به درس و مدرسه پرداخت که سالها بعد شاگرد موفقی شد. بعضی ها که ازدواجشان به شکست و جدایی انجامیده است، همسران بهتری یافته اند. گروهی که از کار خود برکنار شده اند کار بهتری یافته اند. بعضی از کسانی که به حمله قلبی دچار شده اند، سیگار را برای همیشه ترک کرده اند. نمونه های بسیار از اینگونه تاثیرهای مفید در رویدادهای ناخوشایند زندگی می توان یافت. اما جالب توجه این است که حتی کسانی هم که به سبب تنبیه شدن به موفقیت رسیده اند، کاربرد تنبیه را به دیگران توصیه نمی کنند، یا دست کم نمی خواهند خودشان بار دیگر به آن رویداد ناخوشایند رو به رو شوند. البته در مواردی استثنایی موقعیت های ناخوشایندی که از پیش برنامه ریزی شده است می توان به صورت ضربه ای تکان دهنده برای آگاهی دادن به افراد به کار روند تا آنها را متوجه کنند که رفتارشان نیاز به تغییر دارد. اما تنبیه باید همراه با عرضه ی چند رفتار مغایر با رفتار نامطلوب باشد و امکان تقویت کردن رفتار مغایر نیز فراهم باشد. در غیر این صورت، تنبیه تاثیر مثبت خود را نخواهد بخشید (کرومبولتز و کرومبولتز، ۱۹۸۲، ترجمه کریمی،۱۳۸۸).

عکس مرتبط با سیگار

۲-۱۸- محرومیت

مفهوم محرومیت شامل دورکردن افراد (اغلب بچه‌ها) از یک محیط به خاطربدرفتاری آن‌هاست. جداکردن ازیک تقویت مثبت یامحروم کردن برای زمانی محدود (تقریبا پنج دقیقه) منجر به توقف رفتار هدف می‌شود. برای مثال، کودکی که در حین بازی خواهر و برادرش را گاز می‌گیرد، هربارکه این عمل را انجام داد، به یک اتاق دیگر می‌رود و برای پنج دقیقه روبروی دیوار می‌نشیند.

۲-۱۹-اقتصادژتونی

اقتصادژتونی، استفاده ازسیستمی ازنشانه ها یا ستاره ها جهت پاداش دادن به بچه ها به خاطررفتارهای موفقیت آمیز است.برای مثال می توان برای هر کار مطلوبی که بچه انجام می دهد یک کارت به او داد که بعدا او چند کارت را می تواند با  یک  چیز دلخواه مثل بستنی معاوضه کند (پروچاسکا و نورکراس،۱۹۹۹،ترجمه سید محمدی،۱۳۸۸).

۲-۲۰- قراردادوابستگی

راهبردی است که برای اولین بارتوسط استوارت (۱۹۶۹، به نقل از گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۱۹۷۳، ترجمه حسین شاهی برواتی و همکاران،۱۳۸۲) مطرح شد که به فرایند افزایش تبادل دو سویه رفتارهای خوشایند اشاره می‌کند یک توافق نوشته شده یا یک قرارداد امضاشده بین طرفین (برای مثال، والدین وفرزندان، معلمان ودانش آموزان) که مشخص می شود تحت آن شرایط، یک نفرکاری رابرای دیگری انجام می‌دهد، درنتیجه، طرفین قرارداد به رفتارهای مثبت یکدیگرپاداش می‌دهند. در اصطلاحات رفتاری، یک قرارداد رابطه بین نوع خاصی ازرفتار وپیامدهای آنهارامشخص می‌کند. به این صورت، ابزاری است که به شکل آسان درک می‌شود، سرراست است، به سادگی طراحی می‌شود، زورگویانه نیست وثابت شده که این قراردادها درمذاکر درباره‌ی اختلافات والد فرزندی، مفید می‌باشد.

۲-۲۱- اصل پریماک

ایده‌ی نهفته در اصل پریماک این است که اعضای خانواده نخست باید تکالیفی را انجام دهندکه کمترخوشایند است، قبل از اینکه به آنهااجازه داده شود، درگیرفعالیت های خوشایند شود، برای مثال، وقتی بچه هادر خانه برای درس خواندن مشکل دارند، ازآنهاخواسته می‌شود که اول درسشان را بخوانند تا به آنها اجازه داده شودبرنامه های تلویزیون نگاه کنند (پروچاسکا و نورکراس،۱۹۹۹، ترجمه سید محمدی،۱۳۸۸).

۲-۲۲- مدل سازی و ایفای نقش

روش‌های متعددی برای استفاده از مدل سازی ورفتارهای ایفای نقش وجود دارد (بندورا،۱۹۷۷). درموقعیت های خاص، ممکن است از اعضای خانواده خواسته شودنقش اشخاصی را ایفاکنندکه آن‌ ها به شکل ایدال می خواهندآنگونه باشند. اعضای خانواده تعدادی از رفتارها آ اجرا خواهندکرد تا ببینند بهترین آنهاکدام است یک بخش از مدل سازی وایفای نقش، بازخورد و عکس العمل های تصحیحی است که ممکن است توسط مشاور یا سایر اعضای خانواده ارائه شود (پروچاسکا و نورکراس،۱۹۹۹،ترجمه سید محمدی،۱۳۸۸).

۲-۲۳- شرطی سازی کلاسیک

در شرطی سازی کلاسیک، یک محرک غیرشرطی، مثل غذا که منجر به یک پاسخ غیر شرطی مثل ترشح بزاق می‌شود، بایک محرک شرطی مثل زنگ همراه می شود نتیجه اینکه، محرک شرطی همان پاسخ را فرا می‌خواند(نیکولز و شوارتز،۲۰۰۴،ترجمه دهقانی و همکاران،۱۳۸۷).

۲-۲۴- شرطی سازی عملی

این نوع شرطی سازی توسط اسکینر (۱۹۵۳) موردتوجه قرار گرفت فرایند آزمایشگاهی استحکام نوع خاصی از رفتارپاسخ در حیوانی مثل موش سفید. برای مثال، فشار ارادی زنگ درجعبه ی اسکینر برای کسب غذاـ به وسیله‌ی پاداش یا تقویت انتخابی امکان رخ دادن آن رفتاررا بیشتراز سایر پاسخ‌هایی خواهد کردکه پاداش داده نشده‌اند. در موردانسان نیزبرخی رفتارهای روزانه‌ی ارادی (مثل پاسخ دادن به زنگ در، بازکردن درفریزر، انتخاب طعم خاصی از ماست یا خرید بلیت برای سینمایاکنسرت) که متداول شده‌اند، معمولاً به دنبال یک نتیجه مطلوب درگذشته ایجادشده‌اند، بنابراین احتمال بیشتری داردکه نسبت به رفتارهایی که پاداش ندیده‌اند، دوباره تکرار شوند مثل وقت ملاقات با دندانپزشک (گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۱۹۷۳، ترجمه حسین شاهی برواتی و همکاران،۱۳۸۲).

۲-۲۵- تقویت

تقویت، استفاده از پیامدهای خاص فوری، مشروط ومتعاقب رفتار جهت افزایش توالی رفتاراست. تعریف دیگر اینکه، هر رویداد مشروطی که تعدادهررفتاری راافزایش دهد، تقویت درنظرگرفته می‌شود. هدف تقویت مثبت، افزایش تعدادپاسخ به دنبال یک رویداد مطلوب (تقویت مثبت یا پاداش). هدف تقویت منفی، افزایش تعدادپاسخ باحذف یاخاتمه دادن به یک رویداد یا محرک انزجارآور، ناخوشایند یا دردناک مداوم است که به صورت فوری بعدازپاسخ مطلوب ایجاد می‌شود (گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۱۹۷۳، ترجمه حسین شاهی برواتی و همکاران،۱۳۸۲). رفتارگرایان معتقدند که ما به خاطر منافعی که تجربه می کنیم (تقویت مثبت) یا به خاطر نیاز به گریختن یا اجتناب کردن از پیامدهای ناخوشایند (تقویت منفی) به شیوه ی قابل پیش بینی پاسخ می دهیم. بعد از اینکه هدف های درمان جویان ارزیابی شدند، رفتارهای خاصی مورد هدف قرار می گیرند. هدف از تقویت، خواه مثبت یا منفی، افزایش دادن رفتار موردنظر است. تقویت مثبت مستلزم افزودن چیز با ارزشی برای فرد (مانند تحسین، توجه، پول یا غذا) به عنوان پیامد رفتار خاص است. محرکی که بعد از رفترا قرار دارد تقویت کننده ی مثبت است. برای مثال کودکی نمرات عالی می گیرد و والدینش او را تحسین می کنند اگر او برای این تحسین ارزش قایل باشد، احتمال دارد که در آینده نیز برای نمرات خوب تلاش کند. زمانی که هدف برنامه ای کاهش دادن یا برطرف کردن رفتارهای ناخوشایند است، از تقویت مثبت برای افزایش دادن فراوانی رفتارهای خوشایند که جایگزین رفتارهای ناخوشایند می شوند، استفاده می شود (کری، ۲۰۰۵، ترجمه سید محمدی،۱۳۸۹).

تقویت مثبت یا پاداش، محرک های خوشایند و لذت بخش را در بر می گیرد که باعث تکرار و افزایش رفتار می شود. تقویت مثبت ارائه ی یک محرک مثبت به دنبال یک عمل است مثلاً افزایش حقوق به دنبال کار اضافی انجام شده، تقویت ممکن است صد در صد باشد و یا اینکه به صورت جزئی و متناوب صورت گیرد در تقویت صد درصد برای هر دفعه عمل تقویت مثبت ارائه می شود، در حالیکه در تقویت جزئی پس از چند مرتبه انجام عمل و یا پس از فاصله ی زمانی معین فرد موفق به دریافت تقویت مثبت می شود. بر طبق اصول شرطی کردن فعال، می توان اکثر رفتارهای انسان را برحسب تقوتی مثبت و یا منفی تبیین کرد. در شناخت رفتار یک فرد و یا در تغییر و تعدیل رفتار او تقویت مثبت، یا منفی و یا هر دوی آنها دخالت دارند. البته، آنچه که برای فرد تقویت مثبت به حساب می آید، ممکن است برای دیگری لزوما تقویت به حساب نیاید و یا اینکه عامل تقویتی ضعیفی باشد. آنچه که برای یک فرد تقویت کننده است، در درجه اول به شرطی شدن قبلی او به آنچه که او یاد گرفته است که دوست داشته باشد و نیز به شرایط موجود بستگی دارد. بنابر این در به کار بستن عملی اصل تقویت مشکل عمده همان پیدا کردن تقویت کننده هایی است که برای فرد خاصی بیشتر از همه موثر است، و نیز طرح برنامه تقویت چه موقع و چه قدر باید صورت گیرد، جزء دیگر این مشکل است. تقویت ممکن است از بیرون یا از درون فرد انجام گیرد. تقویت درونی خود به خود از درون فرد برمی خیزد و رفتار او را در جهت خاصی هدایت می کند. در حالی که تقویت بیرونی از خارج و از محیط عمل فرد به او ارائه می شود و رفتار او را به نحو خاصی شکل می دهد. تقویت به طور کلی ممکن است به چهار صورت ارائه شود:

۱) در فواصل زمانی ثابت

۲) بعد از تعداد ثابتی پاسخ

۳) در فواصل زمانی متغیر

۴) بعد از تعداد متغیری پاسخ (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۸۶)

برای بعضی از رفتارها، به جای اینکه تقویت را براساس شماره پاسخ های درست تنظیم کنیم. بهتر است آن تقویت را براساس طول زمان نشان دادن پاسخ درست عرضه کنیم. کارمندان و کارگران حقوق خود را در برابر انجام دادن کار رضایت بخش در مدتی معین (یک ساعت، یک هفته، پانزده روز، یک ماه) دریافت می کند. در این شیوه که به آن برنامه زمانی ثابت گفته می شود، بین طول مدت انجام دادن رفتار موردنظر و دریافت تقویت، نسبت ثابتی وجود دارد مثلاً پانصد ریال در برابر یک ساعت کار و هزار ریال برای دو ساعت و … استفاده از برنامه زمانی در بیشتر شغل ها معمول تر از برنامه های نسبی است زیرا نگهداری حساب شماره پاسخ درست به مراتب مشکل تر از نگهداری زمانه مشخصی است که فرد به کار مشغول بوده است. در بعضی شغل ها هوشیاری و آمادگی همیشگی و یکنواخت فرد شاغل ضروری و حتمی است. برای مثال روان شناسان سازمان های نظامی دریافته اند که خیره شدن به صفحه کنترل رادار که از وظایف مامور کنترل است پس از مدتی سبب کم شدن توجه می شود و چه بسا در همان زمان کوتاه بی توجهی، هواپیمای دشمن وارد حریم هوایی کشور شود، بدون اینکه مامور کنترل آن را گزارش داده باشد. به همین سبب در روش های نظامی امواج کاذب را در فاصله های زمانی نامشخص به سوی رادار موردنظر می فرستند و مامور کنترل را برای اینکه به موقع گزارش داده است مورد تشویق قرار می دهند. چون این امواج گاهی در فاصله های زمانی بسیار کوتاه و گاهی در فاصله های زمانی طولانی تر فرستاده می شوند، مامور کنترل ناچار است همیشه هوشیار و آماده باشد (سیف، ۱۳۸۵).

۲-۲۶-  تقویت منفی

بر طبق نظر رفتارگرایان، اگر تقویت مثبت در کار نباشد، تقویت منفی اساس رفتار فرد است، یک تقویت کننده منفی هر چیزی است که شخص آن را ناخشنود یا رنج دهند می داند، یعنی هر چیزی است که شخص سعی می کند از آن اجتناب کند و یا بدان پایان بدهد و از آن فرار کند بدین دلیل است که تقویت منفی را معمولا کنترل تنفرآمیز می نامند تقویت منفی عین تنبیه نیست، بلکه اجتناب از تنبیه است، تقویت منفی، به عبارت دیگر ارائه نکردن یک محرک منفی است بعد از انجام یک عمل مثل تنبیه نکردن طفلی که به کارهای خلاف دست می زند تقویت منفی، کاهش یا حذف محرک های ناخوشایند و دردآور است به طوری که احتمال بروز رفتار مطلوب را افزایش می دهد. تفاوت تقویت منفی با تنبیه در آن است که تقویت منفی یعنی نیرومند شدن یک رفتار پس از حذف تقویت کننده ی منفی به دنبال آن (سیف، ۱۳۸۵).

تقویت کننده های منفی با عدم حضور خود احتمال ظهور یک رفتار را افزایش می دهند مثلا دانشجو از امتحان و از اینکه مبادا نمره نیاورد ترس دارد. بنابراین، خوب درس می خواند تا ترس نداشته باشد. در اینجا، ترس تقویت کننده ی منفی نامیده می شود، زیرا عدم حضور آن باعث می شود تا احتمال تکرار رفتار پیش از آن، یعنی درس خواندن افزایش یابد. هر اندازه یک تقویت کننده قوی تر باشد، به همان اندازه یادگیری آن سریع تر خواهد بود. مثلاً دانشجویان درس های ۳ یا ۴ واحدی را بهتر و سریع تر از درس های ۱ یا ۲ واحدی یادمی گیرند (گنجی، ۱۳۸۶).

تقویت منفی گریختن از محرک های آزارنده (ناخوشایند) یا اجتناب کردن از آنها را ایجاب می کند. در این حال فرد با انگیزه می شود تا برای اجتناب کردن از وضعیتی ناخوشایند، رفتار خوشایندی را نشان می دهد (کری، ۲۰۰۵، ترجمه سید محمدی،۱۳۸۹).

برای اینکه کودکی را از انجام دادن رفتار نامطلوبی باز داریم، باید ترتیبی بدهیم که هر زمان رفتار او درجهت مطلوب تغییر کرد، به موقعیتی که برای او ناخوشایند بوده است، پایان دهد. باید توجه داشت که کودک با بهبود بخشیدن به رفتار خود و تغییر دادن آن در جهت مطلوب به موقعیت ناخوشایند پایان می دهد. این موقعیت ناخوشایند تا زمانی که رفتار نامطلوب وجود دارد، ادامه خواهد داشت. این روش یعنی روش تقویت منفی را نباید با تنبیه اشتباه کرد. تقویت منفی، برداشتن موقعیتی ناخوشایند از دنباله ی یک رفتار است، در صورتی که تنبیه، اضافه کردن موقعیتی ناخوشایند به دنبال یک رفتار است (کرومبولتز و کرومبولتز،۱۹۸۲، ترجمه کریمی،۱۳۸۸).

تقویت منفی هم شامل حذف محرک نامطلوب و هم شامل اجتناب کردن ارگانیسم از آن است. مورد اول را یادگیری گریز یا گریزآموزی و مورد دوم را یادگیری اجتماعی می نامند. اگر هنگام قدم زدن در خیابان باران ببارد و شما برای جلوگیری از خیس شدن چتر خود را باز کنید یا به زسر یک سر پناه بروید، این یادگیری گریزآموزی نام دارد. اگر هنگام خروج از منزل با دیدن آسمان ابری چتر خود را با خود حمل کنید، این یادگیری شامل نمونه ای از یادگیری اجتنابی است (سیف و همکاران، ۱۳۹۲).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

گاهی نیز بچه ها ممکن است بگویند (محروم شدن! یعنی چی! پنج دقیقه چیه؟) بچه ها ممکن است وقتی برای اولین بار طعم محرومیت را می چشند، بی اعتنایی نشان دهند.اما اولین محرومیت خیلی بیش از آنچه بچه ها و پدر و مادرها تصور می کنند سخت است. به والدین گفته می شود در ازای هر بار انجام رفتارهای ناشایست در دوره ی محرومیت، پنج دقیقه بر مدت محرومیت بیفزایند. مثلاً وقتی کودک فحش می دهد، داد می زند، به در لگد می زند چیزی می شکند یا محل مورد نظر را ترک می کند یا حتی به پدر و مادرش توهین می کند، پنج دقیقه بر مدت محرومیتش افزوده می شود. گاهی اولین دوره ی محرومیت به ۴۰ دقیقه می رسد. دفعه ی دوم حدوداً ۲۰ دقیقه و دفعات بعدی به ۵ دقیقه خواهد رسید. نکته ی مهم این است که پدر و مادرها در اجرای فن محروم کردن مسامحه نکنند. در ضمن نباید آن را با تنبیه و تهدید اشتباه بگیرند یا در مورد رفتاری که توافقی در مورد آن حاصل نشده از آن استفاده کنند. پدر و مادرها باید این فن را در کمال خونسردی اجرا کنند و انتقاد یا داد و فریاد را کنار بگذارند. پدر و مادرهایی که از این فن بدرستی و بطور مستمر استفاده می کنند متوجه می شوند که پس از چند بار استفاده گویی دیگر نیازی به آن نیست ( گنجی،۱۳۸۶).

در ضمن خیلی زود متوجه می شوند که ازغر زدن، داد زدن و تنبیه موثرتر است. اما از آنجا که اجرای صحیح فن محروم کردن دشوار است. خصوصاً در دفعات نخست، تا خودمان را مجاب به استفاده ی صحیح از آن نکرده ایم نباید به این فن توسل جوییم چون در صورت استفاده ی گه گاه از این فن، رفتار نامطلوب بصورت سهمی تقویت می شود و این امر فقط رفتار موردنظر را تحکیم می کند و بس. ارزیابیهای به عمل آمده در مورد برنامه های اصلاح رفتار نشان می دهندکه این برنامه ها در درمان اختلالات رفتاری کودکان موثرند. در ضمن پدر و مادرها نیز مثل بچه ها پس از اجرای درمان احساس رضایت و لیاقت بیشتری می کنند. والدین می گویند آنها می توانند از اصولی که در این وع درمان آموخته اند در سایر زمینه های مربوط به تربیت فرزندشان و مسایل خانوادگی استفاده کنند. همچنین سایر رفتارهای کودکان نیز بهبود می یابند.

در پایان مباحث تقویت باید اشاره کرد که نوع دیگری از تقویت کننده ها، تقویت کننده های اولیه و ثانویه هستند. تقویت کننده های اولیه آنهایی هستند که نیازهای زیستی را فراهم می کنند، مثلا آب، هوا، غذا، حرارت مناسب (تقویت کننده های مثبت)، درد و ترس (تقویت کننده های منفی)، تقویت کننده های اولیه به حساب می آیند. تقویت کننده های ثانویه آنهایی هستند که در اثر همراه شدن با تقویت کننده های اولیه خاصیت تقویت کنندگی پیدا می کنند و به همین دلیل آنها را تقویت کننده های شرطی نیز می نامند. به عنوان مثال، پول (تقویت کننده ی ثانویه) می تواند به غذا (تقویت کننده ی اولیه) تبدیل شود. پول، توجه، تایید اجتماعی، همه تقویت کننده ی شرطی است (گنجی، ۱۳۸۶).

۲-۲۷-الگودهی

با الگودهی، رفتار صحیح برای یادگیرنده نشان داده می‌شود. یادگیرنده رفتار الگورا مشاهده و سپس الگو راتقلید می‌کند. برای مؤثر واقع شدن الگودهی، یادگیرنده باید دارای مهارت‌های تقلیدی باشد، به عبارت دیگر، یادگیرنده باید به الگو توجه کند و فقط رفتار الگو را اجرا نماید. از آنجا که تقلید کردن رفتار دیگران تقریبادر موقعیت‌های مختلف تقویت شده است، اکثر افراددارای مهارت‌های تقلیدی هستند (سیف و همکاران،۱۳۹۲).

۲-۲۸-تغییر رفتار، رفتار درمانی

تغییررفتار حوزه ای از روانشناسی است که به تحلیل وتغییر رفتار آدمی می‌پردازد. هدف، تغییر افراط یا نارسایی در رفتار وبازگرداندن آن‌ ها به حالت اعتدال وبهنجار است. افراط در رفتار، رفتار نا مطلوبی است که فرد در صدد کاهش فراوانی، کاهش تداوم وشدت آن است؛ مثل سیگار کشیدن، پرخوری، کج خلقی، مشاجره با همسر، سرپیچی، پرخاشگری، خود آسیب رسانی، ویرانگری، دروغ گفتن، دزدی کردن، ناخن جویدن، انگشت مکیدن، کندن مو، لکنت زبان، ادرار بی اختیاری، ترس واضطراب نارسایی دررفتار، رفتاری است که فرد درصدد افزایش فراوانی، تداوم وشدت آن است مانند تمرین ومطالعه، بهبود رفتارهای اجتماعی، بهبود مهارت‌های کنشی، افزایش اداره خود، ارتقای سطح رفتارهای مرتبط با سلامت مثل ورزش، تغذیه مناسب.

تغییررفتار به مجموعه روش‌ها وفنونی گفته می‌شود که یافته‌های روان شناسی آزمایشی، به ویژه روانشناسی یادگیری، استخراج شده‌اند. هدف آنان کمک به رفع مشکلات سازگاری افراد در موقعیت مختلف زندگی فردی واجتماعی است (سیف، ۱۳۸۵).

[۱] .vasta

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1400-02-25] [ 08:51:00 ب.ظ ]




درمان‌های شناختی ـ رفتاری

اصطلاح مداخله‌های شناختی ـ رفتاری به روش‌هایی مثل آموزش خود تعلیمی، آموزش حل مسئله، باز آموزی اسنادها و روش مقابله با استرس اشاره دارد . دراین درمان‌ها کمک می‌کنند به کودکان یاد بدهیم که چگونه رفتار خودشان را کنترل کنند. درمان‌های شناختی ـ رفتاری این اصل رابه کار می برندکه کودکان کنترل رفتار را از دیگران یاد می گیرندوبا استفاده از راهبردهای متنوع این جریان یادگیری راتقویت می‌کنند در مورد کودکان خردسال ما عنوان حرفه ای به والدین تکیه می‌کنیم که کمک می کنند و فرزندانشان یادبگیرند و آموزش آنهارا عهده دار شوند. وقتی کودکان برزگتر شدند می‌توان مسئولیتی را به آن‌ ها واگذار و با آن‌ ها مستقیما در کنترل رفتار کار کرد (کری،۲۰۰۵،ترجمه سید محمدی،۱۳۸۹).

۲-۳۰- نظریه بکر

بکر (۱۹۷۱، به نقل از خورشیدی،۱۳۸۴) نظریه رفتارگرایی را مطرح نمودبه نظر وی سه روش زیر برای تربیت واصلاح رفتار فرزندان یا هردو موجودزنده ای وجود دارد.

الف) کنترل محیط

ب) کاربرد دارو

ج) تغییر در عواقب رفتار

ایشان معتقد است که در استفاده از تقویت کننده‌ها

  1. باید استمرار وقوع رفتار مشخص ۲٫ معلوم شودرفتارتحت چه شرایطی انجام می‌شود. انگاه تقویت کننده‌ها یا بازدارنده‌های مناسبی که می‌توانند پاسخ‌ها را تغییردهند رابه کار برند. فرزندانی که با روش بکر تربیت شوند دارای ویژگی‌های مانند شرطی شدن، سلطه پذیری واجرا کننده‌های دستورهای دیگران هستند تربیت فرزندان براساس روس بکر مستلزم کاربست راهبردهای زیر است:
  2. کاربست تشویق وتنبیه بر اساس احساسات وعواطف فرزندان خود.

 

  1. قبل از به کارگیری تقویت کننده ها و تشویق وبازدارنده ها (تنبیه) در خصوص رفتار فرزندان باید توجیه نمود. زیرا استدلال، قدرت، خلاقیت، آنهارا افزایش ومطالب جدیدی به آن‌ ها یاد می‌دهد.
  2. دقت کنید اگرتنبیه منطقی در زمان متناسب ومتناسب اعمال

شودمنجربه ایجاد تغییرات مطالب می‌شود.

  1. فرزندان دارای تفاوت‌های فردی هستند لذا هرگز آنها را با همدیگر مقایسه نکنید .

۲-۳۱-نظریه‌ی کانتور

کانتور (۱۹۵۳) نظریه‌ی آموزش والدین را مطرح نمود. دراین روش از والدین در یک فضای آرام وبا تفاهم دورجمع می شوند وتحت نظر مشاوران یا روانشناسان مجرب که فنون تربیت کودک را خوب می‌دانند به تجزیه وتحلیل اختلالات رفتاری فرزندان خود می‌پردازند. (البته والدین شرکت کننده از حضور مشاور یا روانشناس آگاهی ندارد) و هر یک در خصوص مشکلات مطرح شده راه حلی ارائه می دهدکه پس از اصلاح یا تأیید آن مورد استفاده‌ی والدین قرار می‌گیرد. این روش می‌تواند اطلاعات فراوانی در خصوص تربیت فرزندان به والدین ارائه دهد. کاربست این روش مستلزم توجه و لحاظ نمودن راهبردهای زیر است:

    1. لازم است موضوعات مورد بحث ازمشکلاتی باشندکه شرکت کنندگان با آن مواجه وبا توافق آن‌ ها باشد.
    2. اهداف وضرورت رااز قبل برای آن‌ ها مشخص کنید.
    3. عوامل اجتماعی ـ فرهنگی ـ سیاسی ـ اقتصادی ـ ارزشی ـ وغیر… را بررسی ومشخص نمایید بر اساس آن‌ ها برای آن‌ ها برنامه ریزی کنید ( به نقل ازخورشیدی،۱۳۸۴).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

۲-۳۲- پیشینه پژوهش

۲-۳۳-پژوهش های انجام شده در داخل کشور

رسولی، امیدیان و سامعی (۱۳۹۲) در پژوهشی اثربخشی آموزش شناختی-  رفتاری به مادران برکاهش اختلال کاستی- توجه / بیش فعالی کودکان آنها و افزایش شادکامی والدین را بررسی کردند. یافته ها نشان داد دارو درمانی و آموزش به مادران هر دو موثر است و منجر به کاهش علائم شده است اما تفاوت بین دارو درمانی و آموزش به مادران نیز معنا دار است و این نشان می دهد آموزش به مادران به همراه دارو در مانی در کاهش علایم موفق تر است.  به علاوه تاثیر آموزش به مادران در افزایش شادکامی آنها معنادار است. همچنین یافته ها حاکی ازآن است افزایش شادکاهی مادران می تواند شادکامی پدران را که در جلسات آموزشی حضور نداشتند به دنبال داشته باشد.

دادستان، قنبری و حیدری (۱۳۹۲) در پژوهشی اثر بخشی آموزش رفتاری والدین بر کاهش مشکلات برونی سازی شده کودکان ۷ تا ۹ سال بررسی کردند. نتایج نشان داد که والدین گروه آزمایش در پایان دوره آموزشی در مشکلات کلی برونی سازی شده و رفتارهای پرخاشگرانه کاهش معناداری را نسبت به گروه کنترل گزارش کردند در حالی که رفتارهای قانون شکنی در دو گروه تفاوتی نداشتند.

سرابی جماب و همکاران (۱۳۹۱). تاثیر برنامه اموزش والدین و پروراندن مهارتها بر استرس مادران کودکان مبتلا به اتیسم در پژوهشی بررسی کردند. یافته ها نشان دادند که برنامه اموزش والدین و پروراندن مهارتها، استرس مادران را در دوره پس ازمون و پیگیری کاهش داده است.

علیزاده (۱۳۹۱) در پژوهشی تدوین برنامه آموزش والدین برای خانواده های دارای فرزندان با اختلال نارسایی توجه / بیش فعالی و تأثیر آن برکاهش نشانه ها و کارکرد خانواده را مورد بررسی قرار داد.  نتایج به دست آمده در این پژوهش نشان داد که آموزش والدین توانسته است بر کاهش میزان استرس والدین، افزایش شیوه فرزندپروری مقتدرانه (پدر و مادر) و کاهش شیوه فرزندپروری سهل گیر پدر تأثیر معنادار داشته باشد. همچنین لازم به ذکر است که آموزش والدین بر کاهش نشانه ها، شیوه فرزندپروری خودکامه (پدر و مادر ) و سهل گیر (مادر) تأثیر معنادار نداشت. نتایج مربوط به آزمون پیگیری نیز نشان داد که شیوه فرزندپروری خودکامه مادر در افزایش یافته است.

خوشابی، قدیری و جزایری (۱۳۸۵) در پژوهش خود به این نتیجه رسیده اند که برنامۀ آموزش مدیریت والدین به تنهایی در کاهش نشانه های اصلی اختلال نارسایی توجه / بیش فعالی و مشکلات رفتاری این کودکان تأثیری ندارد ولی درمان ترکیبی یعنی آموزش والدین و دارو درمانی در کاهش مشکلات یادگیری و نیز مشکلات روان تنی کودکان تأثیر معناداری دارد.

زرگری نژاد و یکه یزدان دوست (۱۳۸۶)  با انجام تحقیقی در رابطه با آموزش والدین دریافتند که آموزش والدین بر کاهش مشکلات رفتاری کودکان کودکان دارای اختلال نارسایی توجه / بیش فعالی مؤثر، اما بر بیش فعالی، تکانشگری و بی توجهی آنان بی تأثیر است.

حاجی سید رضی و همکاران (۱۳۹۱) در پژوهشی اثر بخشی آموزش والدین بر روش های فرزند پروری مادران و مشکلات رفتاری کودکان بررسی کردند. نتایج حاصل از تحلیل کوواریانس نشان داد برنامه آموزش والدین، بهبود روش های فرزندپروری و بعد کنترل قاطعانه مادران گروه آزمایش را بدنبال داشت. تفاوت معناداری در دیگر ابعاد روش های فرزند پروری و مشکلات رفتاری کودکان بین گروه های ازمایشی و گروه گواه نشد.

اسماعیلی نسب و همکاران (۱۳۸۹) در پژوهشی به  مقایسه اثربخشی دو روش آموزش والدین با رویکرد آدلری و رفتاری بر کاهش شدت نشانه های اختلال سلوک در کودکان پرداختند. بر اساس نتایج به دست آمده، در دو گروه آدلری و رفتاری، نسبت به گروه گواه، کاهش معناداری در شدت نشانه های اختلال سلوک مشاهده شد ولی بین دو روش، تفاوت معناداری نبود. این نتایج در مورد نشانه های دو اختلال بی اعتنایی مقابله ای و نارسایی توجه/ بیش فعالی در این کودکان نیز صادق بود.

بلالی  و آقایوسفی (۱۳۹۰) در پژوهشی  اثربخشی برنامه آموزش والدین بر کاهش مشکلات رفتاری کودکان را بررسی نمودند. نتایج نشان داد که مشکلات رفتاری آزمودنیهای گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه بهطورمعناداری کاهش یافت، به علاوه پس از گذشت ۴ ماه نتایج مداخله در کودکان گروه آزمایشی پایدار بود.

کنگرلو و همکاران(۱۳۹۱) در تحقیقی تاثیر آموزش خانواده درکاهش مشکلات رفتاری کودکان مبتلا به اختلال کمبود  ADHD توجه و بیش فعالی را بررسی کردند. میانگین پرخاشگری در کودکان قبل از آموزش والدین ۶۱/۷ و پس از اموزش به ۳۲/۶ ولی در کودکانی که والدین آنان آموزشی دریافت نکردند کاهش مشکلات رفتاری دیده نشد. به عبارتی، در گروه آزمایشی کاهش قابل توجهی در خصوص مشکلات رفتاری کودکان مبتلا به بیش فعالی، نسبت به گروه کنترل، دیده شد.

حاجبی و همکاران (۱۳۸۴) در پژوهشی تأثیر آموزش مدیریت رفتاری به والدین کودکان پیش دبستانی مبتلا به اختلال بیش فعالی با کمبود توجه را مورد بررسی قرار دادند. نمره های مقیاس ارزیابی کانرز والدین و آزمون تعامل والد کودک پیش از آموزش مدیریت رفتاری والدین و پس از آن تفاوت معنی داری را نشان دادند.

سهرابی و همکاران (۱۳۹۳) در پژوهشی اثربخشی آموزش والدینی بارکلی بر کاهش نشانه های اختلال نافرمانی مقابله ای در کودکان پیش دبستانی را مورد بررسی قرار دادند. براساس نتایج به دست آمده، در گروه آزمایش، نسبت به گروه گواه، در مراحل پس آزمون کاهش معناداری در شدت نشانه های اختلال نافرمانی مقابله ای مشاهده شد. نتایج پژوهش بیانگر این مطلب است که نافرمانی کودکان گروه آزمایش به طور معناداری کاهش یافته است و بین اثربخشی آموزش والدینی بارکلی بر کاهش نافرمانی مقابله ای دختران و پسران تفاوت معناداری وجود ندارد.

 

حاجی سید جوادی و همکاران (۱۳۹۲) در پژوهشی اثربخشی آموزش رفتاری بارکلی به والدین کودکان مبتلا به اختلال کمبود توجه- بیش فعالی در کاهش علایم را مورد بررسی قرار دادند. نتایج نشان داد آموزش رفتاری بارکلی در والدین بر میزان کاهش علایم کودکان مبتلا تأثیر معنی داری داشت و موجب کاهش علایم در گروه مداخله در مقایسه با گروه گواه شد. اندازه گیری مکرر، ماندگاری تأثیر آموزش والدین بر کاهش علایم را تأیید کرد.

کلانتری، نشاط دوست و زارعی(۱۳۸۰) تاثیر آموزش رفتاری والدین و دارو درمانگری بر میزان علایم فزون کنشی کودکان مبتلا به اختلال نارسایی توجه / فزون کنشی را مورد بررسی قرار دادند. نتایج تحقیق نشان داد که آموزش رفتاری والدین، بر اساس ارزیابی والدین در مرحله بعد از درمان و پیگیری، بطور معنی داری میزان علایم فزون کنشی کودکان مورد مطالعه را کاهش داده است، اما بر اساس ارزیابی معلمان، تفاوت معنی داری بین میانگین های میزان علایم فزون کنشی گروه آموزش رفتاری والدین و گروه گواه در مرحله بعد از درمان و پیگیری وجود نداشت. از طرف دیگر، نتایج تحقیق نشان داد که دارودرمانی، در مرحله بعد از درمان، به طور معنی داری تاثیر چشمگیری بر کاهش میزان علایم فزون کنشی کودکان مورد مطالعه داشته است.

عربی و همکاران(۱۳۹۲) در پژوهشی اثربخشی آموزش مدیریت والدین برکاهش علائم اختلال های بیرونی شده کودکان دچار نقص توجه/ بیش فعالی را مورد بررسی قرار دارند. یافته ها نشان داد آموزش مدیریت والدین، نشانه های اختلال ها ی رفتاری و نشانه های بیرونی شده، از جمله پرخاشگری، تکانشگری، بیش فعالی و اضطراب کودکان دچار نقص توجه/ بیش فعالی را در مقایسه با گروه گواه و پیش آزمون به طور معناداری کاهش داده است.

پارسا و همکاران (۱۳۸۸) در تحقیقی تاثیر آموزش گروهی والدین کودکان ۴ تا ۱۰ ساله مبتلا به اختلال نقصان توجه- بیش فعالی بر اختلالات رفتاری فرزندان آنها را بررسی کردند. یافته ها نشان داد علی رغم بهبود معنادار هر دو گروه در ارزیابی درون گروهی قبل و بعد، میزان کاهش نمرات خرده مقیاس های رفتاری سلوک ، اضطراب ، شاخص بیش فعالی و نمره کل پرسشنامه در گروه مداخله نسبت به گروه شاهد معنادار بود. در حالی که در خرده مقیاس های یادگیری ، تکانشی بیش فعالی و مشکلات روان تنی تغییر معناداری ایجاد نشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:51:00 ب.ظ ]




رضایتمندی زناشویی

رضایتمندی زناشویی[۱] به عنوان نگرش ها یا احساسات کلی فرد نسبت به همسر و رابطه­اش تعریف شده است(کوب[۲]، ۲۰۰۲). چنین تعریفی از رضایتمندی زناشویی نشان می دهد که رضایتمندی یک مفهوم تک بعدی است و نشان دهنده ارزیابی کلی فرد نسبت به همسر و رابطه­اش است. بدین ترتیب رضایتمندی زناشویی نشان دهنده ارزیابی کلی فرد است که در آن ویژ گی های مثبت بارز هستند و و یژگی های منفی تقریباً وجود ندارند و عدم رضایتمندی زناشویی منعکس کننده حالتی از ارزیابی است که در آن ویژگی­های منفی بسیار بارز هستند و ویژگی های مثبت نسبتاً وجود ندارد. در نتیجه رضایتمندی زناشویی یک پدیده درون­فردی و یک برداشت فردی از همسر و رابطه است و وقتی بکار می رود که واحد تحلیل فرد است(یعنی نگرش ها یا احساسات فرد) و هدف تجزیه و تحلیل نگرش های ذهنی افراد (به جای نشانه های عملی) درباره همسر و رابطه است(برادبوری، فینچام و بیچ[۳]، ۲۰۰۰).

۲-۲-۲- سازگاری زناشویی

بررسی پیشینه مفهوم سازگاری زناشویی نشان می دهد که این مفهوم به طور ثابت برای اشاره به فرایندهایی که برای دستیابی به یک رابطه زناشویی هماهنگ و کارکردی ضروری است، در نظر گرفته می­ شود(برادبری، فینچم و بیچ، ۲۰۰۰). دراین خصوص، رابطه­ سازگارانه به عنوان رابطه ای تعریف می­ شود که در آن مشارکت کنندگان حتی اگر با یکدیگر مخالفند، به خوبی با هم ارتباط برقرار می­ کنند و اختلاف­هایشان را به شیوه ­های رضایت بخش و دو جانبه حل و فصل می­ کنند(لاک و والاس[۴]، ۱۹۵۹). اسپنیر سازگاری را فرایندی تعریف می کند که پیامدهای آن بوسیله میزان اختلافات مشکل آفرین زوجین، تنش­های بین فردی و اضطراب فردی، رضایتمندی زوجین، انسجام و به هم  پیوستگی زوجین و همفکری درباره مسایل مهم زناشویی، مشخص می­ شود(گانگ، ۲۰۰۷). بدین ترتیب سازگاری مفهومی چند بعدی است که نه تنها فرد، بلکه رابطه او با همسرش را در نظر می­گیرد و نسبت به رضایتمندی از ویژگی های عینی­تری  برخوردار است(برومن[۵]،۲۰۰۵).

آدرس سایت برای متن کامل پایان نامه ها

اسپنیر بر اساس این تعریف، مقیاس سازگاری زوجی را تدوین کرد که شامل اندازه ­گیری چند بعدی سازگاری زناشویی است. اما به دلیل آنکه وجوه متفاوت روابط زناشویی را ارزیابی می­ کند، مورد انتقاد تعداد بسیاری از پژوهشگران قرار گرفته  است(برادبری، فینچم و بیچ، ۲۰۰۰). به همین ترتیب لاک و والاس(۱۹۵۹) سازگاری زناشویی را به عنوان فرایند انطباق کارامد شوهر و زن تعریف می­ کنند که از تنش­های ارتباطی اجتناب می­ کنند و یا آن را حل می­ کنند، آن چنان که از ازدواجشان و از یکدیگر احساس رضایت می­ کنند و علایق و فعالیت­های مشترکی دارند و احساس می­ کنند که ازدواجشان انتظارات آنها را برآورده کرده است. لاک بر اساس همین تعریف یک آزمون سازگاری زناشویی تدوین کردند که خشنودی همسران از ازدواج و همسرشان، میزان توافق درباره مسائل زناشویی(مثلا” رابطه جنسی، تبادل محبت، فلسفه زندگی و غیره)، میزان همراهی همسران با یکدیگر، توانایی آنان در کنار آمدن با تضادهایشان را ارزیابی می­ کند(لسلی و لیتیگ[۶]، ۲۰۰۴ ).

۲-۲-۳- تعریف کیفیت زناشویی

اگرچه در طول دهه اخیر مفهوم کیفیت زناشویی به طور روز افزونی در پژوهش­های زناشویی استفاده شده و مطالعات بسیاری درباره آن انجام شده است، اما اتفاق نظر اندکی درباره مفهوم سازی و اندازه گیری آن وجود دارد. هنوز به درستی مشخص نیست که آیا کیفیت زناشویی احساس افراد متاهل درباره ازدواجشان است یا یکی از ویژگی­های ارتباط بین همسران است. آیا برای اندازه گیری آن باید از یک بعد ( برای مثال، رضایتمندی کلی) و یا چند بعد پیچیده( برای مثال ، ویژگی­های رفتاری ) استفاده کرد؟ از آنجاییکه به نظر می رسد مردم تمایل ندارند ازدواج هایشان را به طور کلی منفی ارزیابی کنند، اندازه گیری تک بعدی رضایت کلی همسران ممکن است نامناسب باشد( پیمنتل[۷] ، ۲۰۰۰). بررسی پیشینه پژوهش­های حیطه روابط زناشویی نشان می دهد که دو جهت  گیری عمده برای مفهوم سازی و کاربرد عملی کیفیت زناشویی وجود دارد. در برخی موارد با کیفیت زناشویی به طور واضح به عنوان مفهومی که از دو جزء تشکیل شده برخورد شده است. یعنی کیفیت زناشویی، هم سازگاری زناشویی و هم شادمانی[۸] زناشویی  را در بر می­گیرد. در این صورت سطح بالای کیفیت نشان دهنده­ی وجود ویژگی های عینی رابطه( بین همسران ) همچون همراهی، ارتباط خوب و عدم  تضاد است، که  مشخصه رابطه سازگارآنهاند. همچنین میزان رضایتمندی از رابطه و همسر را نیز در بر می­گیرد. سازه کیفیت زناشویی این سازگاری و رضایتمندی را در یک مفهوم وسیعتر و جامع ترکیب می­ کند( لیوایز و اسپنیر، ۱۹۷۹). بدین ترتیب کیفیت زناشویی مفهومی چند بعدی است که نه تنها شامل ویژگی های دورن فردی،  بلکه  شامل ویژگی های بین­فردی  همسران  نیز  هست. براین اساس بوکوالا[۹](۲۰۰۵) توافق نسبی زن و شوهر درباره موضوع­های مهم، شریک شدن درکارها و فعالیت­های  مشترک و ابراز محبت به یکدیگر را کیفیت  زناشویی می­داند.

بیشتر اندازه گیری های رضایت، سازگاری و کیفیت  زناشویی در دو گروه جای می گیرند. اندازه گیری های کیفیت سازگاری، که هر دو ویژگی-های عینی و ذهنی روابط زناسویی را ارزیابی می کنند، و اندازه گیری های کیفیت رضایتمندی، که فقط ویژگی ها و نگرش­های ذهنی روابط زناشویی را ارزیابی می­ کنند(برومن، ۲۰۰۵).

لازم به ذکر است که در این پژوهش پژوهشگر از مفهوم وسیع و جامع کیفیت زناشویی استفاده کرده است. به عبارت دیگر هم سازگاری و هم رضایتمندی یعنی هر دو ویژگی عینی و ذهنی روابط زناشویی ارزیابی کرده است.

[۱] - marital satisfaction

[۲] - Cobb, R. J.

[۳] - Bradbury, T., Fincham, F., & Beach, S

[۴] - Locke, H. J., & Wallace, K. M

[۵] - Broman, C. L

[۶] - Leslie, L. A., & Letiecq, B. L.

[۷] - Pimentel, E. F

[۸] - marital happiness

[۹] - Bookwala, J

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:51:00 ب.ظ ]




 

در این قسمت به بررسی و توضیح مهمترین نظریه های پیرامون کیفیت روابط زناشویی یعنی نظریه لیوایز و اسپنیر و نظریه مارکس پرداخته می­ شود.

۲-۲-۳-۱-  نظریه لیوایز و اسپنیر

لیوایز و اسپنیر (۱۹۷۹) طی مطالعات و پژوهش هایی که درباره کیفیت روابط  زناشویی انجام دادند، سعی کردند از یک سو عوامل موثر بر کیفیت زناشویی را بیابند و از سوی دیگر دریابند کیفیت زناشویی، بیش از همه بر  ثبات و پایداری روابط زناشویی تاثیر می­گذارد. آنها معتقد بودند که کیفیت زناشویی تابعی از سه نوع متغیر است: منابع فردی و اجتماعی قبل از ازدواج که همسران با خود به خانواده می­آورند، رضایتمندی آنها از سبک زندگیشان و پاداشی یا تقویتی که از تعاملات زناشویی خود دریافت می­ کنند. سپس این نویسندگان موضوع اصلی  نظریه اشان را چنین   بیان  می کنند :  هر چه کیفیت زناشویی بیشتر باشد، ثبات زناشویی بیشتر می­ شود. ثبات به این معناست که آیا یک ازدواج بی عیب است یا نه. همچنین آنها اظهار  کردند که کیفیت زناشویی پایین، عدم اثبات را افزایش می دهد. به این دلیل که احساس عدم خوشبختی یا عدم  رضایتمندی از ازدواج نوعاً افکار و رفتارهای مربوط به طلاق را افزایش می دهد. سرانجام آنها استدلال کردند که دو گروه از نیروهای بیرونی وجود دارند که رابطه بین کیفیت زناشویی و ثبات زناشویی را تحت تاثیر قرار می دهند که به طور مشخص عبارتند از، تاثیر  قوی منفی از جذابیت های جایگیزین و یک تاثیر  می گذارد. سرانجام آنها استدلال  کردند که دو گروه از نیروهای بیرونی وجود دارند که رابطه بین کیفیت زناشویی و ثبات زناشویی را تحت تاثیر قرار می دهند که عبارتند از تاثیر  قوی منفی  از جذابیت­های جایگزین و یک تاثیر مثبت  قوی از فشارهای بیرونی بر زوجین برای حفظ ازدواجشان. به تعبیر دیگر در صورتی که چیزهای پر جاذبه­تر از روابط زناشویی بتوانند همسران را به خود جذب کنند، کیفیت زناشویی کاهش خواهد یافت و ثبات زناشویی از بین خواهد رفت . از سوی دیگر می توان هنجارها و ارزش های اجتماعی ، احساس تعلق و وابستگی به همسر و خانواده همچنین انسجام و یکپارچگی نظام خانواده را از جمله فشارهای بیرونی دانست که همسران را وامی­دارند تا زندگیشان را حفظ کنند(لیوایز و اسپنیر، ۱۹۷۹).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

۲-۲-۳- ۲-  نظریه مارکس

مارکس (۱۹۸۹) بر اساس نظریه لیوایز واسپنیر و رویکرد سیستمی بوون (۱۹۷۲) نظریه و نوع شناسی نوینی درباره کیفیت زناشویی ارائه کرد. او با نگرشی سیستمی به فرد ، رابطه او با همسرش و رابطه فرد با دیگران، می نگرد و استدلال می­ کند که در نظریه سازی درباره روابط زناشویی، ما همیشه فرضیه هایی مطرح می کنیم درباره فردی که وارد رابطه زناشویی می شود، سپس آن را حفظ یا نابود می کند و به شیوه ­های گوناگون تحت تاثیر آن قرار می­گیرد و بر آن تاثیر می گذارد. او چارچوب نظریه خود را چنین توضیح می­دهد: یک فرد متاهل دارای سه زاویه است که عبارتند از: زاویه درونی، زاویه همسری، سومین زاویه . اولین زاویه خود درونی فرد است- بار دورنی فرد با تلاشها، انگیزه­ها و انرژی­های گوناگون فرد که بوسیله پیشینه طولانی از تمامی تجربیات زندگی اش شکل می گیرد . دو زاویه دیگر، دو راهی هستند که فرد  را از زاویه اولیه اش به بیرون هدایت می­ کنند.  زاویه دومی زاویه رابطه با همسر است. آن بخشی از خود که به طور مداوم به همسر توجه می­ کند. با او هماهنگ می شود و از مراقبت می­ کند: زاویه دوم پل استقلال - همبستگی است، به همین دلیل است که مردم همسر را به عنوان ( نصف دیگر من) می­دانند . سومین زاویه هر نقطه تمرکز خارج از خود به جز همسر را نشان می دهد. افراد مختلف دارای زاویه سوم گوناگون هستند که مهمترین آنها، بچه­ها ، خویشاوندان، دوستان، مشاغل، علاقه­مندیهای  تفریحی و سرگرمی و غیره هستند. سومین زاویه می تواند علائق مستقل یا مشترک همسران باشد، علایقی که هر یک از همسران جداگانه دنبال می کنند. مثلاً شغل و یا علایقی که به طور مشترک دنبال می شود، مثلاً فرزندان ، بسته به اینکه همسران چگونه زاویه  سوم شان  را درون مثلث هایشان جای می­ دهند، زاویه سوم همسران می ­تواند مستقل از یکدیگر یا مشترک باشد. سه زاویه فرد ، محیط پیچیده و پویایی از انرژی، اطلاعات و منابع را برای او فراهم می­ کنند. مارکس برای فهم بهتر پویایی های روابط زوجین اظهار می دارد که من به دلیل منابعی که در هر یک  از زاویه  هایش می یابد  به سوی آنها کشیده می شود. و  از یک زاویه دور می­گردد. اگر منابع جذابتری در زاویه های دیگر بیابد. همان چیزی  که لیوایز و اسپنیر «جذابیت های جایگزین» نام نهاده­اند. بنابراین هر تغییری در کیفیت انرژی هر یک از زاویه های من شکل مثلث را تغییر می دهد: افزایش کشش در یک نقطه موجب کاهش کشش­های نقطه های دیگر می شود و کاهش کشش در یک نقطه موجب کاهش کشش­های نقطه های دیگر می­ شود ، و کاهش کشش در یک نقطه مطمئن ترین شیوه برانگیختن من برای محدود کردن خودش به زاویه هایی است که کشش قوی تری دارند. من به طرفی کشیده می شود که بیشترین پاداش های جذب کننده را دریافت می کند و یک فرد خوش شانس چنین پاداش­هایی را در هر سه زاویه می یابد. همچنین مارکس توجه زیادی به رویکرد سیستمی بوون به ویژه پویایی های خانواده و اینکه مثلث­های افراد متاهل چگونه به شکل های مختلف سازماندهی می­شوند، داشته است. از نظر بوون ازدواج نظام ناپایداری است که همیشه شامل تنش­های غیر قابل اجتنابی است که درون آن ایجاد می شود. به طور متناوب، یک یا هر دو همسر تمایل دارند بحران های انباشته شده در زاویه سوم مثلث خود را تخلیه کنند. اما مارکس پویایی های زناشویی را به شیوه ­های متفاوت از بوون تجزیه وتحلیل می­ کند. برخلاف بوون که یک  مثلث تغییر پذیر را در نظر می­گیرد که دو زاویه آن را زن و شوهر تشکیل می دهند و زوایه دیگر اعضاء خانواده یا آنچه در خارج قرار دارد است، مارکس دو مثلث جداگانه ای که با یکدیگر آمیخته­اند را تصور می کند که هر همسر سه زاویه ای که در بالا توضیح داده شد را دارد. بوون سومین زاویه را فرد در دسترس می داند، در حالیکه مارکس سومین زاویه را متشکل از هر علاقه مهم می­بیند که اغلب یک شخص مثلاً بچه است، اما ممکن است یک فعالیت همچون شغل، سرگرمی و فعالیت های تفریحی نیز باشد. با این وجود بوون تاکید بسیاری بر ماهیت سیستمی عناصر همسری دارد. او به وضوح نشان می دهد که چگونه سومین زاویه به طور غیر  قابل اجتنابی بخشی  از سیستم زناشویی است و اینکه چگونه کیفیت روابط زناشویی به طور مستقیم تحت تاثیر شیوه ای که توسط آن همسران زاویه های سوم خود را بکار می­برند، قرار می گیرند(مارکس، ۱۹۸۶).

از نظر  مارکس کیفیت زناشویی، نتیجه شیوه ­های سازمان یافتن و تعامل افراد متاهل در این مثلث است. گفته می شود فردی که من اش حرکت های عادی و متعادلی اطراف و بین هر سه زاویه انجام دهد، دارای کیفیت زناشویی بالایی است. سپس او با بهره گرفتن از تصاویر گرافیکی جالبی انواع کیفیت زناشویی را این چنین توصیف می کند(مارکس، ۱۹۸۶):

 

۲-۲-۳-۲-۱- ترکیب رمانتیک

شکل(۲-۱) ترکیب رمانتیک را نشان می دهد . انرژی بسیاری اطراف و بین زاویه های همسری در گردش است که همسران را به  هم می آمیزد. مانند آنست که تمامی من هر دو همسر می خواهند هیچ چیز به جز شریک زندگی شان نباشد و بقیه خودشان را فراموش می­ کنند. مطمئناً دو همسر از زاویه­ های درونی و زاویه­ های سوم­شان جدا می شوند.  در تصویر این تبادل ها بوسیله فلش­هایی که زاویه – درونی را به محیط ویژه اش متصل می­ کند، نشان داده شده است(دنیای درونی، تاریخچه و پیشینه شخصی فرد) و سومین زاویه را به محیطش( برای مثال، انرژی و اطلاعاتی که به فرد از طریق دنیای شغل وارد می شود و به دنیای شغل به عنوان برون داد برمی­گردد). جالبتر اینکه در ترکیب رومانتیک فرد هرگز نمی تواند از پیشینه شخصی خود جدا شود و از طرف دیگر نمی­تواند تمامی تعهدات خود نسبت  به زاویه سومش را حذف کند، چرا که حتی شیداترین عشاق نیازمند توجهند.

 

 
   

 

 

 

 

 

 

۲-۲-۳-۲-۲- ترکیب وابستگی- فاصله­ای

شکل(۲-۲) ترکیب وابستگی- فاصله ای را نشان می دهد. در این ترکیب یک همسر( اغلب زن ) با زاویه همسرش می آمیزد(همچون ترکیب رمانتیک) و بنابراین به آن وابسته است، در حالیکه همسر دیگر با سومین زاویه مستقل خود درگیر است. بنابراین از ارتباط زناشویی فاصله می­گیرد، در این ترکیب حداکثر پویایی و کشش وجود دارد: هر چه قدر  فرد وابسته سعی می­ کند فردی­که فاصله می­گیرد را بیشتر به خود جذب کند، فردی­که فاصله می­گیرد بیشتر از او دور می­ شود. فردی که فاصله می­گیرد کمتر علاقه­مند است و قدرت بیشتری در رابطه زناشویی دارد، جاذبه سومین زاویه قبلاً مرد را به خود جذب کرده است و او حتی توجه اندکی به درون خودش دارد. شوهر منابع زیادی را هم از سومین زاویه محبوبش و هم از سوی همسرش(کسی که مشتاقانه یا نا ­امیدانه جبهه خانگی را برای هر دوشان حفظ می­ کند) دریافت می­ کند، و سعی دارد توجه شوهرش را به خود جلب کند. معمولا زن هیچ منبعی در سومین زاویه اش ندارد و تنها مصرف کننده درآمد شوهرش است.

       
       

 

 

 




شوهر




زاویه همسری




زاویه همسری

 

 
   

 

 

 

 

 

۲-۲-۳-۲-۳- ترکیب جدایی

شکل(۲-۳) ترکیب جدایی کیفیت زناشویی را نشان می دهد: هر دو همسر با زاویه­ های سوم­شان آمیخته­اند و از زاویه­ های همسری­شان فاصله گرفته­اند. علی رغم انرژی اندکی که از زاویه هر یک از همسران به سوی دیگری جریان  دارد، این ترکیب نسبت به الگوی وابستگی – جدایی ممکن است آسایش بیشتری برای همسران به وجود آورد. سومین زاویه قدرتمند می ­تواند هر چیزی  باشد، فرزند، کار، دوستان و زناشویی­های جدا و غیره؛ این پیوندها علی رغم پایین  بودن کیفیتشان می­توانند بسیار با ثبات و طولانی باشند.

 
   

 

 

 

 

 

 

 

۲-۲-۳-۲-۴- ترکیب همبستگی متعادل

شکل(۲-۴) همبستگی(اتصال) متعادل را نشان می­دهد و نمایانگر الگویی از پویایی­های ارتباطی است که در آن هر دو همسر بین خلوت و اشتراکشان تعادل برقرار کرده ­اند. توجه داشته باشید که چگونه انرژی­های آنان به طور سیال چرخش­ها را انجام می­دهد و هیچ تراکمی در هیچیک از زوایه­ها وجود ندارد. یک فرد با چنین حرکت های سیالی حقیقتاً استقلال داخلی دارد، و جریان من نه تنها  از ارتباط همسری، بلکه از دیگر زوایای من متمایز است و هیچیک از زاویه­ها به تنایی به فرد دستور نمی­دهد. بنابراین هر دو همسر مقدار زیادی منابع را از زاویه های فردی و سوم شان به سوی زاویه همسری شان هدایت می کنند. آنها همچنین یک زاویه سوم مشترک دارند. که برای آنها  حداقل یک نقطه مشترک را فراهم می کند(مثلاً کودک).

همانطور که شکل نشان می­دهد حرکت مداوم من  اطراف زاویه های خارج از خودش، مثلث را به دایره تبدیل می­ کند.

شاید برای همسران عجیب باشد که چنین تعادلی را بین بخش های مختلف بر قرار کنند،  و اغلب افراد  تمایل دارند خود را به شیوه ای سازماندهی کنند که به برخی از قسمت ها ارجحیت بیشتری دهند  به این معنی که حرکت من نظامی از تعهدات ایجاد می­ کند که در آن  یک  علاقه  بهتر یا با ارزش­تر از علایق دیگر فرد دیده  می­ شود. اینکه کدام  علاقه  ارجحیت می یابد  از یک فرد به فرد دیگر متفاوت است و با قوانین فرهنگی که جهت گیری­های فردی را از طریق فرایند جامعه پذیری سازماندهی می­ کند، ارتباط  تنگاتنگ دارد. برای مثال، نقش پدر بودن، مردان را به تعهد بیشتر به نقش­های حرفه ایشان وادار می­ کند و مادر بودن زنان را به نقش های مادری شان متعهد می سازد(مارکس، ۱۹۸۹).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:50:00 ب.ظ ]




رابطه کیفیت ­روابط ­زناشویی و موقعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خانواده:

عکس مرتبط با اقتصاد

یکی از مسایل بسیار با اهمیت که همیشه مورد توجه اندیشمندان مختلف بوده است، یافتن فرایند تاثیر وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خانواده برکیفیت روابط زناشویی است. زیرا اولین نهاد اجتماعی که حتی با کوچکترین  تغییر در شرایط اجتماعی دچار چالش های جدی می­ شود خانواده است. نوسان های اقتصادی که منجر به کاهش در امد از دست دادن  شغل  افراد جامعه می شود،  خانواده را دستخوش مشکل های جدی همچون عدم سازگاری زن و شوهر ، از هم گسیختگی خانواده، خشونت و پرخاشگری همسران نسبت به یکدیگر  خواهد کرد(باقری، ۱۳۸۰).

 تصویر درباره جامعه شناسی و علوم اجتماعی

کانجر، الدر ، لورنز، کانجر و دیگران[۱](۱۹۹۰)  از طریق ارزیابی  میزان تنش و تضاد در روابط زناشویی نشان دادند که مشکلات اقتصادی (درآمدکم، عدم ثبات شغلی)  موجب کاهش کیفیت زناشویی(خوشبختی  و رضایتمندی زناشویی) می شود.  آنها به جای اینکه  از احساس کلی  همسران  نسبت  به زندگی زناشویی شان  به عنوان  شاخص  اصلی ارزیابی کیفیت  تعامل های زناشویی استفاده کنند، از میزان عدم توافق در امور مالی، رفتارهای ستیزه جویانه و تنش زا، عصبانیت و خشونتی که مردان به هنگام مشکلات اقتصادی نشان می­ دهند، استفاده کردند. آنها همچنین نتیجه ­گیری کردند که تنش بیشتر در روابط زناشویی با عدم ثبات زناشویی(جدایی، طلاق) بیشتر مربوط است. این نتایج، یافته­ های دیگر پژوهش­هایی که فروپاشی زناشویی را با مشکلات اقتصادی مرتبط می دانستند، تایید کرد. همچنین یافته­ های آنان نشان داد که تاثیر مشکلات اقتصادی بر کیفیت زناشویی، از طریق افزایش خشونت و کاهش گرمی و حمایت کنندگی در روابط  زناشویی  نمود می­یابد. فشارهای اقتصادی رابطه غیرمستقیمی با ارزیابی زوجین از زندگی زناشویی­شان دارد. بدین طریق که فشارهای اقتصادی موجب افزایش خشونت در تعامل­های زناشویی وکاهش رفتارهای گرم و حمایت کننده ­ای که زوجین نسبت به یکدیگر ابراز می­دارند، می­ شود. میزان خشونت و یا گرمی و محبت در تعامل­های زناشویی پیش بینی­کننده و ابراز رضایتمندی زناشویی و یا درماندگی زناشویی[۲] هستند(کانجر و الدر، ۱۹۹۰).

به نظر می­رسد آن  ابعاد تعامل زناشویی که شامل محتوای منفی(برای مثال، عیب جویی/ خرده­گیری) و تاثیر احساسی منفی( مثلاً عصبانیت یا رفتارهای تهدید آمیز و خشونت) هستند، بیشترین تاثیر را بر کیفیت روابط زناشویی  داشته باشند و مشکلات  اقتصادی بیشترین  تاثیر  را بر آنها می گذارند. همچنین پژوهش های پیشین نشان می­ دهند که فشار  اقتصادی  ممکن است منجر به کناره گیری و عدم توجه مراقبت همسران نسبت  به یکدیگر شود. بنابراین، هنگامی­که  زوجین  با مشکلات مالی روبرو می­شوند، تعامل­های مثبت  بین آنها کاهش می­یابد. گرمی و حمایت کنندگی تعامل­های زناشویی  نیز  بر خوشبختی و رضایتمندی زناشویی تاثیر می­گذارد و از این طریق کیفیت زناشویی را کاهش می­دهد. کانجر و الدر(۱۹۹۰) مدلی(شکل۲-۵) را برای تبیین  بهتر این موضوع پیشنهاد کردند.

 
   

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این مدل نشان می دهدکه شاخص­ های عینی مشکلات اقتصادی( نداشتن درآمد متناسب با نیازها، فشار اقتصادی حاصل از درآمدکم یا نداشتن درآمد در طولانی مدت، و عدم ثبات شغلی) با احساس فشاراقتصادی(این استنتاج که منابع مالی برای برآوردن احتیاجات خانواده کافی نیستند) مرتبط است. همچنین مشکل اقتصادی موجب مشکلات تعاملی  بین  همسران( افزایش خشونت و رفتار منفی) کاهش گرمی و حمایت کنندگی(رفتار مثبت) می­ شود، هنگامی که همسران متوجه می­شوند منابع خانواده برای حفظ یک زندگی مطلوب یا زندگی که انتظار آن را داشتند کافی نیست(کانجر و والدر،۱۹۹۰). مشکلات  تعاملی حاصل  از فشار اقتصادی موجب کاهش کنش متقابل مثبت بین همسران شده  و در نهایت  بر خوشبختی و رضایتمندی زناشویی تاثیر می­گذارد(گانگ،۲۰۰۷).

۲-۳- رویکردها و برنامه ­های پیشگیری

در گذشته درمانگران به پیشگیری علاقه و تعهد کمتری نشان می دادند، اما اخیراً به امکان پیشگیری از درماندگی زناشویی توجه بیشتری شده است. رویکردهای پیشگیری بر زوج هایی تمرکز دارند که هنوزمشکلات رابطه­ای عمده ای را تجربه نکرده اند. برنامه ­های پیشگیری بیشتر بر الگوهای روانی آموزشی و مهارت و شایستگی مبتنی هستند و برتوانمندی­ها و سلامتی زوج توجه دارند. اگرچه این رویکردها از عوامل مخاطره انگیزی همچون سبک های ارتباطی نادرست، الگوهای تعاملی آسیب زا و نگرش های منفی غافل نیستند، اما بیشتر تاکیدشان بر رشد نگرش های مثبت ورضایتبخش دوسویه، سبک های ارتباط و الگوهای صمیمیت است. به عبارت دیگر رویکردهای درمانی اغلب بر الگوهای طبی مبتنی هستند و عموماً به زوج ها با دید و نگرش آسیبی نگاه می­ کنند، در حالی که رویکردهای پیشگیری این گونه نیستند. به علاوه بیشتر برنامه های پیشگیری دارای اجزاء زیر هستند. آنها آموزشی، مبتنی بر تجربه، دارای ساخت، دارای برنامه،محدود به زمان، مثبت نگر، معمولاً اقتصادی و دارای ساخت و دارای جهت گیری گروهی می­باشند. در حالی که مدل های درمانی دارای ساخت کمتر، برنامه ریزی کمتر، جنبه آموزشی کمتر، مثبت نگری کمتر، بدون محدویت زمانی و از نظر هزینه نیز بالا هستند(گینزبرگ[۳]، ۲۰۰۰). علی­رغم تفاوت های موجود بین پیشگیری و درمان، طی دو دهه گذشته مرزهای بین این دو نوع مداخله تا حدودی از بین رفته است. تاثیر مدل های روانی-آموزشی در درمان و حوزه های بهداشت روانی، تمرکز بر مداخله هایی که از نظر هزینه مقرون به صرفه بوده و دارای کارایی باشند و رشد درمان های کوتاه مدت، در کمرنگ شدن مرزهای این دو حوزه موثر بوده اند. امروز استفاده از مدل ای درمانی در مداخله های پیشگیری و کاربرد مدل های پیشگیری در زمینه درمان رواج بیشتری یافته است. بنابراین می توان گفت که مشخص کردن مرز بین پیشگیری، توانگرسازی و درمان تاحدودی غیر ممکن است(برگر و هنا، ۱۹۹۹).

پیشگیری شامل هر نوع رویکرد، طریقه یا روش است که برای اصلاح شایستگی و عملکرد بین فردی برای افراد و در اینجا به ویژه  برای همسران، طراحی می­ شود(برگر و هنا،۱۹۹۹).

به طور کلی سه سطح پیشگیری وجود دارد که به شرح هر کدام پرداخته می­ شود:

پیشگیری اولیه به مداخله هایی اطلاق می شود که از طریق آن به زوج ها کمک می شود تا دچار درماندگی نشوند. این نوع مداخله­ها منابعی را برای زوج ها فراهم می­ کنند که از طریق آن از بوجود آمدن مشکل جلوگیری می­ شود. در بیشتر موارد جهت گیری این نوع مداخله ها به دوره های انتقالی و چرخه های زندگی زناشویی است(به عنوان مثال،آشنا شدن، ازدواج، تولد اولین فرزند و غیره). در جریان این دوره­ های حساس، استرس در حد بالاست و برای اینکه زوج ها به طور موثر وارد روابط شوند به راهبردهای مقابله­ای اثربخش­تری نیاز دارند و برنامه ­های پیشگیری اولیه به همین منظور تهیه می­شوند.

پیشگیری سطح دوم، برای افرادی که با توجه به مشکلات ارتباطی در معرض خطر بیشتری هستند، بکارگرفته می شود. این زوج های درمعرض آسیب با بهره گرفتن از روش های ارزیابی و تشخیص منظم شناسایی می شوند. هدف پیشگیری سطح دوم عبارت است از تمرکز بر مشکلات رابطه ای و تلاش برای کاهش شدت خطر و آسیب­های آن.

پیشگیری سطح سوم، برای زوج هایی است که قبلاً مشکلات شدیدی را تجربه کرده اند و این مداخله ها به منظور کاهش احتمال بازگشت آنها می باشد. واضح است که این زوج ها احتمال عود دارد(ادیتال و لوی[۴]،۲۰۰۵).

برگر و هنا(۱۹۹۹) اهداف سه سطح پیشگیری را در ارتباط زوج ها به صورت زیر مشخص کرده است:

پیشگیری اول: این برنامه­ها بر کمک کردن به زوج ها در جهت رویارویی با مسائل طبیعی زندگی، همچون دوره­ های انتقالی زندگی تاکید دارند(به عنوان مثال نقش های والدی، تغیرات محل زندگی، تغییرات شغلی).

پیشگیری دوم: این برنامه ها برای پیشگیری از نارضایتی آینده یا از دست دادن رابطه دلخواه، همچون مهربانی و صمیمیت، طراحی می شوند.

پیشگیری سوم: این برنامه ها به زوج هایی که مشکلات جدی دارند کمک می­ کند تا از زوال رابطه و یا جدایی زناشویی جلوگیری کنند.

کمیته پیشگیری موسسه طبی[۵]، حوزه پیشگیری را در سه سطح عمومی[۶]، انتخابی[۷] و نشان داده شده[۸]، مشخص کرده است. این طبقه بندی بر حضور و شدت عوامل خطر ساز برای ایجاد یک اختلال روانی مبتنی  می­باشد. بنابراین، پیشگیری عمومی به جمعیت عمومی نظر دارد نه بر افرادی که در خطر هستند. راهبردهای پیشگیری انتخابی، بر گروههایی تمرکز دارد که خطر نسبتاً جدی برای ابتلا به یک اختلال روانی را نشان می­ دهند. و نهایتاً راهبردهای پیشگیری نشان داده شده، در مورد افراد یا گروههایی است که قبلاً برخی  نشانه­ها را داشته اند و یا آنهایی که آمادگی های جسمی برای ابتلا به یک اختلال را نشان داده اند. در واقع مداخله­های عمومی همان پیشگیری اول هستند، مداخله های انتخابی همان پیشگیری دوم و مداخله های نشان داده شده یا به عنوان پیشگیری دوم و یا پیشگیری سوم می باشد(برگر وهنا، ۱۹۹۹).

[۱] - Conger, R. D., Elder, G. H., Lorenz, F. O., Conger, K. J., & etal

[۲] - marital inability

[۳] - Ginsberg, B. G

[۴] - Adital B., Lavee, Y.

[۵] - Institute Of  Medicin’s(IOM) Prevention Committee

[۶] - universal

[۷] - selective

[۸] - indicated

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 08:50:00 ب.ظ ]